💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 16 captured on 2022-07-16 at 19:13:25. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] (ای مشرکان! آنچه خدا به شما در روز قیامت وعده داده است، چون حتمی و قریبالوقوع است، انگار هم اینک برای وقوع آن) فرمان خدا در رسیده است، پس (مسخرهکنان نگوئید که اگر راست میگوئید که قیامتی هست از خدا بخواهید هرچه زودتر عذاب آن را بنمایاند! استهزاءکنان) آن را به شتاب مخواهید. (خداوند جهان) منزّه (از اوصافی است که مشرکان دربارهی او بر زبان میرانند، و دور) و برتر از چیزهائی است که (آنان) انباز (خداوند تبارک و تعالی) میسازند. [[«أَتَی»: آمد. فرا رسید. استعمال فعل ماضی به جای فعل مضارع، به خاطر حتمیبودن و قریبالوقوع بودن مسأله است. «أَمْرُ»: دستور. در اینجا مراد چیزی است که بدان دستور داده میشود که قیامت است (نگا: انبیاء / 1 و قمر / 1). «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ»: به شتاب آن را مخواهید. در فرارسیدن آن شتاب مکنید. «تَعالَی»: بالاتر از آن است. به دور از آن است (نگا: انعام / 100، اعراف / 190، یونس / 18).]]
[2] خداوند به دستور خود، فرشتگان را همراه با وحی (آسمانی که حیاتبخش انسانها است) بر هر کس از بندگانش (به نام انبیاء) که خود بخواهد نازل میکند (تا به مردم بیاموزند) که جز من (که آفرینندهی جهان و جهانیانم) خدائی نیست؛ پس (با انجام حسنات و دوری از سیّئات)، از (غضب و عذاب) من بپرهیزید. [[«الرُّوحِ»: مراد به طور عام وحی و نبوّت (نگا: غافر / 15) و به طور خاصّ قرآن است (نگا: شوری / 52). تشبیه وحی و نبوّت یا قرآن به روح بدان خاطر است که اینها مانند روح که مایه حیات بدنها است، مایه حیات دلها و خردها میباشند (نگا: انفال / 24). «مِنْ أَمْرِهِ»: به فرمان خود. یا این که: این وحی و نبوّت یا قرآن، کاری از کارهای خدا و رازی از رازهای او است.]]
[3] آسمانها و زمین را به مقتضای حق (و حکمت) آفریده است (نه بیهوده و به گزاف. خداوند) بالاتر از چیزهائی است که (آنان در تصرّف امور یا پرستش) انباز (خدا) میسازند. [[«بِالْحَقِّ»: به مقتضای حق و برابر حکمت.]]
[4] انسان را (که یکی از مظاهر قدرت خدا است و عالَم صغیر نام دارد) از نطفهای (ناچیز و ضعیف به نام منی) آفریدهاست، و او (پس از پا به رشد گذاشتن) بهناگاه دشمن آشکاری میگردد (و در برابر پروردگار خود علم طغیان برمیافرازد و رستاخیز و زندگی دوباره را انکار میکند، و فراموش مینماید که آن که او را قبلاً زندگی بخشیده است بعداً نیز میتواند زندگی ببخشد و به حال اوّلیّه برگشت دهد). [[«نُطْفَهُ»: منی. «خَصِیمٌ»: دشمن. صیغه مبالغه و یا فعیل به معنی مُفاعل است، از قبیل: نَسیب به معنی مُناسِب، خَلیط به معنی مُخالِط، عَشیر به معنی مُعاشِر. «مُبِینٌ»: اگر صفت (خَصِیمٌ) باشد به معنی واضح و آشکار است، و اگر خبر دوم بشمار آید به معنی بیانگر دلیل و برهان و مجادله با خدا است.]]
[5] و چهارپایان (چون گاو و شتر و بز و گوسفند) را آفریده است که در آنها برای شما، وسیلهی گرما (در برابر سرما، از قبیل پوشیدنی و گستردنی ساخته از پشم و مویشان) و سودهائی (حاصل از نسل و شیر و سواری و غیره) موجود است و از (گوشت) آنها میخورید (و در حفظ حیات خود میکوشید). [[«الأنْعَامَ»: چهارپایان. مفعول به فعل محذوفی است که (خَلَقَهَا) بیانگر آن است. «دِفْءٌ»: گرمی. در اینجا مراد وسیلهای است که انسان توسّط آن خویشتن را از سرما محفوظ و تن خود را بدان گرم میدارد.]]
[6] و برایتان در آنها زیبائی است بدان گاه که آنها را (شامگاهان از چرا) باز میآورید و آن گاه که آنها را (بامدادان به چرا) سرمیدهید. [[«تُرِیحُونَ»: حیوانات را شامگاهان به آغلها و آسایشگاهها برمیگردانید. «تَسْرَحُونَ»: حیوانات را بامدادان به چراگاه میبرید و در صحرا سر میدهید.]]
[7] آنها بارهای سنگین شما را به سرزمین و دیاری حمل میکنند که جز با رنج دادن فراوان خود بدان نمیرسیدید. بیگمان پروردگارتان (که اینها را برای آسایشتان آفریده است) دارای رأفت و رحمت زیادی (در حق شما) است. [[«بَلَدٍ»: ناحیه و سرزمین، اعم از آباد و غیرآباد. «بَالِغِیهِ»: رسندگان بدان. «شِقِّ»: به رنج افکندن. به مشقّت انداختن.]]
[8] و (خدا) اسبها و استرها و الاغها را (آفریده است) تا بر آنها سوار شوید و زینتی باشند (که به دلهایتان شادی بخشد، و خداوند) چیزهائی را (برای حمل و نقل و طی مسافات) میآفریند که (شما هم اینک چیزی از آنها) نمیدانید. [[«الْخَیْلَ»: گلّه اسبان. عطف بر واژه (أَنْعامَ) در آیه پنجم است. «الْبِغَالَ»: جمع بَغْل، استرها. «الْحَمِیرَ»: جمع حِمار، الاغها. «زینَةً»: عطف بر محلّ (لِتَرْکَبُوهَا) و هر دو مفعولله هستند. «یَخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ»: مراد ماشینها و هواپیماها و سفینههای فضائی و قطارها و دیگر وسائل و مرکبهای سریعالسیری است که مولود استعدادی است که خدا به انسانها داده است.]]
[9] (هدایت مردمان به) راه راست بر خدا است، (راهی که منتهی به خیر و حق میگردد)، و برخی از راهها منحرف و بیراهه است (و منتهی به خیر و حق نمیگردد). و اگر خدا میخواست همهی شما را (به اجبار به راه راست) هدایت میکرد (و نعمت اختیار و آزادی اراده و انتخاب را به شما انسانها نمیداد، و لذا همچون حیوانات راهی را بیشتر نمیپیمودید و ترقّی و تکاملی پیدا نمیکردید). [[«قَصْدُ»: مصدر است و به معنی اسم فاعل، یعنی قاصد است که به معنی راست و مستقیم میباشد. اضافه صفت به موصوف است. «عَلَی اللهِ قَصْدُ السَّبِیلِ»: هدایت به راه راست در دست خدا است. هدایت به راه راست بر خدا لازم است (نگا: لیل / 12). بیان راه درست و جداسازی آن از راه نادرست بر خدا واجب و لازم است. بدین منظور است که پیغمبران را فرستاده است و ادلّه راهیابی را در کتاب بازِ هستی به جهانیان نموده است (نگا: انعام / 153). «مِنْهَا»: ضمیر (ها) به (سبیل) باز میگردد که مؤنّث مجازی است. «جَآئِرٌ»: کج. نادرست.]]
[10] او کسی است که از آسمان آبی فرو فرستاده است (که مایهی حیات است) و شما از آن مینوشید (و زلال و گوارایش مییابید) و به سبب آن گیاهان و درختان میرویند و شما حیوانات خود را در میان آنها میچرانید. [[«مِنَ السَّمَآءِ»: از جانب آسمان. از ابر. «شَرابٌ»: نوشیدن. «شَجَرٌ»: درختان. گیاهان (نگا: روحالمعانی). «فِیهِ»: در آن. مرجع ضمیر (ه) واژه (شَجَرٌ) است. «تُسِیمُونَ»: حیوانات را میچرانید.]]
[11] خداوند به وسیلهی آن (آب) زراعت و (درختان) زیتون و خرما و انگور و همهی میوهها را برای شما میرویاند. بیگمان در این (کار آفرینش میوههای رنگارنگ و محصولات کشاورزی گوناگون) نشانهی روشنی است (از خدا) برای کسانی که (دربارهی نیروی آفرینندهی آنها) بیندیشند (و با چشم بینش و خرد به جهان گیاهان بنگرند). [[«آیَةً»: نشانه و علامت آشکار. دلیل روشن.]]
[12] و خدا شب و روز و خورشید و ماه را برای (مصالح و منافع) شما مسخّر کرد، و ستارگان به فرمان او مسخّر (و برای راهیابی شما در دل تاریکیها، در چرخش و گردش) هستند. مسلّماً در این کار (آفریدن و مسخر کردن) دلائل روشن و نشانههای بزرگی (بر قدرت و عظمت خدا) است برای کسانی که تعقّل میورزند (و در پرتو خرد به کارها مینگرند). [[«سَخَّرَ»: رام کرد. فرمانبردار گرداند (نگا: رعد / 2). «النُّجُومُ»: ستارگان. مبتدا است. «آیَاتٍ»: دلائل روشن. نشانههای بزرگ.]]
[13] و چیزهائی را مسخّر شما گردانیده است که در زمین برای شما به رنگهای مختلف و در انواع گوناگون آفریده است. مسلّماً در این (کار تسخیر و آفرینش) دلیل واضح و نشانهی روشنی (بر قدرت و عظمت خدا) است برای مردمی که عبرت میگیرند (و از دیدن این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود میاندیشند و به سجود میافتند). [[«مَا»: مخلوقاتی که. چیزهائی که. عطف بر (الَّیْلَ) یا (النُّجُومُ) در آیه قبلی است. «ذَرَأَ»: آفرید (نگا: انعام / 136). «مُخْتَلِفاً»: حال واژه (مَا) است. «أَلْوَانُهُ»: رنگهای آن. اصناف و انواع آن. فاعل (مُخْتَلِفاً) است. «یَذَّکَّرُونَ»: یادآور میشوند. بیدار میگردند. میاندیشند. عبرت میگیرند.]]
[14] و او است که دریا را مسخّر (شما) ساخته است تا این که از آن گوشت تازه بخورید و از آن زیوری بیرون بیاورید که بر خود میپوشید (و خویشتن را بدان میآرائید و حسّ زیبائی را اشباع مینمائید) و (تو ای انسان!) کشتیها را میبینی که (سینهی) دریا را میشکافند و (امتعه و اقوات را بدینجا و آنجا میرسانند. خدا این نعمت را به شما داد) تا شما فضل او را بجوئید (و از دریا در مسیر تجارت استفاده نمائید) و سپاسگزاری کنید. [[«طَرِیّاً»: تازه. ناقص واوی و یائی و نیز مهموزاللام است. «مِنْهُ»: و «فِیهِ»: مرجع ضمیر در این دو واژه (الْبَحْرَ) است. «مَواخِرَ»: جمع ماخِرَة، شکافندهها. مراد کشتیهای جاری و روان است که آبها را از هم میشکافند. «حِلْیَةً»: زیورآلات. زینتآلات. از قبیل: لؤلؤ و مرجان و درّ و گوهر. «وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ»: تا با سوار شدن بر کشتیها و شکافتن دریاها، فضل و لطف و روزی فراوان خدا را بطلبید. این جمله، عطف بر (لِتَأْکُلوا مِنْهُ ...) است و (تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ) جمله معترضه است.]]
[15] و در زمین کوههای استوار و پابرجائی را قرار داد تا این که زمین شما را نلرزاند (و با حرکت خود شما را مضطرب نگرداند) و رودخانهها و راههائی را پدیدار کرد تا این که (به مقصد خود) راهیاب شوید. [[«ألْقَی»: فرانهاد. مستقرّ کرد. «رَواسِیَ»: جمع راسِیَة، کوههای محکم و استوار. «اَن تَمِیدَ بِکُمْ»: تا شما زمین را نلرزاند و مضطرب و پریشان نگرداند. این جمله منصوب و مفعولله است. در اصل: (لِئَلاّ تَمِیدَ بِکُمْ) و یا این که: (کَراهَةَ أَن تَمیدَ بِکُمْ) است. «تَمِیدَ»: از مصدر (مَیْد و مَیَدان) به معنی: لرزش و جنبش. تلوتلو خوردن و بدین سو و آن سو افتادن. «سُبُلاً»: جمع سَبیل، راهها.]]
[16] و نشانههائی (از قبیل: کوهها و درّهها و بادها و رودها و رنگ خاکها را پدید آورد که مردمان در روز بدانها راه خود را پیدا میکنند) و (در شب که از این علائم استفاده نمیشود) ایشان به وسیلهی ستارگان رهنمون میشوند. [[«عَلامَاتٍ»: نشانهها. عطف بر (رَواسِیَ) در آیه قبلی است.]]
