💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 14 captured on 2022-07-16 at 19:13:19. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] الف. لام. را. (این قرآن) کتابی است که آن را برای تو فرستادهایم تا این که مردمان را (در پرتو تعلیمات آن) با توفیق و تفضّل پروردگارشان، از تاریکیها (و گمراهیهای کفر و نادانی) به سوی نور (و روشنائی ایمان و دانائی) بیرون بیاوری، (یعنی که) به راه خدای چیرهی ستوده (درآوری). [[«الر»: (نگا: بقره / 1). «إِذْنِ»: توفیق و تفضّل. فرمان و دستور. اجازه. «إِلَی صِرَاطِ ...»: بَدَل از (إِلَی النُّورِ) است. یعنی که راه خدا، مکان نور و روشنائی است، و در پرتو نور و روشنائی، حقائق یافته میشود و هدایت میسّر میگردد.]]
[2] خدائی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن او است. وای بر کافران! که عذاب سختی (و مجازات شدیدی) دارند، (چرا که در چنگ خدای غالب بر هر چیز و مالک همه چیز گرفتارند). [[«أَللهِ»: عطف بیان (الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) یا موصوف مؤخّر آن است. «وَیْلٌ»: وای. هلاک و نابودی.]]
[3] کسانی که زندگی دنیا را بر زندگی آخرت ترجیح میدهند، و مردمان را از راه خدا باز میدارند، و راه خدا را نادرست نشان داده و کج و معوجّ مینمایانند، آنان در گمراهی سخت و ژرفی گرفتارند. [[«یَسْتَحِبُّونَ»: آن را سخت دوست میدارند و تفضیل و ترجیحش میدهند. استحباب به معنی تلاش در محبّت و دوست داشت چیزی است و هرگاه با (عَلی) متعدّی شود، معنی مقدّم داشتن را میبخشد (نگا: توبه / 23، نحل / 107، فصّلت / 17). «یَبْغُونَهَا عِوَجاً»: (نگا: آلعمران / 99). «ضَلالٍ بَعِیدٍ»: (نگا: نساء / 60).]]
[4] (ای محمّد!) ما هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر این که به زبان قوم خودش (متکلّم بوده است) تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد (و حقائق را تبیین و تفهیم کند). سپس خداوند هرکس را که (به فرمان آسمانی گوش نکرده است) گمراه ساخته است و هرکس را که (برابر دستور آسمانی حرکت نموده است) رهنمود ساخته است. و او چیره (بر هر کاری است که بخواهد، و کارهایش) دارای حکمت است. [[«بِلِسَانِ قَوْمِهِ»: به زبان قوم خود. «لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ...»: مراد این است که تبلیغ کار پیغمبران، و هدایت کار خدا است.]]
[5] موسی را همراه با آیات (و مؤیّد به معجزات) خود فرستادیم (و بدو دستور دادیم) که قوم خویش را از تاریکیهای (کفر و جهل) بیرون بیاور (و) به سوی نور (ایمان و دانش رهنمود گردان) و روزهای خوشی و ناخوشی و نعمت و نقمتی را به یاد ایشان بیاور که خدا بر سرِ گذشتگان آورده است. بیگمان در این کار (که بیان سرگذشت نیکان و بدان پیشین است) برای هر شکیبای (بر مصائب و بلایای آسمانی و) سپاسگزار (بر انعام و عطایای الهی)، دلائل بزرگی (و نشانههای سترگی بر وحدانیّت خدا) است. [[«بِآیَاتِنَا»: همراه با معجزههای دالّ بر صدق موسی (نگا: اعراف / 107 و 108، إسراء / 101). «أَنْ»: این که. حرف ناصبه است و پیش از آن حرف جر (ب) حذف شده و یا مفسّره است و به معنی (أَیْ) میباشد. «ذَکِّرْهُمْ»: بدانان گوشزد کن. به یادشان آور. «ایَّامِ اللهِ»: روزهای خدا. ذکر ظرف و مراد مظروف است. یعنی: حوادث خوش و ناخوشی که در آنها رخ داده و مصائب و بلایائی که آنها را گریبانگیر دستهای و نعمتها و لطفهائی که بهره گروهی نموده است (نگا: یونس / 102، جاثیه / 14). «صَبَّارٍ»: بسیار شکیبا. «شَکُورٍ»: بسیار سپاسگزار.]]
[6] (ای پیغمبر! برای عبرت قوم خود بیان کن) وقتی را که موسی به قوم خود گفت: نعمت دادن خدا به خویشتن را به یاد آرید، آن زمان که شما را از فرمان فرعونیان که بدترین شکنجهها را به شما میرساندند و پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده نگاه میداشتند نجاتتان داد، و در آن (عذاب و نجات) آزمایش بزرگ شما نهفته بود. [[«أَنجَاکُمْ»: نجاتتان داد. (برای معنی دقیق آیه و لغات آن، به بقره / 49 و اعراف / 141 مراجعه شود).]]
[7] و (ای بنیاسرائیل! به یاد آورید) آن زمان را که پروردگارتان مؤکّدانه اعلام کرد که اگر (از نعمتهای خدادادی، به وسیلهی ثبات بر ایمان و تلاش در عبادت) سپاسگزاری کردید، هر آینه (نعمتهای خود را) برایتان افزایش میدهم، و اگر کافر (و ناسپاس) شدید (شما را به عذاب دردناکی گرفتار میسازم و بدانید که) بیگمان عذاب من بسیار سخت است. [[«تَأَذَّنَ»: مؤکّدانه اعلام کرد. روشن و آشکار خبر داد (نگا: اعراف / 167).]]
[8] و موسی گفت: اگر شما و همهی کسانی که در زمین هستند کافر شوید و ناسپاس گردید، به خدا زیانی نمیرسد، چرا که خداوند بینیاز (از ایمان ایمانداران و سپاس سپاسگزاران است، و اگر کسی هم بدو ایمان نیاورد و شکر انعامش را نگزارد، او ذاتاً) ستوده است. [[«إِن تَکْفُرُوا»: اگر کافر شوید. اگر کفران نعمت کنید و ناسپاس گردید.]]
[9] آیا به شما نرسیده است خبر کسانی که پیش از شما بودهاند؟ (از قبیل) قوم نوح و عاد و ثمود و کسان دیگری که پس از ایشان آمدهاند و جز خدا کسی (تعداد بیشمار) آنان را (نمیداند و ایشان را چنان که باید) نمیشناسد. پیغمبرانشان دلائل روشن و معجزات آشکاری برایشان آوردند (و بدیشان نمودند)، ولی آنان دستهایشان را بر دهانهای پیغمبران گذاشتند (و از تبلیغ آنان جلوگیری نمودند و سدّ راه رسالت آسمانی و دشمن دعوت الهی شدند و) گفتند: ما ایمان نداریم به چیزی که به همراه آن فرستاده شدهاید (و دلائل و معجزات شما را قبول نمیکنیم و رسالتتان را تصدیق نمینمائیم) و دربارهی چیزی که ما را بدان میخوانید سخت در شکّ و گمانیم (و به یکتاپرستی و قانون آسمانی یقین و باور نداریم). [[«نَبَأ»: خبر. «قَوْمِ»: بدل یا عطف بیان (أَلَّذِینَ) است. «فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ»: اگر معنی (أَیْدی) و (أَفْواه) همان اندامهای مشهور بدن باشد که دستها و زبانها است، معانی جمله عبارت است از: دستهایشان را در دهانهایشان نهادند و از شدّت خشم و بیزاری از دعوت پیغمبران، آنها را گاز گرفتند. دستهایشان را به سبب غلبه خنده و قهقهه تمسخرآمیز بر دهانهایشان نهادند و پیغمبران را استهزاء کردند. دستهایشان را بر دهانهایشان نهادند یعنی که ای داعیان بس کنید و ساکت باشید. دستهایشان را بر دهانهای انبیاء نهادند و جلو سخنانشان را گرفتند.و ... اگر هم واژههای (أَیْدی) و (أَفْواه) مَجاز باشد، معانی جمله عبارت خواهد بود از: مراد از (أَیْدی) دلائل و حجّتهای انبیاء و نصائح و راهنمائیهای ایشان است، و برگرداندن سخنها به دهانها، عدم پذیرش آنها است. یعنی سخنان خودتان برای خودتان خوب است، ما آنها را نمیشنویم و بدانها عمل نمیکنیم. «بِمَا»: مراد از (ما) حجّتها و معجزهها است و نپذیرفتن آنها هم نشانه بیباوری نسبت به نبوّت و رسالت آسمانی است. «مِمَّا»: مراد از (ما) اعتقاد به خدا، وحدانیّت او، پیغمبری، ادیان و شرائع الهی است. «مُرِیبٍ»: شکّانداز. به گمان افکننده. صفت واژه (شَکٍّ) و برای تأکید معنی آن است.]]