[17] پس (ای وجدانهای بیدار! از نظر عقل) کسی که (این همه چیزهای عجیب و غریب و نعمتهای بزرگ و سترگ را) میآفریند، همچون کسی است که (چیزی) نمیآفریند؟ (آیا باید بت حقیر و انسان فقیر را شریک خدای جلیل کرد؟) آیا یادآور نمیشوید؟ (تا به اشتباه خود پی ببرید و از پرستش بتها و انسانها دست بردارید و تنها و تنها خدای یگانه را بپرستید و سپاسگزاری کنید). [[«أَفَمَنْ»: استفهام انکاری است.]]
[18] (خداوند جز اینها دارای نعمتهای فراوان دیگری است) و اگر بخواهید نعمتهای خدا را برشمارید، نمیتوانید آنها را سرشماری کنید. بیگمان خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است (و اگر از پرستش بتهای بیجان و انسانهای ناتوان دست بردارید و به پرستش خدای رحمان برگردید، مشمول گذشت و مهر یزدان میگردید). [[«إِن تَعُدُّوا ...»: اگر برشمرید. «لا تُحْصُوهَا»: آنها را نمیتوانید سرشماری کنید.]]
[19] خداوند آگاه است از آنچه پنهان میدارید و از آنچه آشکار میسازید. [[«تُسِرُّونَ»: در دل نگاه میدارید. پنهان میکنید. در نهان انجام میدهید. «تُعْلِنُونَ»: آشکار میسازید. آشکارا انجام میدهید.]]
[20] آن کسانی را که بجز خدا به فریاد میخوانند و پرستش مینمایند، آنان نمیتوانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان آفریده میگردند! (پس باید مخلوقات ضعیف را پرستید و به کمک طلبید، یا خالق کائنات را؟!). [[«یَدْعُونَ»: فریاد میزنند و به یاری میطلبند. میپرستند.]]
[21] (بتهائی که میپرستند) جمادند و بیجان، و نمیدانند که (پرستش کنندگانشان) چه وقت زنده و برانگیخته میگردند. (پس چرا باید عاقل چیزهائی را بپرستد که از فرا رسیدن قیامت بیخبرند و سودی و زیانی نمیرسانند). [[«أَمْوَاتٌ»: مردگان. مراد جمادات و اشیاء بیجان است. خبر مبتدای محذوف است. «غَیْرُ أَحْیَآءٍ»: نه زندگان. مردگان. خبر دوم یا صفت (أَمْواتٌ) است و جنبه تأکید را دارد. «یُبْعَثُونَ»: دوباره زنده میگردند. رستاخیزشان فرا میرسد.]]
[22] پروردگار شما (که باید او را بپرستید) پروردگار یکتائی است، و آنان که ایمان به آخرت ندارند، دلهایشان منکر (مبدأ و توحید هم) بوده و خویشتن را بزرگ میپندارند (و برتر از آن میدانند که حق را بپذیرند و خدای را پرستش کنند). [[«مُنکِرَةٌ»: انکارکننده. نپذیرنده. «مُسْتَکْبِرُونَ»: کسانی که خویشتن را بزرگ میپندارند و خود را بالاتر از آن میدانند که به عبادت خدا بپردازند.]]
[23] قطعاً خدا آگاه است از آنچه پنهان میسازند و از آنچه آشکار مینمایند (و هیچ چیزی از عقائد و اقوال و افعال آنان از دید خدا نهان نمیگردد و ایشان را در برابر همهی اینها بازخواست میکند، و مستکبران را عقاب مینماید) چرا که مستکبران را دوست نمیدارد. [[«لا جَرَمَ»: حقّاً. قطعاً (نگا: هود / 22).]]
[24] هنگامی که به مستکبران (کافر و بیدین) گفته میشود: پروردگار شما (بر محمّد) چه چیزهائی نازل کرده است؟ (مسخرهآمیزانه و کینهتوزانه) میگویند: (اینها که وحی آسمانی نیست، بلکه دروغها و) افسانههای گذشتگان است. [[«أَسَاطِیرُ»: افسانهها و نوشتهها. مراد اباطیل و اکاذیب و خرافات است. جمع اُسْطُورَة (نگا: انعام / 25) یا جمع أَسْطار و آن جمع سَطْر است (نگا: فرقان / 5). أَساطیرُ خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هُوَ أَساطیرُ الأوّلینَ.]]
[25] آنان باید که در روز قیامت بار گناهان خود را (به سبب پیروی نکردن از پیغمبر) به تمام و کمال بر دوش کشند، و هم برخی از بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون (دلیل و برهان و) آگهی گمراه ساختهاند (بی آن که از گناهان پیروان چیزی کاسته شود). هان (ای مردمان! بدانید که آنان چه کار زشتی میکنند و) چه بار گناهان بدی را بر دوش میکشند! [[«لِیَحْمِلُوا»: چنین میگویند تا این که بردارند. باید که بر دارند. حرف (لِ) لام عاقبت است (نگا: قصص / 8) و یا این که لام امر (نگا: قرطبی). «أَوْزَار»: جمع وِزْر، بارهای سنگین. مراد گناهان سنگین و سزاهای کمرشکن است (نگا: انعام / 31، نحل / 25). «مِنْ أَوْزَار»: حرف (مِنْ) تبعیضیّه است، یعنی برخی از گناهان، و یا این که زائد است، یعنی برابر گناهان. «بِغَیْرِ عِلْمٍ»: بدون علم و آگهی و دلیل و برهان. یعنی سران قوم ناآگاهانه و جاهلانه زیردستان را گمراه کردهاند، یا این که زیردستان بدون حجّت و برهان به دنبال سران قوم راه افتادهاند. یعنی حال فاعل یا حال مفعول است.]]
[26] کسانی پیش از ایشان بودهاند که (از این نوع توطئهها را داشتهاند و) نیرنگها کردهاند، ولی خدا به سراغ شالودهی (زندگی) آنان رفته است و آن را از اساس ویران کرده است، و سقف (خانهها) از بالای سرشان بر سرشان فرو ریخته است، و عذاب (دنیا) از جائی بر سرشان تاخته است که انتظارش را نداشتهاند. [[«مَکَرَ»: نیرنگ و توطئه کردهاند. «أَتَی اللهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ»: خداوند به سراغ شالوده زندگی آنها رفت و از اساس آن را ویران نمود. عذاب خدا به سراغ زیربنای کار آنان میرود و تشکیلات ایشان را از اساس به هم میزند. میتوان مضافی را مانند (امر) یا (عذاب) پیش از (الله) محذوف دانست (نگا: انعام / 40، حشر / 2). «الْقَوَاعِدِ»: جمع قاعِدَة، اساس. شالوده. «خَرَّ»: فرو ریخت. فرو افتاد. فرو تپید. «مِنْ حَیْثُ»: از جائی و سوئی که.]]
[27] بعد از این (عذاب دنیا و مکافات عاجل) در روز رستاخیز خداوند آنان را خوار و رسوا میسازد و (بدیشان) میگوید: کجا هستند انبازان من که شما (گمان میبردید و) به خاطر آنها (با انبیاء خود و سایر ایمانداران) میجنگیدید و به نزاع برمیخاستید؟ (ایشان را فریاد بزنید تا بیایند و شما را یاری دهند و از عذاب صحرای محشر و دوزخ رها سازند! ولی جوابی نخواهند داشت. آن گاه) افراد دانا وآگاه (از حق و حقیقت، از قبیل: انبیاء و مؤمنان و فرشتگان) میگویند: امروز خواری و رسوائی عذاب و بدی، بیگمان دامنگیر کافران میگردد. [[«کُنتُمْ تُشَآقُّونَ»: جدال و دشمنی و جنگ و ستیز میکردید. «فِیهِمْ»: درباره ایشان. به خاطر عشق بدانان. «أُوتُواالْعِلْمَ»: عالمان و دانایان. مراد فرشتگان و مؤمنان به طور عام، و انبیاء به طور خاصّ است (نگا: نساء / 41، نحل / 89). «الْخِزْیَ»: خواری. رسوائی. «السُّوءَ»: بدی. مراد عذاب است.]]
[28] کسانی که فرشتگان (برای قبض روح) به سراغشان میروند و ایشان در حال ستم (به خود و جامعه) هستند و (در این وقت، پس از یک عمر عناد و سرکشی) تسلیم میشوند، (چرا که پرده از برخی از امور غیبی به کنار میرود و راه گریز بسته میشود، ولی از خوف و هراس باز هم مثل سابق دروغ میگویند و اظهار میکنند) که ما کارهای بدی (در دنیا) نمیکردهایم! (فرشتگان بدیشان میگویند): خیر! (شما اعمال زشت فراوانی انجام دادهاید، و) بیگمان خداوند از آنچه میکردید آگاه بوده است. [[«تَتَوَفّاهُمْ»: ایشان را قبض روح میکنند و میمیرانند (نگا: نساء / 97). «السَّلَمَ»: تسلیم شدن و فرمان بردن. «بَلی»: بلی. آری. حرفیاست که بر ابطال نفی کلام پیش از خود دلالت دارد.]]
[29] پس (باید که شما) وارد درهای دوزخ شوید (و به داخل آن روید و) جاودانه در آن بغنوید. وه که جایگاه متکبّران چه جای بدی است! [[«أَبْوَابَ»: جمع باب، درها. مراد ورود به خود دوزخ است. «خَالِدِینَ»: حال فاعل (أُدْخُلُوا) است. یعنی جاودانه در آن میمانند. «مَثْوَی»: اقامتگاه. جایگاه.]]
[30] و (برعکسِ کافران،) هنگامی که به پرهیزگاران گفته میشود: پروردگارتان چه چیزی (بر پیغمبر خود) نازل کرده است؟ میگویند: خیر و خوبی را (که قرآن نام دارد و متضمّن سعادت دنیا و آخرت میباشد. آنان بدین وسیله از زمرهی نیکوکاران بشمار میآیند و) به نیکوکاران در این جهان نیکی میرسد (و زندگی خوشی نصیبشان میگردد) و سرای آخرت (ایشان از این سرای) بهتر خواهد بود و جهانِ (جاویدان) پرهیزگاران بهترین (و زیباترین) جهان میباشد. [[«خَیْراً»: خیر و خوبی. یعنی قرآنی را نازل فرموده است که سراسر خیر و خوبی است.]]
[31] (سرای پرهیزگاران) باغهای (جاویدان و محلّ) اقامت دائم (بهشت) است که بدان وارد میگردند و رودبارها در زیر (کاخها و درختان) آن روان است. در آنجا هرچه بخواهند دارند (و هر نعمتی را آرزو کنند آماده مییابند. بلی) خداوند این چنین (کافی و وافی و عالی) به پرهیزگاران پاداش میدهد. [[«جَنّاتُ»: خبر مبتدای محذوف است و در اصل چنین است: هِیَ جَنَّاتُ. یا این که مبتدا است و خبر آن محذوف است و در اصل چنین است: لَهُمْ جَنَّاتُ.]]
[32] (پرهیزگاران،) همانهائی که (به هنگام مرگ) فرشتگان (قبض ارواح) جانشان را میگیرند در حالی که پاکیزه (از کفر و معاصی) و شادان (از رویاروئی سرافرازانهی خود با پروردگار) هستند. (فرشتگان بدیشان) میگویند: درودتان باد! (در امان خدائید و از امروز به ناراحتی و بلائی دچار نمیآئید. و) به خاطر کارهائی که میکردهاید به بهشت درآئید. [[«أَلَّذِینَ»: صفت (الْمُتَّقینَ) است. «طَیِّبِینَ»: پاک و پاکیزه از کفر و معاصی. شادان و خوشحال از قالب تهی کردن و پرواز از جهان ناسوت به جهان ملکوت. حال ضمیر (هُمْ) است. «یَقُولُونَ»: مجموعه فعل و فاعل. حال (الْمَلآئِکَةُ) است. «سَلامٌ»: درود. امن و امان از خشم و عذابِ یزدان و سلامت از گرفتاریها و زشتیها.]]
[33] آیا کافران جز این انتظاری دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند، یا این که فرمان پروردگارت (مبنی بر مجازات ایشان) فرا رسد (و عذاب آسمانی نابودشان گرداند؟). کسانی که پیش از ایشان هم بودند این چنین کردند (و مجازات کار پلید خود را دیدند) و خدا بدیشان ستم نکرد، و لیکن خودشان به خویشتن ستم کردند (چرا که خویش را با کفرشان در معرض عذاب کردگار قرار دادند). [[«هَلْ یَنظُرُونَ»: آیا انتظار میکشند؟ استفهام انکاری است، یعنی چشم به راه فرشتگان مرگ یا عذاب آخرت هستند.]]
[34] پس (سرانجام، سزای) بدیهائی که میکردند بدیشان رسید، و چیزی را که بدان تمسخر مینمودند آنان را (از هر سو) در برگرفت (که عذاب دوزخ است). [[«سَیِّئَاتُ»: بدیها. مضاف محذوف و در اصل چنین است: جَزآءُ سیّئات. یا این که ذکر سبب و مراد مسبّب است. «حاق»: فرا گرفت. از ماده (حیق) به معنی احاطه کردن (نگا: انعام / 10، هود / 8).]]