[10] پیغمبرانشان بدیشان گفتند: مگر دربارهی وجود خدا، آفرینندهی آسمانها و زمین، بدون مُدِل و نمونهی پیشین، شکّ و تردیدی در میان است؟ (مگر عقل شما کتاب باز هستی را نمینگرد و به مؤلّف آن راه نمیبرد؟). او شما را فرا میخواند تا گناهانتان را ببخشاید و (از گذشتهی ناپاکتان صرفنظر نماید، و بدین زودیها هلاکتان نسازد و بلکه) تا مدّت مشخّصی (که در آن مرگتان فرا میرسد) شما را بر جای و محفوظ دارد. آنان (مسخرهکنان در پاسخ پیغمبران) گفتند: شما جز انسانهائی همچون ما نیستید (و فضیلتی بر ما ندارید تا از میان ما شما را برگزینند و پیامآوران آسمانی برای مردمان زمینی کنند) و شما میخواهید ما را از چیزهائی منصرف و به دور دارید که پدرانمان آنها را میپرستیدهاند. (ذکر خلقت آسمانها و زمین فائدهای ندارد. اگر راست میگوئید) برای ما دلیل روشنی بیاورید (و معجزههائی بنمائید که ما پیشنهاد میکنیم). [[«فَاطِرِ»: آفریننده بدون الگو و مدل (نگا: انعام / 14، یوسف / 101). بدل یا صفت (الله) است. «أَجَلٍ مُسَمّیً»: وقت تعیین شده. مراد هنگام مرگ طبیعی است (نگا: هود / 3، نحل / 61، عنکبوت / 53 - 55، فاطر / 45، احقاف / 3). «عَمّا»: از چیزهائی که. مراد بتها است. «سُلْطَانٍ»: حجّت و برهان. مراد معجزههای پیشنهادی است.]]
[11] پیغمبرانشان بدیشان گفتند: (همان گونه که گفتید) ما جز انسانهایی همچون شما نیستیم، و لیکن خداوند بر هرکس از بندگانش که بخواهد منّت مینهد (و او را با لطف خود مینوازد و پیغمبرش میسازد) و ما را نسزد که دلیلی برایتان بیاوریم (و معجزهای به شما بنمائیم) مگر با اجازهی خدا (و توفیق او). و مؤمنان باید به خدا توکّل کنند و بس (و ما هم در برابر دشمنانگی شما بدو توکّل میکنیم). [[«یَمُنُّ»: منت مینهد. لطف و بزرگواری میکند. «مَا کَانَ لَنَا»: ما را نرسد. ما نمیتوانیم.]]
[12] آخر چرا نباید به خدا توکّل کنیم، و حال آن که او ما را به راهمان رهنمود کرده است؟ (راهی که خودش آن را پدید آورده است و همگان را به پیمودن آن دعوت فرموده است و آئین الهیش نام داده است. ما بر توکّل خود میافزائیم) و حتماً بر اذیّت و آزارتان شکیبائی مینمائیم، و متوکّلان باید بر خدا توکّل کنند و بس. [[«مَا لَنَا»: ما را چه شده است؟ ما را چه رسیده است؟ «هَدَانَا سُبُلَنَا»: ما را به راههای خود داشته است و رهنمودمان کرده است و طریق نجات از دوزخ و وصول به بهشت را به ما نموده است.]]