[35] مشرکان (از راه استهزاء و مغالطه) میگویند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما، چیزی جز خدا را نمیتوانستیم بپرستیم، و چیزی را بدون اجازهی او نمیتوانستیم حرام بکنیم. (پس ماندگاری ما بر پرستش لات و عزّی و دیگر بُتان، و تحریم بَحیرَة و سائِبَة و وَصیلَة و غیره، نشانهی رضایت خدا به کارمان میباشد، لذا فرمان تو را نمیبریم و فرستادهی خدایت نمیدانیم، آری!) کسانی که پیش از ایشان هم بودند این چنین میکردند (و با این گونه بهانههای واهی و دلیلهای سست، به بتپرستی و تحریم چیزهائی از پیش خود، ادامه میدادند). مگر بر پیغمبران وظیفهای جز تبلیغ آشکار (، و روشن و بیپرده رساندن اوامر کردگار) است؟ (نه! جز این نیست. پس تو نیز فرمان برسان و حساب ایشان را به خدای واگذار). [[«لَوْ شآءَ اللهُ ...»: (نگا: انعام / 148، زخرف / 20). «مِن شَیْءٍ»: حرف (مِنْ) زائد است. «الْمُبِینُ»: روشن. روشنگر.]]
[36] ما به میان هر ملّتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همهی پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید. (پیغمبران دعوت به توحید کردند و مردمان را به راه حق فرا خواندند). خداوند گروهی از مردمان را (که بر اثر کردار نیک، شایستهی مرحمت خدا شدند، به راه راست) هدایت داد، و گروهی از ایشان (بر اثر کردار ناشایست) گمراهی بر آنان واجب گردید (و سرگشتگی به دامانشان چسبید) پس (اگر در این باره در شکّ و تردیدید، بروید) در زمین گردش کنید و (آثار گذشتگان را بر صفحهی روزگار) بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی (که آیات خدا را) تکذیب کردهاند به کجا کشیده است (و بر سر اقوامی چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است). [[«الطّاغُوتَ»: شیطان و بتان و هرچیزی که باعث طغیان شود (نگا: بقره / 256). «حَقَّتْ»: ثاب�� و واجب شده است. «حَقَّتْ عَلَیْهُمُ الضَّلالَة»: یعنی خداوند به مردمان خرد داده است، فطرت ایشان را برای یکتاپرستی بسیج کرده است، پیغمبران را فرستاده است، و آیات تشریعی و تکوینی را به انسانها نموده است، آن گاه این مردمانند که بر اثر یک تصمیمگیری آزادانه دو دسته میشوند و به راه یزدان یا به راه شیطان میروند.]]
[37] (ای پیغمبر!) هر چند هم بر رهنمود آنان (که مغلوب شهوات و لذّات و مادیات شدهاند) آزمند باشی (گوششان به دعوت حق بدهکار نیست و) خداوند کسانی را (که بر اثر پلشتیها و زشتیها) گمراه بکند (با زور به راه حق) هدایت نمیدهد، و (روز قیامت) یاورانی را نخواهند داشت (که ایشان را یاری کنند و از عذاب خدا برهانند). [[«تَحْرِصْ»: آزمند باشی. تلاش و کوشش کنی.]]
[38] (کافران علاوه بر شِرْکشان) مؤکّدانه به خدا سوگند یاد میکنند که خداوند هرگز کسی را که میمیرد زنده نمیگرداند. خیر! (چنین نیست که میگویند، بلکه خداوند همهی مردگان را دوباره زنده میکند، و این) وعدهی قطعی خدا است، و لیکن بیشتر مردمان نمیدانند (که زندهگرداندن برای قدرت خدا چیزی نیست و همان گونه که قبلاً به انسانها جان بخشیده است، پس از مرگ نیز دوباره جان به پیکرشان میدمد). [[«أَقْسَمُوا»: سوگند خوردهاند. «جَهْدَ أَیْمانِهِمْ»: در حالی که با تمام قدرت و بسیار مؤکّدانه سوگند یاد میکنند. جَهْد مصدر و به معنی (جاهِدینَ) است و حال بشمار است (نگا: مائده / 53، انعام / 109). «وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً»: خداوند آن را مؤکّدانه وعده داده است و قاطعانه بر خود واجب گردانده است. (وَعْداً) و (حَقّاً) مفعول مطلق فعل محذوف میباشند و تقدیر چنین است: وَعَدَ اللهُ ذلِکَ وَعْداً وَ حَقَّهُ حَقّاً. یا این که (حَقّاً) صفت (وَعْداً) است و معنی چنین میشود: خداوند وعده راستین آن را مؤکّدانه داده است (نگا: توبه / 111).]]
[39] (خداوند همگان را زنده میگرداند) تا این که برای ایشان روشن گرداند چیزی را که دربارهی آن اختلاف میورزند (که به طور خاصّ رستاخیز و به طور عام همه اموری است که پیغمبران با خود آوردهاند) و این که کافران بدانند که ایشان (در آنچه راجع به شرک و رستاخیز میگویند) دروغگویند. [[«أَلَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ»: آنچه دربارهاش اختلاف دارند. مراد حقائقی است که پیغمبران به ارمغان آوردهاند و همه چیزهائی است که از آن سخن گفتهاند.]]
[40] (زندهگرداندن مردمان در روز قیامت برای ما مشکل نیست همان گونه که کافران گمان میبرند). ما هرگاه چیزی را بخواهیم (پدید آوریم) کافی است که (خطاب) بدان بگوئیم: باش! پس فوراً میشود. [[«کُن فَیَکُونُ»: (نگا: بقره / 117، آلعمران / 47).]]
[41] کسانی که برای خدا (به مدینه) هجرت کردند، پس از آن که (در مکّه) مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، در این دنیا جایگاه و پایگاه خوبی بدانان میدهیم، و پاداش اخروی (ایشان از پاداش دنیوی آنان) بزرگتر است اگر بدانند. [[«فِی اللهِ»: به خاطر خدا و برای رضایت او. «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ»: ایشان را حتماً اسکان میدهیم. بیگمان برای ایشان تهیّه میبینیم. «حَسَنَةً»: نیک و زیبا. صفت موصوف محذوفی است و مراد شهر مدینه است و تقدیر چنین میشود: داراً حَسَنَةً. مَبَاءَةً حَسَنَةً. مَعیشَةً حَسَنَةً.و ... نصب آن به خاطر ظرف بوده است، و یا این که مفعول دوم (لَنُبَوِّئَنَّهُمْ) است اگر به معنی (لَنُعْطِیَنَّهُمْ) گرفته شود. «لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»: اگر مخالفان مؤمنان میدانستند. یا اگر مؤمنان میدانستند؛ که در این صورت مراد دیدن به جای شنیدن است، والاّ مهاجران میدانستند که پاداش آن جهان از پاداش این جهان بهتر و والاتر است و به همین خاطر ترک خانه و کاشانه کردهاند و در راه نجات دین و ایمان کوشیدهاند.]]
[42] (مهاجران، آن) کسانیند که (در برابر اذیّت و آزار مشرکان) شکیبائی ورزیدند و (در زندگی) توکّل و تکیهی آنان بر پروردگارشان است. [[«صَبَرُوا ... یَتَوَکَّلُونَ»: استعمال فعل نخست به صورت ماضی و فعل بعدی به شکل مضارع، برای استمرار، یا استحضار آن سیمای زیبا و هیئت رعنائی است که داشتهاند.]]
[43] (مشرکان میگویند: میبایست خداوند فرشتهای را برای ابلاغ رسالت میفرستاد؛ نه تو را که فردی تهیدست و انسانی چون ما هستی. باید بدانند که) ما پیش از تو نیز جز مردانی را که بدیشان وحی فرستادهایم، (به میان مردم) روانه نکردهایم. پس (برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید، اگر (این را) نمیدانید (که پیغمبران همه انسان بودهاند نه فرشته). [[«رِجَالاً»: مردانی. این بخش میرساند که پیغمبران همه مرد بودهاند؛ نه زن. «نُوحِی إِلَیْهِمْ»: ما به پیغمبران وحی میکردیم. «الذِّکْرِ»: اطّلاع و آگهی. یاد و یادآوری. در اینجا مراد کتاب آسمانی است. «أَهْلَ الذِّکْرِ»: علماء. اهل کتاب.]]
[44] (پیغمبران را) همراه با دلائل روشن و معجزات آشکار (دالّ بر پیغمبری ایشان)، و همراه با کتابها فرستادهایم، و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات اسلامی است) و تا این که آنان (قرآن را مطالعه کنند و دربارهی مطالب آن) بیندیشند. [[«الْبَیِّنَاتِ»: دلائل روشن. معجزات آشکار. «الزُّبُرِ»: جمع زَبُور، کتابها (نگا: آلعمران / 184). «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ»: جار و مجرور متعلّق به (أَرْسَلْنا) در آیه قبلی و یا متعلّق به فعل محذوفی مانند (أَرْسِلُوا) است. «الذِّکْرَ»: مراد قرآن است (نگا: آلعمران / 58، حجر / 6 و 9). «ما»: آنچه. مراد احکام و شرائع است.]]
[45] آیا توطئهگران بدکردار (از این عذاب الهی) ایمن گشتهاند که ممکن است خداوند آنان را (همچون قارون) به دل زمین فرو برد (و نابودشان گرداند)، یا این که عذاب الهی از آنجا که انتظارش ندارند و به گونهای که به دلشان خطور نمیکند به سراغشان بیاید؟ [[«مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ»: توطئه بدیها را چیدند. نیرنگهای زشت را پیریزی کردند. واژه (السیّئات) صفت موصوف محذوف (الْمَکَراتِ) است، یعنی: مَکَرُوا الْمَکَراتِ السیّئات. یا این که مفعول فعل (مَکَرُوا) است اگر به معنی (عَمِلُوا) باشد. «یَخْسِفَ»: به زمین فرو ببرد (نگا: قصص / 81 و 82).]]
[46] یا این که به هنگام رفت و آمدشان (برای بازرگانی و داد و ستد، گریبان) ایشان را بگیرد (و به ناگاه هلاکشان گرداند)؟ به هر حال آنان نمیتوانند (خدای را) درمانده کنند (و از دست عذاب و مرگ او خویشتن را برهانند). [[«تَقَلُّبِهِمْ»: رفت و آمد برای تجارت و بازرگانی. سعی و تلاش در پی معاش. «فَمَاهُم بِمُعْجِزِینَ»: (نگا: أنعام / 134، یونس / 53، هود / 20 و 33، توبه / 2 و 3).]]
[47] یا این که در بیم و هراس (از مرگ، بیماری، زیان، تنگدستی، صاعقه، زلزله، و بلایا و مصائب دیگر) ایشان را نگاه دارد (و زندگی را بر آنان حرام گرداند؟ بلی خداوند میتواند هرکس و هر گروهی را به یکبار نابود کند و یا این که به مرگ تدریجی گرفتار سازد. خداوند ایشان را از عواقب زشت کارهایشان برحذر میدارد تا بیدار گردند و به مجازات الهی گرفتار نیایند) چرا که خداوند بسیار با رأفت و با مرحمت است. [[«تَخَوُّفٍ»: بیم و هراس. کم و کاست در اموال و اولاد. «فَإِنَّ رَبَّهُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»: ذکر رأفت و رحمت بعد از تهدید، بدان خاطر است که برحذر داشتن از سرانجام بد، خود نعمت به حساب میآید همان گونه که در سوره الرحمن آمده است (نگا: الرحمن / 41 و 42). و این که معنی چنین است که خداوند چون رؤوف و رحیم است در مجازات شتاب نمیکند (نگا: رعد / 32، حجّ / 44 و 48).]]
[48] آیا آنان به چیزهائی که خدا آفریده است نمینگرند و دربارهی آنها نمیاندیشند که چگونه سایههایشان از راست و چپ منتقل میگردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد مییابند) و فروتنانه خدای را سجده میبرند؟ [[«یَتَفَیَّأُ»: برمیگردد. منتقل میشود. در رسمالخطّ قرآنی (یَتَفَیَّؤُا) است و الف زائدی در آخر دارد. «ظِلالُهُ»: سایههای آن (نگا: رعد / 15). «سُجَّداً»: سجدهکنان. حال (ظلال) است. «دَاخِرُونَ»: خاضعان و فروتنان. از مصدر (دُخُور) به معنی خواری و کوچکی است. «وَهُمْ دَاخِرُونَ»: حال دوم (ظلال) است.]]
[49] آنچه در آسمانها و آنچه در زمین جنبنده وجود دارد، خدای را سجده میبرند و کرنش میکنند، و فرشتگان نیز خدای را سجده میبرند و تکبّر نمیورزند. [[«دَآبَّةٍ»: جنبنده. رونده (نگا: بقره / 164، هود / 6 و 56). «مِن دَآبَّةٍ»: برخی این قید را برای (مَا فِیالأرْضِ) میدانند، ولی به دلیل آیههای دیگر مربوط به (مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ) به طور کلّی است (نگا: شوری / 29، حجّ / 18). «الْمَلآئِکَة»: ذکر خاصّ فرشتگان با وجود دخول در واژه عام (ما) برای بزرگداشت فرشتگان و این که آنان نوعی از آفریدگانند که در ماهیّت جدای از جنبندگانند.]]
[50] فرشتگان از پروردگار خود که حاکم بر آنان است میترسند و آنچه بدانان دستور داده شود (به خوبی و بدون چون و چرا) انجام میدهند. [[«مِن فَوْقِهِمْ»: مراد بالا بودن حسّی و مکانی نیست، بلکه مراد برتری و والائی مقامی است (نگا: أنعام / 61، أعراف / 127). «یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»: (نگا: تحریم / 6).]]
[51] خدا گفته است که دو معبود دوگانه برای خود برنگزینید، بلکه خدا معبود یگانهای است (که منم آفریدگار کائناتم) و تنها و تنها از من بترسید و بس. [[«قَالَ»: مراد از گفتن، دستور دادن است. «إِلهَیْنِ»: دو معبود. مراد این است که دوگانهپرستی غلط است تا چه رسد به پرستش معبودهای متعدّد. یا این که همه معبودهای دروغین یکی و باطل بشمارند و در مقابل معبود حق که تنها او آفریننده جهان و منشأ خیر و برکت و نعمت است قرار دارند. «إِثْنَیْنِ»: دوگانه. صفت است و در برابر (واحِدٌ) یعنی یگانه که آن هم صفت است قرار دارد. ذکر این دو وصف برای تأکید یکتاپرستی، و نهی از دوگانه و چندگانه پرستی است. «فَارْهَبُونِ»: (نگا: بقره / 40).]]
[52] آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است، و همواره (تعیین نحوهی) دینداری و (کار) قانونگذاری حق او، و اطاعت و انقیاد از وی واجب و لازم است. پس (وقتی که عالَم هستی از آنِ خدا و قوانین تکوینی و تشریعی و اطاعت و انقیاد همه چیز و همگان از او است) آیا از غیر خدا میترسید؟ [[«الدِّینُ»: دین و شریعت. قوانین و سنن. اطاعت و انقیاد. «وَاصِباً»: همیشه و همواره (نگا: صافّات / 9). واجب و لازم. خالصانه. این واژه حال (الدّینُ) است.]]
[53] آنچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است (و باید تنها منعم را سپاس گفت و پرستید) و گذشته از آن، هنگامی که زیانی (همچون درد و بیماری و مصائب و بلایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا برمیدارید و) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید، (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبازها را به کمک میطلبید؟). [[«الضُّرُّ»: (نگا: أنعام / 17، یونس / 12). «تَجْأَرُونَ»: ناله و فریاد سر میدهید و متضرّعانه کمک میطلبید. از مصدر (جُؤار) به معنی هُرّا و آوای وحوش و چهارپایان است.]]
[54] سپس هنگامی که خدا زیان را از شما دور کرد (و جلو تندباد حوادث و طوفان بلا را گرفت)، گروهی از شما (انبازهائی) شریک پروردگار خود میکنند! (و از نو دچار غفلت و غرور و بتپرستی و شرور میشوند!). [[«کَشَفَ»: برطرف کرد. کنار زد. «فَرِیقٌ»: دسته. گروه.]]
[55] بگذار نعمتهائی را که بدیشان دادهایم ناسپاسی کنند و (رفع مشکلات و دفع مضرّات را نادیده گیرند. ای کافران چند روزی از این متاع دنیا) بهرهمند شوید (و لذّت ببرید، عاقبت کفر و سرانجام کارتان را) خواهید دانست. [[«لِیَکْفُرُوا بِمَآ آتَیْنَاهُمْ»: بگذار کفران و ناسپاسی چیزهائی را بکنند که بدیشان دادهایم. بگذار نعمتهائی را که بدیشان دادهایم نادیده انگارند. لام آن لام عاقبت، و کفران به معنی ناسپاسی و انکار است.]]
[56] (کافران) برای بتهائی که چیزی نمیدانند (زیرا که جمادند)، بهرهای (از حیوانات و ارزاق خود) که ما بدیشان دادهایم قرار میدهند (و بدین وسیله بدانها تقرّب میجویند). به خدا سوگند! (در دادگاه قیامت) از این دروغ و بهتانها بازپرسی خواهید شد (و سزای کردارتان داده میشود). [[«لا یَعْلَمُونَ»: بتها نمیدانند. کافران دلیل و حجّتی بر الوهیّت بتها ندارند. کافران هیچ گونه سود و زیانی از بتها سراغ ندارند. «کُنتُمْ تَفْتَرُونَ»: شما به هم میبافتید و سرهم میکردید.]]
[57] و برای خداوندی که از هرگونه آلایش و نیازی پاک است، دخترانی قائل میشدند (و فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند،) و برای خود آنچه دوست میداشتند قرار میدادند (که پسران هستند). [[«الْبَنَاتِ»: دختران. مراد فرشتگان است که کافران آنها را دختران خدا میپنداشتند (نگا: انعام / 100) و ایشان را میپرستیدند (نگا: سبأ / 40 و 41).]]
[58] (دختران را مایهی ننگ و سرشکستگی و بدبختی میدانستند) و هنگامی که به یکی از آنان مژدهی تولّد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که) صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه میشد. [[«ظَلَّ»: میشد. از افعال ناقصه است. «مُسْوَدّاً»: سیاه. «کَظِیمٌ»: مملوّ از غم و اندوه. لبریز از خشم و غضب (نگا: یوسف / 84، زخرف / 17).]]
[59] از قوم و قبیله (ی خود) به خاطر این مژدهی بدی که به او داده میشد خویشتن را پنهان میکرد (و سرگشته و حیران به خود میگفت:) آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگاه دارد و یا او را در زیر خاک زنده بگور سازد؟ هان! چه قضاوت بدی که میکردند! [[«یَتَوَارَی»: خود را نهان و از دید مردمان پنهان میسازد. «هُونٍ»: خواری و رسوائی (نگا: انعام / 93). «یَدُسُّهُ»: زنده بگورش کند. دفن و پنهانش سازد. استعمال ضمیر مذکّر (ه) در واژههای (یُمْسِکُهُ) و (یَدُسُّهُ) با توجّه به ظاهر مرجع آن، یعنی کلمه (ما) است.]]
[60] کسانی که به آخرت باور ندارند، دارای صفات دانیهاند (که از جمله دوست داشتن پسر و دشمن داشتن دختر و زنده بگور کردن او است) و خدا دارای صفات عالیه است (که از جمله بینیازی از همهکس و همهچیز است) و او با عزّت و با حکمت است (و میتواند هر کاری را بکند و کارهایش از روی حکمت است). [[«مَثَلُ»: صفت. حالت. «مَثَلُ السَّوْءِ»: صفات دانیه. «الْمَثَلُ الأعْلَی»: صفات عالیّه.]]
[61] اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان (هرچه زودتر به عقاب و عذاب آن) کیفر میداد، بر روی زمین جنبندهای (انسان نام) باقی نمیگذاشت، ولیکن آنان را تا مدّت معیّن (که زمان فرا رسیدن مرگ ایشان است) مهلت میدهد، و هنگامی که اجل آنان سر رسید نه لحظهای (آن را) پس میاندازند و نه (لحظهای آن را) پیش میاندازند. [[«عَلَیْهَا»: بر روی زمین. مرجع ضمیر (ها) واژه (الأرْض) محذوف است. «دَآبَّةٍ»: جنبنده. به قرینه ضمیر (هُمْ) مراد انسان است. لیکن میتوان آن را شامل هرگونه موجود زنده و جنبندهای دانست. «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: فرا رسیدن مرگ. پایان عمر (نگا: انعام / 2 و 60، هود / 3، زمر / 42).]]
[62] آنان برای خدا چیزی تعیین میکنند که خود نمیپسندند (که انتخاب دختران است)، و دروغ بر زبان میرانند و میگویند: (همان گونه که در این جهان از ثروت و قدرت بهرهمندند، در آن جهان هم) سرانجام نیک دارند (و بهشت از آن ایشان است). بدون شکّ آتش دوزخ بهرهی ایشان است و آنان پیش از دیگران بدانجا رانده و افکنده میشوند. [[«تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ»: زبانهایشان آشکارا دروغ را بیان میدارد (نگا: کهف / 36، فصّلت / 50). «الْحُسْنَی»: سرانجام نیک. مراد سعادت و خوشبختی اخروی است که بهشت است. «لا جَرَمَ»: حقّاً. حتماً (نگا: هود / 22). «مُفْرَطُونَ»: پیشگامان. جلوافتادگان. فراموش شدگان و از یاد رفتگان (نگا: اعراف / 51، طه / 126، جاثیه / 34).]]
[63] به خدا سوگند! ما (پیغمبرانی) به سوی ملّتهای پیش از تو فرستادیم و اهریمن کارهای (زشت) ایشان را در نظرشان آراست و (آنان را از پیروی پیغمبران بازداشت و بدبختشان کرد. در این جهان) امروز اهریمن سرپرست ایشان است و (آنان را به دنبال خود میکشاند، و فردای قیامت) عذاب دردناکی دارند. [[«فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ»: اهریمن در این جهان سرپرست و متولّی امور ایشان است. شیطان امروز هم که روزگار آخرین رسالت است باز هم کسانی را گول میزند و از راه به در میکند. انگار اینان همفکران گذشتگان و از نسل ایشانند.]]
[64] ما کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکردهایم مگر بدان خاطر که چیزی را برای مردمان بیان و روشن نمائی که (جزو امور دینی است و) در آن اختلاف دارند، و (هم بدان خاطر که این کتاب) هدایت و رحمت برای مؤمنان گردد. [[«أَلَّذِی»: چیزی که. مراد امور دینی مورد اختلاف و محلّ کشمکش مردمان است. از قبیل: توحید، نبوّت، معاد، تحلیل و تحریم حیوانات و اشیاء، و غیره ... «هُدیً وَ رَحْمَةً»: مفعولله و عطف بر محلّ (لِتُبَیِّنَ) هستند.]]
[65] خدا است که از (ابر) آسمان آب را میباراند و زمین را پس از مرگ (و خشکی، با رویاندن گلها و گیاهها و چمنزارها و کشتزارهای فراوان در) آن، (دوباره جان و) حیات میبخشد. بیگمان در این (کار باراندن و رویاندن و موات و حیات) دلیل روشنی (بر وجود مدبّر حکیم) است برای آنان که گوش شنوا دارند. [[«السَّمَآءِ»: مراد ابر است (نگا: اعراف / 57، نور / 43، واقعه / 69). «مَوْتِهَا»: مراد از مرگ زمین، خشکی و لختی آن است. «فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»: زمین لخت و خشک را با آن سبز و خرّم و لبریز از جوش و خروش میسازد. شاید اشاره به این هم باشد که آب برف و باران پس از جذب آن توسّط گیاهان، در درون آنها به بافتها و سلولهای زنده تبدیل میشود.]]
[66] بیگمان (ای مردمان!) در وجود چهارپایان برای شما (درس) عبرتی است (که در پرتو آن میتوانید به خدا پی ببرید. چه عبرتی از این برتر که ما) از برخی از چیزهائی که در شکم آنها است، شیر خالص و گوارائی به شما مینوشانیم که از میان تفاله و خون بیرون میتراود و نوشندگان را خوش میآید. [[«نُسْقِیکُمْ»: به شما مینوشانیم. «بُطُونِهِ»: شکمهایشان. ذکر ضمیر (ه) به صورت مذکّر، بدان خاطر است که واژه (أَنْعام) اسم جمع است و تذکیر و تأنیث آن درست است (نگا: نحل / 5). «مِن بَیْنِ»: حال مقدّم (لَبَناً) و یا این که بدل اشتمال (فِی بُطُونِهِ) بشمار است. «فَرْثٍ»: علوفه جویده و نیمههضمِ دستگاه گوارش حیوان. علوفهای که هنوز در داخل دستگاه گوارش حیوان باشد آن را (فَرْث) یعنی تفاله، و پس از دفع از بدن حیوان آن را (رَوْث) یعنی سرگین مینامند. «مِن بَیْنِ رَوْثٍ وَ دَمٍ»: مراد این است که حیوان موادّ غذائی را میخورد و موادّ غذائی به (فَرْث)، و فَرْث به خون، و خون به شیر تبدیل میشود. «خَالِصاً»: صاف. «سَآئِغاً»: گوارا. خوشآیند.]]
[67] (خداوند) از میوههای درختان خرما و انگور، (غذای پربرکتی نصیب شما میسازد که گاه آن را به صورت زیانباری در میآورید و از آن) شراب درست میکنید و (گاه) رزق پاک و پاکیزه از آن میگیرید. بیگمان در این (گردآوری دو و چند خاصیّت و قابلیّت در میوهها) نشانهای (از قدرت آفریدگار) برای کسانی است که از عقل و خرد سود میگیرند. [[«مِنْهُ»: مرجع ضمیر (ه) موصوف محذوفی است وتقدیرچنین است: مَا تَتَّخِذُونَ مِنْهُ. یا این که: ثَمَرُ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ. (ما) یا (ثَمَرُ) مبتدا، و جمله (مِن ثَمَراتِ النَّخیلِ وَ الأعْنابِ) خبر مقدم، و جمله (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ) صفت مبتدای محذوف است و به جای موصوف نشسته است (نگا: صافّات / 164). «سَکَراً»: آنچه مستیآور است. خمر. می. مصدر و به معنی اسم فاعل است و برای مبالغه به صورت مصدری به کار رفته است. «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً»: مراد این است که این خودتان هستید که به صورت حرام یا حلال از میوهها استفاده میکنید. پس باید عبرت بگیرید و از خواب غفلت بیدار شوید و جز به صورت حلال از میوهها استفاده نکنید. «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»: این جمله شاید اشاره به این نکته هم داشته باشد که عاقلان مسکِرات و مشروبات الکلی نمینوشند. چرا که چنین چیزی دشمن عقل است.]]