[13] کافران (و سردستگان زندقه و ضلال، هنگامی که از راه دلیل با انبیاء برنیامدند، به زور متوسّل شدند و) به پیغمبران خود گفتند: یا به آئین ما باز میگردید یا این که شما را از سرزمین خود بیرون میکنیم. پس پروردگارشان به آنان (که حاملان رسالات آسمانی و راهنمایان بشری بودند) پیام فرستاد که حتماً ستمکاران (کفرپیشهی چون ایشان) را (به خاطر ظلم و ستمی که روا میدارند) نابود میکنیم. [[«لَتَعُودُنَّ»: برمیگردید. مراد پیغمبران و پیروان ایشان است (نگا: اعراف / 88). این تعبیر از باب تغلیب است و پیغمبران به همراه پیروان خود - که سابقاً مشرک بودهاند - دعوت شدهاند که به بتپرستی برگردند. یا این که سکوت پیش از رسالت و مأموریّت تبلیغ پیغمبران، مشرکان را بر آن داشته است که پندارند پیغمبران قبلاً همکیش ایشان بودهاند. «مِلَّة»: دین. آئین.]]
[14] و ما شما را پس از ایشان در سرزمین (آنان) سکونت میبخشیم. این (پیروزی) از آن کسانی است که از جاه و جلال من بترسند و از تهدید من بهراسند. [[«ذلِکَ»: آن. در اینجا مراد (این) است که پیروزی پیغمبران و خداپرستان بر کافران و مشرکان است (نگا: صافّات / 171 - 173). «مَقَام»: جایگاه و پایگاه. مصدر میمی و به معنی قِیام، یعنی نظارت و مراقبت. روز قیامت که همگان در حضور اقدس او گرد میآیند و مورد بازرسی و بازپرسی قرار میگیرند. میتواند کنایه از ذات پروردگار هم باشد (نگا: رحمن / 46).]]
[15] و (پیغمبران از پروردگارشان) طلب پیروزی (و غلبهی بر قوم خود) کردند (هنگامی که از ایمان آوردنشان مأیوس گشتند، و خداوند آنان را فتح و ظفر بخشید و سود بردند) و هر قلدر و گردنکش منحرف و باطلگرائی، زیانمند و نامراد گردید. [[«إِسْتَفْتَحُوا»: درخواست فتح و پیروزی کردند (نگا: بقره / 89، انفال / 19). «خَابَ»: پیروز نشد و به هدف نرسید. نامراد و زیانمند گردید. «جَبَّارٍ»: متکبّر. قلدر. گردنکش. «عَنِیدٍ»: باطلگرا. منحرف. دشمن حق و حقیقت. فعیل به معنی مُفاعِل، یعنی مُعانِد است.]]
[16] جلو او دوزخ قرار دارد و (در آن) از خونابه نوشانده میشود. [[«وَرَآءِ»: جلو. مقابل. این واژه از اضدّاد است و به معنی پشت سر و پیش روی آمده است و در اینجا به هر دو معنی، نتیجه یکی است. یعنی مراد از پشت سر و روبرو، سرانجام و عاقبت کار است. «صَدیدٍ»: خونابه. «مآءٍ صَدیدٍ»: آبی که خونابه است. (صَدِیدٍ) عطف بیان یا بَدَل است.]]
[17] آن را (به ناچار و با رنج بسیار) جرعه جرعه مینوشد، و به هیچ وجه گوارایش نمییابد، و (موجبات) مرگ از هر سو بدو روی میآورد و حال این که نمیمیرد، (تا از آنچه بدان مبتلا است نجات یابد) و بر سر راه او (هر زمان و آن) عذاب بسیار سختی است. [[«یَتَجَرَّعُهُ»: با زحمت و رنج آن را جرعهجرعه مینوشد. «لا یَکادُ یُسِیغُهُ»: اصلاً گوارایش نمییابد. «یَأْتِیهِ الْمَوْتُ»: مراد اسباب و موجبات مرگ است. «مِن وَرَآئِهِ»: گذشته از عذاب قبلی. در برابر او و بر سر راه وی.]]