[68] پروردگارت به زنبوران عسل (راه زندگی و طرز معیشت را) الهام کرد (و بدان گونه که تنها خود میداند به دلشان انداخت) که از کوهها و درختها و داربستهائی که مردمان میسازند، خانههائی برگزینید. [[«أَوْحَی»: الهام کرد. در فطرت زنبور عسل سرشت. مراد الهام غریزی است. «النَّحْل»: زنبوران عسل. «یَعْرِشُونَ»: مردمان به صورت سقف میسازند. داربستهائی که انسانها درست میکنند (نگا: بقره / 259، أنعام / 141، أعراف / 137). شاید هم اشاره به کندوهائی باشد که انسانها میسازند و در اختیار زنبوران عسل قرار میدهند.]]
[69] سپس (ما به آنها الهام کردیم که) از همهی میوهها بخورید و راههائی را بپیمائید که خدا برای شما تعیین کرده است و کاملاً (دقیق و) در اختیارند. از درون زنبور عسل، مایعی بیرون میتراود که رنگهای مختلفی دارد. در این (مایع رنگارنگ) بهبودی مردمان نهفته است. بیگمان در این (برنامهی زندگی زنبوران عسل و ارمغانی که آنها به انسانها تقدیم میدارند که هم غذا و هم شفا است) نشانهی روشنی (از عظمت و قدرت پروردگار) است برای کسانی که (دربارهی پدیدهها) میاندیشند (و رازها و رمزهای زندگی آفریدگان از جمله جانوران را پیش چشم میدارند). [[«کُلِی»: بخورید. استعمال مفرد مؤنّث بدان خاطر است که (نَحْل) جمع (نَحْلة) و مؤنّث است. «فَاسْلُکِی»: راه بروید. بپیمائید. «ذُلُلاً»: جمع ذَلُول، به معنی رام و مطیع. این واژه میتواند حال (سُبُلَ) باشد که معنی چنین میشود: راههائی که دقیق بوده و سهل و ساده در اختیار زنبوران عسل قرار میگیرد. یا این که حال ضمیر فاعلی در فعل (فَاسْلُکِی) باشد که معنی چنین میگردد: فرمانبردارانه راههائی را طی کنید که خدا تعیین کرده است.]]
[70] خداوند شما را آفریده است (و روزگاری را برایتان تعیین کرده است که در آن زندگی میکنید و کتاب خوشبختی یا بدبختی خود را مینویسید و) سپس شما را میمیراند و (به سوی خویش برمیگرداند). برخی از شما به سنین بالای عمر میرسند (و) به گونهای (فرتوت میشوند که کارشان بدانجا میکشد) که پس از (آن همه) علم و آگهی (و تجربهای که در زندگی آموختهاند) چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش میکنند. چرا که از فعّالیّت سلولهای بدن کاسته شده است و استخوانها و عضلات و اعصاب سستی گرفته است). بیگمان خدا (از اسرار آفریدگان خود) آگاه و توانا (بر هر آن چیزی) است (که بخواهد). [[«أَرْذَلِ الْعُمُرِ»: پستترین مراحل زندگی. دورهای که انسان در آن فرتوت و خرِف میگردد و همچون کودک ناتوان و نادان میشود.]]
[71] خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر از نظر روزی برتری داده است (چرا که استعدادها و تلاشهایتان متفاوت است). آنان که روزی فراوانی بدیشان داده شده است (و ثروت زیادی در اختیارشان قرار گرفته است) حاضر نیستند که روزی (و ثروت) خود را به بردگان خود بدهند و ایشان را با خود در دارائی (شریک و) مساوی گردانند؛ (پس چرا شما کافران، بندگان خدا را شریک خدا در الوهیّت میگردانید و متصرّف در امور میدانید؟ مگر ثروتمندان فقیران را، و آقایان نوکران را، و سروران بردگان را شریک در قدرت و ثروت خود میسازند؟ پس آنچه را که برای خود نمیپسندند، چرا برای خدا میپسندند؟!). آیا نعمت خدا را انکار میکنند (و آفریدههائی از آفریدگان خدا را شریک آفریدگار میسازند؟!). [[«رَآدِّی»: اصل آن (رَآدِّینَ) است که نون در حالت اضافه حذف شده است و به معنی ردّکنندگان و برگشت دهندگان است. «ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ»: بردگان ایشان (نگا: نساء / 3 و 24 و 25 و 36 ...). «فَهُمْ فِیهِ سَوَآءٌ»: تا در آن برابر و یکسان گردند. «یَجْحَدُونَ»: انکار میکنند. نادیده میگیرند (نگا: أنعام / 33، أعراف / 51).]]
[72] خدا از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت (تا در کنار آنان بیاسائید)، و از همسرانتان پسران و نوادگانی به شما داد (تا بدانان دل خوش کنید)، و چیزهای پاکیزهای (همچون غلّات و میوهجات و حیوانات) به شما عطا کرد (تا از آنها استفاده کنید و خدای را سپاسگزاری نمائید). آیا (با وجود این که کافران میدانند که سرچشمهی همهی نعمتها خدا است و نهکس و نهچیز دیگری، آیا باز هم) به (بتهای) باطل ایمان میآورند و نعمت خدا را (با شرک ورزیدن) ناسپاس میگذارند؟! [[«مِنْ أَنفُسِکُمْ»: از جنس و شکل خودتان (نگا: نساء / 1). «حَفَدَةً»: جمع حَفید، نوادگان. فرزندزادگان. «الْبَاطِلِ»: مراد بتها است که مصداق روشن باطل در تمام ابعادند. در اصل مراد سودی است که از بتها انتظار داشتند.]]
[73] و چیزهائی را بجز خدا میپرستند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و (در آینده هم) نمیتوانند (بارانی از بالا ببارانند و در زمین درختی و گیاهی برویانند و چیزی را نصیب ایشان گردانند). [[«مِن دُونِ اللهِ»: بجز خدا. به جای خدا. «شَیْئاً»: اصلاً. به هیچ وجه. بدل از (رِزْقاً) است و بیانگر کمی و ناچیزی مبدّلمنه است.]]
[74] پس برای خدا شبیه و نظیر قرار مدهید (و با قیاسهای تباه و تشبیهات ناروا، پرستش بتان را توجیه و تعبیر نکنید). بیگمان خداوند (اعمال شما را) میداند و شما (سرنوشت کردار بدتان را) نمیدانید. [[«لا تَضْرِبُوا»: ذکر نکنید. مراد قرار دادن و ساختن است. «الأمْثَالَ»: جمع مِثْل، شبیهها و نظیرها. همگونها و مانندها.]]
[75] خداوند برده مملوکی را به عنوان مثال ذکر میکند که قادر بر هیچچیز نیست، و (در مقابل آن) انسان (با ایمانی) را مثل میزند که به او روزی حلال و پاکیزهای داده است و او پنهان و آشکار از آن میبخشد و صرف میکند، آیا آنان یکسانند؟ (مگر مشرکان که در بند شهوات و خرافات و بندگی بتان گرفتارند، با مؤمنان که رها از بند شهوات و خرافات بوده و سر بندگی جز به آستان یزدان فرود نمیآرند، برابرند؟ مؤمنان که اهل منطق و استدلالند در اینباره میاندیشند و میگویند:) سپاس خدا را سزا است (که ما را بندهی خود کرد؛ نه بندهی بندگان خود. واقعاً مشرکان گمراه و سرگردانند) و بلکه بیشتر آنان (فرق حق و باطل را) نمیدانند. [[«عَبْداً»: بدل از (مَثَلاً) است. «هَلْ یَسْتَوُونَ»: آیا یکسان و برابرند؟ اغلب تفاسیر مراد از عبد مملوّک را بتان، و مؤمن آزاده را یزدان میدانند و میگویند بت بیجان کی برابر با خالق مقتدر جهان است. و برخی هم مثال فوق را تشبیهی برای مؤمن و کافر میشمارند. «أَلْحَمْدُ لِلّهِ»: خدا را سپاس که یکتاپرستی را نصیب دوستان، و خرافهپرستی را بهره دشمنان کرد. همه ستودنها و ستایشها تنها سزاوار خدا است؛ نه سزاوار بتها و جمادها.]]
[76] و خداوند دو مرد را مثل میزند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هرجا او را بفرستد نفعی نخواهد داشت. آیا او (که گنگ و ناتوان و سربار و بیفائده است) برابر با کسی است که (زبانآور و کارکن و نانآور و سراپا خیر و برکت است و مرتّباً دیگران را) به عدل و داد میخواند و در جادهی صاف و راست قرار دارد (و دارای روش پسندیده و برنامهی درست در زندگی است؟). [[«أَبْکَمُ»: گنگ مادرزاد (نگا: مفردات راغب اصفهانی). «کَلٌّ»: سربار. کسی که در زندگی تنبل و بیکار بوده و ریزهخوار خوان دیگران باشد. «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ ...»: مراد بتپرست و خداپرست است، یا این که مراد مقایسه بتهای ناتوان با خداوند قادر مطلق و متصرّف در امور جهان است؛ چرا که بتها گنگ و ناتوان و سربار پرستنده خود میباشند و خداوند سمیع و علیم و دعوتکننده مردمان به سوی خوبیها و نیکیها است و پرستندگان خود را به راه راستی رهبری میکند که منتهی به سعادت در دنیا و خوشبختی در آخرت است.]]
[77] غیب آسمانها و زمین را خدا میداند و بس، کار (برپائی) قیامت (و زندهگرداندن مردمان در آن، برای خدا ساده و آسان است و از لحاظ سرعت و سهولت، درست) به اندازهی چشم برهم زدن و یا کوتاهتر از آن است. بیگمان خدا بر هر چیزی توانا است (چرا که قدرت بیانتهاء است). [[«لَمْحِ»: چشم برهم زدن. «لَمْحِ الْبَصَرِ»: مثلی است که برای کوتاهی زمان زده میشود. «أَقْرَبُ»: نزدیکتر. در اینجا مراد کوتاهتر و کمتر است.]]
[78] خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی (از جهان دور و بر خود) نمیدانستید، و او به شما گوش و چشم و دل داد تا (به وسیلهی آنها بشنوید و ببینید و بفهمید و نعمتهایش را) سپاسگزاری کنید. [[«السَّمْعَ»: حسّ شنوائی. گوش. «الأبْصَارَ»: جمع بَصَر، حسّ بینائی. چشم. «الأفْئِدَةَ»: جمع فؤاد. دل. مراد ادراک و تمییز است.]]
[79] مگر پرندگان را نمیبینند که در فضای آسمان رام و فرمانبردارند و کسی جز خدا آنها را نگاه نمیدارد (و خواصّ فیزیکی خاصّ را در اندام پرندگان و قابلیّت پرواز را در فضا ایجاد نمیسازد). واقعاً در این (امکان پرواز به هوا و جولان در فضا) نشانههائی (از عظمت و قدرت خدا) برای کسانی است که (به چیزهائی که پیغمبران به ارمغان آوردهاند) ایمان دارند. [[«الطَّیْرِ»: پرنده. پرندگان. لفظی است که بر یک و بیشتر دلالت میکند. «مُسَخَّرَاتٍ»: رام. فرمانبردار (نگا: بقره / 164، اعراف / 54). در اینجا مراد این است که خداوند نیروئی در بال و پر پرندگان و خاصّیّتی در فضای آسمان قرار داده است که بدانها این امکان را میدهد که برخلاف قانون جاذبه به هوا پرواز کنند و به شکل هواپیماهای زندهای جلوهگر شوند و یکی از شگفتیهای جهان هستی باشند.]]
[80] خدا است که (به شما قدرت آن را داده است که بتوانید برای خود خانهسازی کنید و) خانههایتان را محلّ آرامش و آسایشتان گردانده است، و از پوستهای چهارپایان (با ایجاد خواصّ ویژه) چادرهائی برایتان ساخته است که در سفر و حضر خود آنها را (به آسانی جابجا میکنید و) سبک مییابید، و از پشم و کرک و موی چهارپایان وسائل منزل و موجبات رفاه و آسایش شما را فراهم کرده است که تا مدّتی (که زندهاید) از آنها استفاده میکنید (و پس از پایان این جهان، نه شما میمانید و نه نعمتهای آن). [[«سَکَناً»: مصدر است و مفرد و جمع در آن یکسان است (نگا: قرطبی). مایه سکون و آرامش (نگا: توبه / 103) اسم مصدر و به معنی اسم مفعول، یعنی مسکون بوده (نگا: آلوسی) در این صورت معنی آن چنین است: موضوع و مکان سکونت و آرامش (نگا: انعام / 96). «تَسْتَخِفُّونَهَا»: آن را سبک و خفیف مییابید. «ظَعْن»: سفر. کوچ. «أَصْواف»: جمع صُوف، پشم. «أَوْبَار»: جمع وَبَر، کرک. «أَشْعَار»: جمع شَعْر، مو. «أَثَاثاً»: ابزار و وسائل منزل. «مَتاعاً»: البسه و زینتآلات. «أَثَاثاً وَ مَتَاعاً»: عطف بر (بُیُوتاً) است. «إِلَی حِینٍ»: تا مدّتی از زمان. مراد سررسید استفاده از نعمتها، یا دم مرگ انسان، و یا این که اتمام جهان است.]]
[81] خداوند سایههائی برایتان از چیزهائی که آفریده است پدیدآورده، و پناهگاههائی برایتان از کوهها ساخته است، و (طرز ساختن و استفادهی از لباسها را به شما آموخته است و بدینوسیله) جامههائی برایتان تهیّه دیده است که شما را از (اذیّت) گرما و (آزار) جنگ محفوظ نگاه میدارد. بدین گونه خدا نعمتهای خود را بر شما اتمام میبخشد تا این که (حسّ قدردانی و شکرگزاری در درونتان بیدار و) مطیع و مخلص او گردید (و تنها او را خدا بدانید و فقط از وی فرمانبرداری کنید). [[«ظِلال»: جمع ظِلّ، سایهها. «أَکْنَاناً»: جمع کِنّ، پناهگاهها، مراد غارها و شکافهای کوهها است. «سَرَابِیلَ»: جمع سِرْبال، هر نوع لباس و هرگونه جامهای. در اینجا مراد زره و خفتان و کلاهخود و دیگر جامههای جنگی است. «بَأْس»: جنگ. اذیّت و آزار و شدائد ناگوار جنگ. «تُسْلِمُونَ»: تسلیم فرمان خدا و مخلص در عبادت او میگردید.]]
[82] با این همه اگر آنان روی برتابند (و تسلیم دعوت نشوند و حق را گردن ننهند، باک نداشته باش که گناهی بر تو نیست. چرا که) وظیفهی تو تنها تبلیغ آشکار است (و آن را هم به جای آوردهای). [[«الْبَلاغُ»: ابلاغ. تبلیغ. رساندن. «الْمُبِینُ»: آشکار و بیپرده. بیانگر فرمان یزدان و روشنگر درست از نادرست کارهای مردمان.]]
[83] (کوردلان لجوج چون ایشان) نعمت خدا را میشناسند و با وجود شناخت و آگاهی، (در عمل) آن را انکار میکنند (و ناسپاسش میگذارند) و بیشترشان (با تقلید از آباء و اجداد خود) کافرند (و بعدها گروه اندکی از آنان ایمان میآورند و اسلام را میپذیرند). [[«أَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ»: بیشتر آنان به سبب تعصّب کورکورانه، دشمنی با حق، مقدم شمردن زندگی دنیوی بر اخروی، خود برتربینی، شهوترانی و لذّتپرستی و دیگر آلودگیها است که کفر میورزند، و گروه اندکی از آنان به سبب بیخردی و نادانی در اشتباهند، و اقلیتی هم بعدها ایمان میآورند.]]
[84] روزی (که قیامت فرا میرسد) از هر ملّتی گواهی را (که در دنیا پیغمبرشان بوده است) برمیانگیزیم (تا علاوه بر آگاهی خدا از احوال ایشان، و شهادت همهی اندامشان، بر آنان شهادت دهد و موجب شرمساری و رسوائی بیشترشان گردد. در آن دادگاه پس از شهادت شهود و قرار گرفتن در برابر عذاب الهی) دیگر به کافران اجازه داده نمیشود (لب از لب بگشایند و معذرتخواهی نمایند) و (از سوی پیغمبران) از ایشان خواسته نمیشود که جلب رضایت و تقاضای گذشت نمایند (چرا که فرصت جلب رضایت خدا با گفتار و کردار گذشته است، و هنگام رویاروئی با نتائج اقوال و اعمال و بازتا�� پندار و رفتار دنیوی فرا رسیده است). [[«شَهِیداً»: شاهد و گواهی. مراد پیغمبر هر ملّتی است (نگا: نساء / 41، نحل / 89). «وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»: از ایشان خواسته نمیشود که رضایت خدا را جلب کنند و خوشنودی او را فراچنگ آورند. (یُسْتَعْتَبُونَ) از مصدر استعتاب به معنی عُتْبی طلبیدن یعنی رضایت خواستن است.]]
[85] هنگامی که کافران عذاب جهنّم را میبینند (و درخواست میکنند که چیزی از آن برایشان تخفیف داده بشود،) نه برایشان تخفیف داده میشود و نه چندان مهلت عطاء میگردد (که دیرتر به دوزخ درآیند). [[«ظَلَمُوا»: کفر ورزیدهاند. «لا هُمْ یُنظَرُونَ»: مهلت و فرصت داده نمیشوند.]]
[86] و هنگامی که مشرکان انبازهای خود را میبینند (که در دنیا آنها را معبودهای خویش میپنداشتند) میگویند: پروردگارا! اینها انبازهای ما هستند که (اشتباهاً در دنیا) به غیر از تو میپرستیدیم و (به فریادشان میخواندیم. پروردگارا برخی از عذاب ما را بدیشان حوالت گردان و از عذاب ما بکاه. چرا که ایشان بودند که ما را به عبادت خود میخواندند. معبودهای دروغین مشرکین پاسخ میدهند و) خطاب بدیشان میگویند: بیگمان شما دروغگوئید. (کی ما از شما خواستهایم که ما را بپرستید و به فریادمان بخوانید؟! این خودتان بودید که به دنبال آرزوها و خیالپردازیها روان میشدید و بندگان ضعیف چون ما را معبود و فریادرس تصوّر میکردید). [[«کُنَّا نَدْعُو»: میپرستیدیم. به فریادشان میخواندیم و برآورنده آمالشان میدانستیم. در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد. «مِن دُونِکَ»: به جای تو. به غیر از تو. «أَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ»: سخنشان را به خودشان برمیگردانند. پاسخ سخنشان را میدهند و تکذیبشان میکنند.]]
[87] (چنین ستمکارانی پس از آن همه سرکشی و تکبّر دنیوی، جملگی) در آن روز در پیشگاه خدا سرتسلیم فرود میآرند، (و فرمان او را گردن میگذارند) و آنچه به هم میبافتند (و هرگونه قدرت و عظمت و شفاعتی که برای بتها و معبودهای خویش قائل بودند، همه و همه بر باد میرود و از دسترسشان دور و) از آنان گم و ناپیدا میشود. [[«السَّلَمَ»: خضوع و تسلیم (نگا: نحل / 28). «ضَلَّ عَنْهُمْ ...»: از آنان گم میشود. اثری و نشانی از آن نمیبینند.]]
[88] کسانی که کفر میورزند و (مردمان را) از راه خدا باز میدارند، عذابی بر عذابشان میافزائیم (و) در برابر فسادی که مینمایند (مجازات ایشان را مضاعف میگردانیم). [[«زِدْنَاهُمْ عَذَاباً فَوْقَ الْعَذَابِ»: عذابی ناشی از گمراهسازی مردمان و به دور داشتن ایشان از ایمان، بر عذاب کفرشان میافزائیم. عذابشان را مضاعف و چندین برابر میگردانیم.]]
[89] روزی در میان هر ملّتی گواهی از خودشان بر آنان میگماریم (که در دنیا پیغمبر ایشان بوده است)، و تو را (ای محمّد!) بر اینان (که هم اینک در جهان هستند و یا این که بعدها به وجود میآیند) گواه میگیریم، (و از تو دربارهی عملکرد مسلمانان به قرآن و دوری گزیدنشان از آن میپرسیم. قرآنی که برنامهی کامل و جامعی در بر دارد) و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کردهایم که بیانگر همهچیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیلهی هدایت و مایهی رحمت و مژدهرسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است. [[«شَهِیداً»: شاهدی. گواهی. مراد پیغمبر هر ملّتی است که شاهد عملی بوده و وجودش الگو و میزان سنجش حق و باطل کارهای مردمان موجود در دائره زمان نبوّت خود است. «هؤلآءِ»: اینان. مراد مسلمانان و همه مردمان جهان است که پس از بعثت پیغمبر اسلام، دعوت به پذیرش اسلام شدهاند. «الْکِتَابَ»: قرآن. «تِبْیَاناً»: بیان. بیانگر. حال یا مفعولله است. «کُلَّ شَیْءٍ»: مراد همه امور اصولی مربوط به دین است که برای تکامل فرد و جامعه در تمام جنبههای مادی و معنوی لازم و ضروری است؛ نه این که قرآن یک دائرهالمعارف بزرگی از همه جزئیّات علوم و فنون گذشته و حال و آینده جهان باشد. «هُدیً»: هدایت. هادی. رهنمود و راهنمای به راه حق و حقیقت. «رَحْمَةً»: وسیله رحمت برای جمیع مردمان جهان. «بُشْرَی»: مژده. مژدهرسان. مژدهدهنده پیروان خود به سعادت دو جهان.]]
[90] خداوند به دادگری، و نیکوکاری، و نیز بخشش به نزدیکان دستور میدهد، و از ارتکاب گناهان بزرگ (چون شرک و زنا)، و انجام کارهای ناشایست (ناسازگار با فطرت و عقل سلیم)، و دستدرازی و ستمگری نهی میکند. خداوند شما را اندرز میدهد تا این که پند گیرید (و با رعایت اصول سهگانهی عدل و احسان و ایتاء ذیالقربی، و مبارزه با انحرافات سهگانهی فحشاء و منکر و بغی، دنیائی آباد و آرام و خالی از هرگونه بدبختی و تباهی بسازید). [[«إیتَآءِ»: عطاء کردن. پرداختن. «ذِی الْقُرْبَی»: خویشاوندان. نزدیکان. «الْفَحْشَآءِ»: گناهان بسیار ناشایست و نابایست. از قبیل: زنا و شرک. «الْمُنکَرِ»: زشت و پلشت. کارهای نامعقولی که با فطرت سلیم سازگار نیست. عطف عامّ بر خاصّ است. «الْبَغْیِ»: تجاوز به حقوق دیگران. ستمگری.]]
[91] به پیمان خدا (که با همدیگر میبندید) وفا کنید هرگاه که بستید، و سوگندها را پس از تأکید (آنها با قَسمِ به نام و ذات خدا) نشکنید، در حالی که خدای را آگاه و گواه (بر معامله و وفای به عهد) خود گرفتهاید. بیگمان خدا میداند آنچه را که میکنید (و پاداش و پادافره کردارتان را میدهد). [[«عَهْدِ اللهِ»: پیمان خدا. مراد همه عهود و پیمانهائی است که خدا انجام آنها را از مردم خواسته است و یا این که مردمان با یکدیگر میبندند و خدا را بر وفای بدانها گواه میگیرند و بر کارشان آگاه میدانند (نگا: آلعمران / 77، أنعام / 102 ...). «الأیْمَانَ»: جمع یَمین، سوگندها. «تَوْکِیدِ»: تأکید. استوار داشتن قسم با یاد آن به نام و ذات خدا. از ماده (وکد). «کَفِیلاً»: آگاه و گواه. کسی که پیمانها زیر نظر او بسته میشود و وفا یا عدم وفای بدانها را میپاید.]]
[92] شما (که با پیمان بستن به نام خدا تعهّدی را میپذیرید، به عهد خود وفا کنید و) همانند آن زنی نباشید که (به سبب دیوانگی، پشمهای) رشتهی خود را بعد از تابیدن، از هم وا میکرد. شما نباید به خاطر (ملاحظهی این و آن و) این که گروهی، جمعیّتشان از گروه دیگری بیشتر است، (پیمانها و) سوگندهای خود را (بشکنید و آن را) وسیلهی خیانت و تقلّب و فساد قرار دهید. (آگاه باشید که) خداوند با امر به وفای به عهد، شما را مورد آزمایش قرار میدهد. و (خداوند نتیجهی این آزمایش و) آنچه را در آن اختلاف میورزیدهاید در روز قیامت برای شما آشکار میسازد (و پرده از اسرار دلها برمیدارد). [[«نَقَضَتْ»: از هم وا کرد. از هم واگشاد. «غَزْلَ»: تابیده شده. رشته شده. غَزْل مصدر است و به معنی اسم مفعول، یعنی مَغْزُول به کار رفته است. «قُوَّةٍ»: مراد تابیدن و استحکام بخشیدن است. «أَنْکَاثاً»: جمع نِکْث، رشته از هم واشده و باز گشوده. حال مؤکّده از (غَزْلَ) یا مفعول دوم (نَقَضَتْ) است که متضمّن معنی (جَعَلَت) میباشد و یا این که مفعول مطلق است و معنی چنین است: نَکَثَتْ نَکْثاً. «دَخَلاً»: مکر و خدعه، فساد و عداوت. «أَرْبَی»: زیادتر. فراوانتر. از مصدر (ربو) به معنی زیادت. «تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ»: حال ضمیر (و) در فعل (لا تَکُونُوا) است. «أَن تَکُونَ ...»: تقدیر چنین است: لإِن تَکُونَ. به سبب أَن تَکُونَ. مَخافَةَ أَن تَکُونَ. «بِهِ»: ضمیر (ه) برمیگردد به امر به وفای به عهد، یا به مصدر حاصل از (أَن تَکُونَ)، یا مصدر مفهوم از واژه (أَرْبیا) که (ربو) است، و یا این که راجع است به حاصل معنی که نفس کثرت است.]]