[18] حال و وضع اعمال کسانی که به پروردگار خود ایمان ندارند، همچون حال و وضع خاکستری است که در یک روز طوفانی، باد به تندی بر آن وزد (و آن را در هوا پخش و پراکنده کند و چیزی از آن برجای نگذارد. چنین کافرانی هم در روز قیامت) به چیزی از آنچه در دنیا (از اعمال نیک) انجام دادهاند دست نمییابند. (چرا که گِردباد کفر بر خاکستر اعمالشان وزیده است و آن را به غارت برده است) این (تلاش و کوشش بیراهه و بیبهره) گمراهی سختی، (و حاصل سرگردانی و سرگشتگی شگفتی) است. [[«مَثَلُ»: صفت. حال و وضع. «رَمَادٍ»: خاکستر. «عَاصِفٍ»: طوفانی. «ذلِکَ»: این کار و کوشش همراه با کفر و زندقه. این سرانجام بد و تباه. «الضَّلالُ»: گمراهی. سرگشتگی.]]
[19] (ای مخاطب!) آیا نمیبینی که خداوند، آسمانها و زمین را چنان که باید آفریده است (و آنها را هماهنگ و منظّم و مرتّب پدیدار کرده و سر و سامان و نظم و نظام بخشیده است). اگر بخواهد شما (مردمان نافرمان و ناسپاس) را از میان میبرد و انسانهای (فرمانبردار و سپاسگزار) تازهای را پدید میآورد. [[«بِالْحَقِّ»: به حق. چنان که باید. یعنی هماهنگ و منظّم و دارای حکمت و هدف.]]
[20] و این کارِ (میراندن شما و به جهان گسیل داشتن دیگران) برای خدا مشکل نیست. [[«عَزِیز»: سخت و مشکل.]]
[21] (روزی که قیامت نام دارد) همه در برابر خدا ظاهر و آشکار میگردند. (در این هنگام) ضعیفان (که پیروان نادان نیرومندانند، از راه تمسخر) به کسانی میگویند که خویشتن را (در دنیا) بزرگ میپنداشتند: ما پیروان شما بودیم، آیا میتوانید چیزی از عذاب خدا را از سر ما بردارید؟! (در پاسخ) میگویند: اگر خداوند ما را (به راه رستگاری) رهنمود میکرد، ما هم شما را (به راه نجات) رهنمود میکردیم، (ولی ما خودمان گمراه بودیم و شما را نیز گمراه کردیم. هم اینک) چه بیتابی کنیم و چه شکیبائی نمائیم یکسان است (و سودی به حال خراب ما ندارد، و از عذاب خدا) راه نجات و گریزی برای ما نیست. [[«بَرَزُوا»: آشکار شدند. به دشت فراخی آمدند. «تَبَعاً»: پیروان. مصدر است و به صورت وصف جمع، یعنی تابعان آمده است. «مُغْنُونَ»: بینیاز کنندگان. کفایتکنندگان. دفع کنندگان. «مَحِیصٍ»: راه نجات. گریزگاه.]]
[22] و اهریمن (سر دستهی کفر و ضلال) هنگامی که کار (حساب و کتاب) به پایان رسید (و بهشتیان آمادهی بهشت و دوزخیان آمادهی دوزخ شدند، خطاب به پیروان بدبخت خود) میگوید: خداوند (بر زبان پیغمبران) به شما وعدهی راستینی داد (که فرمانبرداران را پاداش و نافرمانبرداران را پادافره خواهم داد، و بدان وفا کرد) و من به شما وعده دادم (که ثواب و عقاب و بهشت و دوزخی در میان نیست) و با شما خلاف وعده کردم (و دروغ گفتم) و من بر شما تسلّطی نداشتم (و کاری نکردم) جز این که شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم (گول وسوسهی مرا خوردید و) دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. (امروز) نه من به فریاد شما میرسم و نه شما به فریاد من میرسید. من (امروز) از این که مرا قبلاً (در دنیا برای خدا) انباز کردهاید، تبرّی میجویم (و آن را انکار میکنم). بیگمان کافران عذاب دردناکی دارند. [[«قُضِیَ الأمْرُ»: کار پایان داده شد. «سُلْطانٍ»: تسلّط و قدرت. قهر و اجبار. «مُصْرِخ»: فریادرس. «إِنّی کَفَرْتُ»: من انکار میکنم من تبرّی و بیزاری میجویم. «بِما»: به انباز کردن. واژه (ما) مصدری و متعلّق به (أَشْرَکْتُمُونی) است و در اصل چنین است: إِنّی کَفَرْتُ بِإِشْراکِکُمْ إِیّایَ لِلّهِ فی الطاّعَةِ. «الظَّالِمِینَ»: کافران.]]