[93] اگر خدا میخواست شما را ملّت واحدی میکرد (و در جنس و رنگ و استعداد و ایمان فرقی نمیداشتید و همچون فرشتگان راهی را به اجبار در پیش میگرفتید و از خود اختیاری نمیداشتید. امّا خدا خواست که شما را متفاوت بیافریند و آزاد بگذارد تا با اختیار خود کارهای نیک یا بد بکنید و مستوجب بهشت یا دوزخ بشوید). لیکن (بدانید که در هر حال از حیطهی قدرت خدا خارج نیستید، و) هر که را بخواهد گمراه مینماید و هر که را بخواهد هدایت عطاء میفرماید، (امّا برابر قوانین و سنن الهی، لذا این هدایت و اضلال، هرگز سلب مسؤولیّت از شما نمیکند) و به طور قطع در برابر کارهائی که میکنید (مسؤولید و) از شما بازخواست میشود. [[«أُمَّةً وَاحِدَةً»: ملّت واحده و یکتا در روش و منش و کنش همه یکسان همچون فرشتگان مؤمن و باایمان میشدید (نگا: یونس / 99). «یُضِلُّ مَنْ ...»: (نگا: أنعام / 39).]]
[94] سوگندهایتان را در میان خود وسیلهی نیرنگ و فساد نسازید (و مردمان را با قسمهای دروغ گول نزنید و از راه راست به در نکنید. اگر سوگند و قسم یاد کنید و بدان وفا نکنید، این امر) سبب میشود که گامهای ثابت (بر ایمان و گذارده در جادهی مستقیم مردمان) از جای بلغزد، و به سبب جلوگیری از راه خدا (با رفتار ناهنجاری که میورزید، در دنیا) دچار بلا و بدی بشوید، و در آخرت عذاب بزرگی داشته باشید. [[«دَخَلاً»: (نگا: نحل / 92). «فَتَزِلَّ قَدَمٌ»: پای از جای بلغزد. لغزش پا کنایه است از: دچار آمدن کسی به هلاکت بعد از سلامت، و به محنت بعد از نعمت، و به مصیبت بعد از عافیت.]]
[95] پیمان یزدان را به بهای اندک (جهان) نفروشید (و به خاطر منافع ناچیز مادی، عهدشکنی نکنید). بیگمان آنچه نزد خدا برای شما (محافظین عهود) است، بهتر است (از آنچه برای آن پیمانشکنی میکنید)، اگر از حقیقت کار و واقعیّت روزگار آگاه باشید و خوب و بد خود را بدانید. [[«لا تَشْتَرُوا»: (نگا: بقره / 16، آلعمران / 177). «ثَمَناً قَلِیلاً»: بهای اندک. قیمت ناچیز. مراد این است که هرگونه بها و کالائی، حتّی اگر تمام دنیا هم باشد در برابر عهدشکنی ناچیز است.]]
[96] آنچه نزد شما (مردمان از نعمت جهان) است ناپایدار و فانی است، و آنچه نزد خدا است ماندگار و باقی است. و ما پاداش زیباترین اعمال شکیبایان را میدهیم (که ایستادگی بر پیمان و وفای به عهد است). [[«یَنفَدُ»: تمام میشود. فانی میگردد (نگا: کهف / 109). «بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»: کالای عمل متوسّط و خوب و عالی صابران را عالی به حساب میآوریم و یکسان به قیمت عالی میخریم و پاداش میدهیم. پاداش بهترین کار ایشان را خواهیم داد که صبر است و از جمله آن پایبند بودن به عهد و پیمان. کارهای ایشان را با پاداش بهتر و زیباتر از کارهایشان سزا میدهیم که جزای مضاعف است.]]
[97] هرکس چه زن و چه مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، بدو (در این دنیا) زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم و (در آن دنیا) پاداش (کارهای خوب و متوسّط و عالی) آنان را بر طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد. [[«فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»: حتماً بدو زندگی خوشایند و پاکیزهای میبخشیم. مراد زندگی فردی لبریز از قناعت و رضایت و شکیبائی بر مصائب جهان و شکر بر نعمتهای یزدان، و به تبع آن زندگی جمعی قرین با آرامش و امنیّت و رفاه و صلح و صفا و محبّت و دوستی و تعاون و همکاری و دیگر مفاهیم سازنده انسانی است.]]
[98] هنگامی که خواستی قرآن بخوانی، از وسوسههای شیطان مطرود (از رحمت یزدان) به خدا پناه ببر (تا اهریمن تو را از فهم معنی قرآن و عمل بدان باز ندارد). [[«فَاسْتَعِذْ بِاللهِ ...»: به خدا پناه ببر و خویشتن را در پناه او بدار. مراد گفتن: (أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ) به هنگام خواندن قرآن در نماز و جز آن است. با توجّه بدین نکته که این پناه بردن و استعاذه گفتن، تنها نباید محدود به گفتار باشد، بلکه باید از ته دل از خدا خواست که مدد فرماید و اهریمن را از محیط فکر انسان به دور و سایر موانع را از سر راه فهم قرآن بردارد تا جمال دلارای حقیقت جلوهگر آید. «الرَّجِیمِ»: مطرود. ملعون. فَعیل به معنی مَفْعُول است (نگا: آلعمران / 36).]]
[99] بیگمان شیطان هیچ گونه تسلّطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایند. [[«سُلْطانٌ»: تسلّط. قدرت (نگا: حجر / 42).]]
[100] بلکه تنها تسلّط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند و به واسطهی او شرک میورزند (و خدایان و بتانی را در عبادت انباز خدا میسازند). [[«یَتَوَلَّوْنَهُ»: او را به دوستی میگیرند. او را به رهبری و سرپرستی خود انتخاب میکنند. «بِهِ مُشْرِکُونَ»: به سبب وجود اهریمن و پا در میانی او شرک میورزند. در این صورت حرف باء سببیّه است. یا این که: نسبت به خدا مشرکند. در این صورت حرف باء برای تعدّیه است.]]
[101] هرگاه آیهای (از قرآن) را به جای آیهی دیگری (از تورات و انجیل) قرار دهیم (و برخی از احکام قرآن را جایگزین برخی از احکام کتابهای پیشین گردانیم) و خدا خود بهتر میداند که چه چیز را نازل میکند (و حکمت این تعویض و تبدیل چیست، کافران) میگویند: تو (ای محمّد!) بیگمان بر زبان خدا دروغ میبندی (و از پیش خود چیزهائی به هم میبافی و به نام خدا ارائه میدهی. امّا چنین نیست که ایشان میگویند و) بلکه بیشتر آنان ناآگاهند (و اهل علم و معرفت نیستند و از فلسفهی تعویض احکام در مراحل انتقالی جامعه بیخبرند). [[«آیَةً»: مراد جایگزین کردن احکام تازه قرآن به جای احکام کتابهای پیشین پیغمبران است (نگا: بقره / 142، أنعام / 145 و 146). و شاید مراد نسخ آیهای از قرآن توسّط آیه دیگری از آن باشد که خداوند بخواهد برای بهبود جامعه بیمار ادویه و اطعمه آنان را کم و بیش و تعویض و تبدیل کند. «مُفْتَرٍ»: دروغپرداز. بهم بافنده دروغ و ناروا از زبان خدا.]]
[102] بگو: قرآن را جبرئیل از سوی پروردگارت به حق نازل کرده است تا مؤمنان را (در مسیر خود) ثابت قدم گرداند و هدایت و بشارت برای مسلمانان باشد. [[«رُوحُ الْقُدُسِ»: اضافه موصوف به صفت است و به معنی روح پاک است که مراد جبرئیل، فرشته وحی است. «بِالْحَقِّ»: (نگا: بقره / 176، نساء / 105، حجر / 64). «هُدیً وَ بُشْرَی»: منصوبند و عطف بر محلّ (لِیُثَبِّتَ) میباشند و مفعولٌله بشمارند. تقدیر چنین است: تَثْبیتاً لَّهُمْ وَ هِدَایَةً وَ بِشَارَةً. میتوان آن دو را مرفوع و خبر مبتدای محذوف دانست و جمله (وَ هُدیً وَ بُشْرَی) را حالیّه گرفت برای ضمیر (ه) در (نَزَّلَهُ).]]
[103] ما میدانیم که (کفّار مکّه تهمت میزنند و) ایشان میگویند: (این آیات قرآنی را خدا به محمّد نمیآموزد و بلکه) آن را انسانی (به نام جبر رومی) بدو میآموزد. زبان کسی که (آموزش قرآن را) به او نسبت میدهند، گنگ و غیر عربی است و این (قرآن) به زبان عربی گویا و روشنی است (که حتّی شما عربها هم در فصاحت و جزالت آن حیران و از ساختن و ارائه کردن یک سورهاش ناتوان و درماندهاید). [[«بَشَرٌ»: مرادشان جوانی به نام جبر بود که اهل روم و مسیحی بود و در مکّه به ساختن شمشیر اشتغال و تا اندازهای با تورات و انجیل آشنائی داشت. «یُلْحِدُونَ»: متمایل میسازند و گرایش میدهند. مراد نسبت دادن است. «أَأَعْجَمِیٌّ»: گنگ و نارسا. غیر عربی (نگا: شعراء / 198، فصّلت / 44).]]
[104] بیگمان خداوند کسانی را (به سوی حق و حقیقت و راه نجات و سعادت) رهنمود نمیسازد که به آیات خدا ایمان نیاورند، (و ایشان به سبب کفرشان به آیات قرآن، در آخرت) عذاب دردناکی دارند. [[«لا یَهْدِیهِمُ اللهُ»: خداوند ایشان را توفیق نمیدهد و راهیاب نمیگرداند.]]
[105] تنها و تنها کسانی (بر زبان خدا) دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان نداشته باشند. و در حقیقت آنان دروغگویان واقعی هستند (نه محمّد امین. چرا که چنین کسانی از خدا و مجازات او باکی ندارند و هر وقت مصلحت بدانند، بر زبان دروغ میرانند). [[«یَفْتَرَی»: افتراء میکنند. دروغ میبندند (نگا: آلعمران / 24 و 94، یونس / 59).]]
[106] کسانی که پس از ایمان آوردنشان کافر میشوند - بجز آنان که (تحت فشار و اجبار) وادار به اظهار کفر میگردند و در همان حال دلهایشان ثابت بر ایمان است - آری! چنین کسانی که سینهی خود را برای پذیرش مجدّد کفر گشاده میدارند (و به دلخواه خود دوباره کفر را میپذیرند)، خشم تند و تیز خدا (در دنیا) گریبانگیرشان میشود، و (در آخرت، کیفر و) عذاب بزرگی دارند. [[«أُکْرِهَ»: مجبور گردد. وادار شود. «قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ»: دل او ثابت بر ایمان و ماندگار بر آن است. «مَن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً»: کسی که از کفر خوشحال و بدان معتقد گردد. واژه (صَدْراً) تمییز است. «شَرَحَ»: مراد از شرح صدر، باز کردن آن برای قبول و پذیرش چیزی است (نگا: أنعام / 125، طه / 25، شرح / 1).]]
[107] این (خشم خدا و عذاب بزرگ) بدان خاطر است که آنان زندگی دنیا را بر زندگی آخرت ترجیح میدهند و گرامیترش میدارند، و خداوند گروه کافران را (به سوی بهشت) رهنمود نمیگرداند. [[«ذلِکَ»: این برگشت به کفر. این خشم خدا و عذاب بزرگ. «إِسْتَحَبُّوا»: (نگا: توبه / 23، ابراهیم / 3).]]
[108] آنان کسانیند که خدا بر دلها و گوش و چشمانشان مُهر نهاده است (و به سبب زشتیها و پلشتیهایشان، دریچهی عقلشان را به روی همهی حقائق بسته است، و حسّ تشخیص و قدرت تمییز را از ایشان گرفته است). و چنین افرادی (با آویزان بودن پردههای غفلت و بیخبری به دل و چشم و گوششان، که ابزار شناخت انسانند) غافلان واقعی میباشند. [[«طَبَعَ»: (نگا: بقره / 7، نساء / 155، توبه / 93، اعراف / 100 و 101).]]
[109] بدون شکّ در آخرت تنها آنان زیانکارند (چرا که بر اثر پیروی از هوا و هوس، سرمایهی عمر را باخته و سعادت جاوید را از دست دادهاند و به شکنجهگاه دوزخ گرفتار آمدهاند). [[«لا جَرَمَ»: به ناچار. قطعاً (نگا: هود / 22، نحل / 23 و 62).]]
[110] سپس (بدان ای محمّد! که) پروردگار تو نسبت به کسانی که مورد شکنجه و آزار (کفّار قریش در مکّه) قرار گرفتند و بعد از آن (راهی دیار غربت شدند و هجرت کردند و با مال و جان، تلاش و) جهاد نمودند و (در برابر سختیها و گرفتاریهای حفظ دین و تبلیغ آئینشان) شکیبائی ورزیدند، دارای مغفرت و مرحمت بسیاری است. [[«فُتِنُوا»: سخت شکنجه و عذاب داده شدند (نگا: بروج / 10). با اذیّت و آزار از دین برگردانده شدند. «مِن بَعْدِها»: ضمیر (ها) به مذکورات قبلی، یعنی هجرت و جهاد و صبر، و یا این که فتنه مفهوم برمیگردد.]]
[111] روزی، هر کسی میآید و به دفاع از خود برمیخیزد (و جز دربارهی نجات خود نمیاندیشد، و پدران و مادران از فرزندان، فرزندان از پدران و مادران، خویشاوندان از نزدیکان، دوستان از رفیقان، و بالأخره همگان از همگان بیزار و گریزانند!) و به هر فردی پاداش و پادافره آنچه کرده است به تمام و کمال داده میشود و به هیچ کسی (کمترین) ستمی نمیشود. [[«یَوْمَ»: یاد کن روزی را که. خدا نسبت به مهاجران جهاد پیشه و شکیبا، دارای مغفرت و مرحمت است در روزی که ... مراد قیامت است. واژه (یَوْمَ) ظرف (رَحیمٌ) در آیه قبلی، یا مفعول به فعل محذوف (أُذْکُرْ) است.]]
[112] خداوند (برای آنان که کفران نعمت میکنند، داستان) مردمان شهری را مثل میزند که در امن و امان بسر میبردند و از هر طرف روزیشان به گونهی فراوان به سویشان سرازیر میشد، امّا آنان کفران نعمت خدا کردند، و خداوند به خاطر کاری که انجام دادند، گرسنگی و هراس را بدیشان چشانید (و نعمتها را از ایشان سلب گردانید و بلاها بدانان رسانید). [[«قَرْیَةً»: آبادی بزرگ. مراد شهر مکّه یا جز آن است. در هر صورت در اینجا مراد اهل آنجا است (نگا: أعراف / 4، هود / 102، محمّد / 13). بدل از (مَثَلاً) یا مفعولبه دوم (ضَرَبَ) است که متضمّن معنی (جَعَلَ) میباشد (نگا: نحل / 75). «رَغَداً»: فراوان. آسان. حال یا صفت است (نگا: بقره / 35 و 58). «لِباسَ». جامه ... کنایه از احاطه و فراگیری است.]]
[113] پیغمبری از خود آنان به سوی ایشان آمد (و همگان را به آئین حق دعوت کرد) امّا آنان دروغگویش نامیدند (و دعوتش را نپذیرفتند)، پس عذاب (الهی) ایشان را در حال ستمگری فرو گرفت. [[«وَ هُمْ ظالِمُونَ»: در حالی که ظالم و ستمگر بودند. در حین ستمگریشان.]]
[114] (حال که چنین است، شما ای مؤمنان! همچون ایشان نباشید و) از روزیهای حلال و پاکیزهای بخورید که خدا قسمت شما میگرداند، و شکر نعمت خدا را به جا آورید، اگر وی را میپرستید (و جز او را عبادت و پرستش نمیکنید). [[«حَلالاً طَیِّباً»: در حالی که حلال و پاکیزه باشد. حال اوّل و دوم (ما) است (نگا: بقره / 168، مائده / 88، أنفال / 69، یونس / 59).]]
[115] (آنچه را که مشرکان حرام میدانند، حرام نیست، بلکه خداوند) تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا (به هنگام ذبح) بر آن گفته شده باشد (و به نام بتان و شبیه آنها سر بریده شود) بر شما حرام کرده است. ولی اگر آن کس که مجبور شود (به خاطر حفظ جان، از آن اشیاء حرام بخورد) در صورتی که علاقهمند (به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزهائی) نبوده و متجاوز (از حدّ سدّ جوع هم) نباشد، (بر آنان ایرادی نیست؛ چرا که) خداوند بس آمرزنده و مهربان است. [[«إِنَّمَا حَرَّمَ ...»: (نگا: بقره / 173، أنعام / 145).]]
[116] (خداوند حلال و حرام را برایتان مشخّص کرده است) و به خاطر چیزی که تنها (از مغز شما تراوش کرده و) بر زبانتان میرود، به دروغ مگوئید: این حلال است و آن حرام، و در نتیجه بر خدا دروغ بندید. کسانی که بر خدا دروغ میبندند، رستگار نمیگردند. [[«لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمْ»: به خاطر چیزی که سخنی بیش نیست و تنها بر زبانتان میرود، و پشتوانهای از وحی آسمانی و دلیل عقلانی ندارد. (الْکَذِبَ): مفعولبه (لا تَقُولُوا) است. «هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ»: بدل (الْکَذِبَ) است. «لِتَفْتَرُوا عَلَی اللهِ الْکَذِبَ»: تا بر خدا دروغ بندید. مراد این است که چون آنان به دروغگوئی عادت دارند، بر خدا نیز دروغ میبندند. یا این که: «الْکَذِبَ»: مفعولبه (تَصِفُ) است، و لام در (لِما) تعلیلیّه و (ما) مصدریّه، و (لِتَفْتَرُوا) بدل تعلیل است، و لام (لِتَفْتَرُوا) لام صَیْرُورت و عاقبت بشمار است. یعنی: نگوئید این حلال است و آن حرام، به خاطر دروغهای محضی که زبانتان بیانگر آنها است (نگا: تفسیر قاسمی).]]
[117] (سودجوئی و بهرهمندی ایشان از جهان ناچیز است و تمام دنیا با توجّه به آخرت) کالای کمی است و عذاب دردناکی (پس از پایان زندگی دنیوی) دارند. [[«مَتَاعٌ»: کالا. تمتّع و لذّت. خبر مبتدای محذوف است. تقدیر چنین است: ذاکَ مَتاعٌ قَلیلٌ.]]
[118] ما بر یهودیان چیزهائی را حرام کردهایم که قبلاً (در سورهی أنعام، آیهی 146) برای تو روایت نمودهایم (و این محرّمات، به عنوان مجازات تمرّد و کیفر ستم ایشان بوده است) و ما (با این تحریم) بر آنان ستم نکردهایم و بلکه ایشان (به سبب ظلم و جلوگیری از راه خدا و دریافت ربا و خوردن مال مردم) به خویشتن ستم روا داشتهاند. [[«مَا قَصَصْنَا ...»: (نکا: أنعام / 146، نساء / 160 و 161).]]
[119] به هر حال، پروردگارت نسبت به کسانی که از روی حماقت و سفاهت (انسانی، و غفلت از عواقب امور به سبب غلبهی شهوات نفسانی) کارهای بد میکنند و بعد از آن توبه مینمایند (و با انجام حسنات و عبادات به سوی خدا برمیگردند) و به اصلاح (حال و جبران گذشتهی خود) میپردازند، بس آمرزنده و مهربان است. [[«جَهَالَةٍ»: حماقت و سفاهت. نادانی (نگا: نساء / 17، انعام / 54).]]
[120] ابراهیم (که شما مشرکان و شما یهودیان بدو مینازید) پیشوائی بود (جامع همهی فضائل اخلاقی) و مطیع (فرمان الهی) و حقّگرای (بیزار از باطل و کنارهگیر از بدیها) و او از زمرهی مشرکان (چون شما) نبوده است. [[«أُمَّةً»: قُدوه. پیشوا. از ماده (أَمَّهُ) به معنی (قَصَدَهُ) یا (إِقْتَدی بِهِ) است. فُعْلَة به معنی اسم مفعول است. مانند: نُخْبَة، رُحْلَة، دُخْلَة. به معنی: مُنْتَخَب، مَرْحُولٌ إِلَیْهِ، مَدْخُولٌ ... در صورت دوم، معنی آیه چنین میشود: ابراهیم یک ملّت بود. چرا که شعاع شخصیّت ابراهیم آن اندازه افزایش داشت که از یک فرد و دو فرد و یک گروه فراتر و معادل یک ملّت بود، و در خود کمالات و فضائلی را گرد آورده بود که اگر بر جماعت زیادی تقسیم میگردید، به یکایک ایشان میرسید. یا این که از آنجا که ابراهیم سرچشمه پیدایش امتی موحّد و یکتاپرست بوده به همین سبب نام امّت بر او گذارده شده است. «قَانِتاً»: مطیع و مداوم بر طاعت و عبادت خدا (نگا: بقره / 116 و 238، آلعمران / 17، زمر / 9). «حَنیفاً»: حقّگرا. مخلص فرمان خدا (نگا: بقره / 135، آلعمران / 67 و 95 ...).]]
[121] او سپاسگزار نعمتهای خدا بود، (و به خاطر این خصال حمیده، خدا برای حمل رسالت) او را برگزید و به راه راست (منتهی به بهشت جاویدان و نعمت سرمدی یزدان) رهنمودش گردانید. [[«شَاکِراً»: خبر چهارم (کانَ) است. «إِجْتَبَاهُ»: او را برای رسالت آسمانی برگزید و وی را به دوستی گرفت (نگا: نساء / 125).]]
[122] و در دنیا نیکی بهرهی او کردیم و در آخرت هم از زمرهی شایستگان (نَیل به رضوان رحمان و ورود به بهشت جاویدان، یعنی نعمت فراوان و بیپایان) خواهد بود. [[«آتَیْناهُ فَِی الدُّنْیَا حَسَنَةً»: مراد محبّت مردمان جمیع ادیان در حق ابراهیم، و تولّد انبیاء فراوان از نسل او، و ذکر جمیل وی بر سر زبانها برای همیشه است (نگا: شعراء / 84، صافّات / 108 و 109).]]
[123] سپس (قرنها بعد از ابراهیم، تو را به پیغمبری برگزیدیم) و به تو وحی کردیم که از آئین ابراهیم پیروی کن که حقگرا (و دور از انحراف) بود و از زمرهی مشرکان نبود. [[«مِلَّةَ»: دین. آئین.]]
[124] (بزرگداشت روز جمعه در اسلام، و عادی شمردن روز شنبه در آن، مخالف با برنامهی ابراهیم نیست، همان گونه که یهودیان ادّعاء میکنند). بلکه (ترک کار، و تحریم شکار، و پرداختن به عبادت ویژه در) روز شنبه (جزو شریعت ابراهیم نبوده و تنها جنبهی تنبیه و کیفر یهودیان را داشته است و فقط بر یهودیان یعنی) بر کسانی واجب گشته است که دربارهی آن اختلاف ورزیدهاند (و بعضی آن را پذیرفته و برخی نسبت بدان بیاعتنائی کردهاند) و بیگمان خداوند میان آنان دربارهی آنچه در آن اختلاف ورزیدهاند، روز قیامت داوری خواهد کرد (و هر یک را به جزا و سزای خود خواهد رساند). [[«السَّبْتُ»: (نگا: بقره / 65، نساء / 47 و 154). «أَلَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ»: مراد خود یهودیها است (نگا: اعراف / 163).]]
[125] (ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوهی هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلّانه و آگاهانه، و به گونهی بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است.) بیگمان پروردگارت آگاهتر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا این که رهنمود و راهیاب میگردند. [[«الْحِکْمَةِ»: سخنان استوار و بجا. «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»: اندرز نیکو و زیبائی که دلچسب و گیرا و قانعکننده بوده و در آن ترهیب و تشویق و بیم و امید باشد. «جَادِلْهُمْ»: با مردمان مناظره و مباحثه و گفت و شنود کن. «بِالَّتِی»: به طریقه و شیوهای که. واژه (أَلَّتِی) صفت موصوف محذوفی چون (الطَّریقَة، الْمُجَادِلَةِ) است.]]
[126] (ای مسلمانان!) هرگاه خواستید مجازات کنید (کسانی را که به حقوق شما تعدّی و تجاوز کردهاند)، تنها بدان اندازه مجازات کنید و کیفر دهید که دربارهی شما روا شده است (و از حدّ آن فراتر نروید و برمگذرید) و اگر شکیبائی پیشه ساختید (و به خاطر خدا مجازات نکردید و کیفر ندادید) حتماً شکیبائی برای شکیبایان (حقپرستی چون شما که از دل فرمان نمیبرید و به راهنمائی یزدان گوش فرا میدارید، در دنیا و آخرت) بهترخواهد بود. [[«عَاقَبْتُمْ»: مجازات کردید. کیفر رساندید. مراد این است که اگر خواستید متجاوز را گوشمالی دهید و عقاب برسانید (نگا: بقره / 194).]]
[127] و (ای پیغمبر! تو نیز در برابر مصائب و صحنههای جانسوزی که در راه تبلیغ رسالت آسمانی خواهی دید) شکیبائی کن و شکیبائی تو (و هرکس دیگری) جز در پرتو (لطف رحمان و به یاری و) توفیق یزدان میسّر نیست. (اگر کافران ایمان نیاوردند،) بر آنان اندوهگین مشو و در برابر مکر و نیرنگی که میورزند (و توطئههائی که به راه میاندازند) ناراحت و نگران مباش (و خویشتن را در پناه خدا دار). [[«مَا صَبْرُکَ إِلاّ بِاللهِ»: شکیبائی تو جز با معونت و توفیق یزدان میسّر نیست. «لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»: بر آنان اندوهگین مباش. غم ایشان را مخور.]]
[128] بیگمان خدا (مرحمت و معونت و حفاظت و رعایت همه جانبهاش) همراه کسانی است که تقوا پیشه کنند و (با دوری از نواهی، خود را از خشم خدا به دور دارند، و با تمام نیرو و قدرت) با کسانی است که نیکوکار باشند و (با انجام اوامر الهی خویشتن را به الطاف ایزد نزدیک سازند). [[«مَعَ»: با. همراه. مراد همراهی معنوی و مدد الهی است.]]