[23] (این گوشهای از احوال اشقیاء بود، و امّا اشارهای به احوال سعداء شود): کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای پسندیده و شایسته کردهاند، به باغهائی برده میشوند که در زیر (کاخها و درختان) آنها جویبارها روان است و با اجازه و توفیق پروردگارشان جاودانه در آنجاها میمانند (و از سوی خدا و فرشتگان) درودشان (میفرستند که) عبارت است از: سلامتان باد! [[«بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»: با اجازه خدا و توفیق او. جار و مجرور متعلّق به (خالِدینَ) است. «تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلامٌ»: در آنجا از سوی خدا (نگا: یس / 58) و از سوی فرشتگان (نگا: رعد / 24) درود فرستاده میشوند (نگا: یونس / 10).]]
[24] بنگر که خدا چگونه مثل میزند: سخن خوب به درخت خوبی میماند که تنهی آن (در زمین) استوار و شاخههایش در فضا (پراکنده) باشد. [[«أَلَمْ تَرَ»: مگر ننگریستهای؟ مگر نمیدانی؟ در اینجا مراد امر است. یعنی: ای انسان! بنگر و بدان. «کَلِمَة»: سخن. پدیده. مراد ایمان، کلمه توحید، هر سخن نیک دیگری، و یا خود شخص مؤمن است. بدل اشتمال یا بدل کلّ از کلّ واژه (مَثَلاً) است. «أَصْلُ»: مراد از اصل، پائین تنه و ریشههای درخت است. «فَرْعُ»: شاخه. «السَّمَآءِ»: فضا. بالای سر.]]
[25] بنا به اراده و خواست خدا هر زمانی میوهی خود را بدهد (و دائماً به بارنشسته و سرسبز و خرّم باشد). خداوند برای مردم مثلها میزند تا متذکّر گردند (و پند گیرند). [[«أُکُلَ»: میوه. ثمر. «کُلَّ حِینٍ»: در هر زمان. هر چند در کره زمین درختانی وجود دارد که در تمام مدّت سال میوه از شاخههای آنها قطع نمیشود و با وجود داشتن میوههای قبلی، به بار مینشینند و گل میدهند، ولی تشبیهات زیادی در زبانهای مختلف داریم که اصلاً وجود خارجی ندارند. از جمله میگوئیم: قرآن همچون آفتابی است که غروب ندارد. هجران من همچون شبی است که پایان ندارد.]]
[26] و سخن بد به درخت بدی میماند که از سطح زمین کنده شده باشد (و در برابر وزش طوفانها هر روز به گوشهای پرتاب گردد و ثبات و) قراری نداشته باشد. [[«کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ»: مراد انسانهای کافر و آلوده، سخن کفر و شرک، گفتار زشت و نادرست، دعوت به بیدینی، فتنهانگیزی، و غیره است. «أُجْتُثَّتْ»: کنده شده باشد. جثّه و تنه آن از زمین درآورده شده باشد.]]
[27] خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار (و عقیدهی پایدارشان) هم در این جهان (در برابر زرق و برق مادیات و بیم و هراس مشکلات محفوظ و مصون مینماید) و هم در آن جهان (ایشان را در نعمتهای فراوان و عطایای بیپایان، جاویدان و) ماندگار میدارد، و کافران را (در دنیا و آخرت) گمراه و سرگشته میسازد، و خداوند هرچه بخواهد انجام میدهد. [[«یُثَبِّتُ»: ثابت قدم میدارد. جاوید و ماندگار میدارد. «بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ»: به سبب سخن راست و ایمان تزلزلناپذیر. بر سخن درست که کلمه توحید است. با توجّه به نکته اخیر، معنی آیه چنین میشود: خداوند مؤمنان را در دنیا و آخرت (که گور نخستین منزل آن است) بر کلمه توحید ثابت نگاه میدارد، و ... یعنی در پرتو حفاظت و مراقبت خدا، مؤمنان در دنیا در برابر تهدیدات کافران و وسوسههای شیطان، تسلیم نمیشوند و بر دین و ایمان ماندگار میمانند، و در گور که بخشی از جهان دیگر است در پاسخ به فرشتگان خدا در نمیمانند و کلمه توحید را بر زبان میرانند، و در رستاخیز به هنگام رویارویی با خدا سرگردان و پریشان نمیگردند. «الظَّالِمِینَ»: کافران.]]
[28] بنگر به کسانی که نعمت خدا را (نشناختند و آن را) به کفر تبدیل کردند (و به جای این که نعمت بعثت محمّد و آئین اسلام را غنیمت شمارند و آن را سپاس گویند، کفر را برگزیدند) و قوم خود را به سرزمین هلاک و نابودی کشاندند. [[«بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللهِ کُفْراً»: به جای شکر نعمت خدا، به شریعت آسمانی کفر ورزیدند. «أَحَلُّوا»: داخل کردند. «الْبَوَارِ»: هلاک. نیستی و نابودی.]]
[29] و آن جهنّم است که وارد آن میگردند و به آتش میسوزند، و چه جایگاه بدی است! [[«جَهَنَّمَ»: عطف بیان (دارَ الْبَوار) است. «یَصْلَوْنَهَا»: وارد آن میشوند و بدان میسوزند (نگا: نساء / 10) «الْقَرَارُ»: استقرار یافتن. ماندگار شدن. در اینجا مصدر به معنی اسم مکان یعنی مَقرّ و مستقرّ است. «بِئْسَ الْقَرَارُ»: ماندن آنان در دوزخ چه بد ماندنی است. دوزخ چه بد جایگاهی است. مخصوص به ذمّ محذوف است.]]
[30] و برای خدا همگونها و همتاهائی (از بتان) قرار دادهاند تا (مردمان را) از راه خدا گمراه کنند. (ای پیغمبر! به این کافران) بگو: (از این چند روزهی زندگی) بهره و لذّت ببرید، چرا که بازگشت شما به سوی آتش دوزخ است (و در آنجا جز کباب شدن و عذاب دیدن نمیبینید). [[«أَندَاداً»: جمع نِدّ، به معنی شبیه و نظیر و مانند و همتا و همگون است (نگا: بقره / 22 و 165). «تَمَتَّعُوا»: لذّت ببرید. از زندگی بهره ببرید. «مَصِیر»: بازگشت (نگا: بقره / 285، آلعمران / 28).]]
[31] (ای محمّد!) بگو به بندگان مؤمن من: باید نماز را به گونهی شایسته بخوانند و از آنچه بدیشان دادهایم مقداری را در پنهان و آشکار ببخشند پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن معامله و دوستی نیست (تا کسی بتواند سودی به وسیلهی خرید و فروش یا این که به سبب همنشینی و دوستی فراچنگ آورد و با رشوه یا رابطه از چنگال کیفر خدا رهائی یابد). [[«یُقِیمُوا ... وَ یُنفِقُوا ....»: این دو فعل مجزومند به لام امری که محذوف است و در اصل چنین است: لِیُقِیمُوا ... وَ لِیُنفِقُوا. «بَیْعٌ»: معامله. خرید و فروش. «خِلالٌ»: رفاقت و دوستی (نگا: بقره / 254).]]
[32] خدا کسی است که آسمانها و زمین را آفریده است و از (ابر) آسمان آب را پائین آورده است، و با آن میوهها و دانهها را پدیدار کرده است و روزی شما گردانده است، و کشتیها را مسخّر شما نموده است تا در دریا با اجازه و ارادهی او حرکت کنند، و رودخانهها را در اختیار شما قرار داده است (تا در آبیاری زمینها و نوشیدن آب آنها مورد استفاده قرار گیرند). [[«السَّمَآءِ»: فضا. بالای سر. مراد ابر آسمانی است (نگا: اعراف / 57، نور / 43). «رِزْقاً»: مصدر است و به معنی مرزوق، و مراد هر آن چیزی است که مورد استفاده قرار گیرد چه خوردنی باشد و چه نوشیدنی. «بِأَمْرِهِ»: با مشیّت و اراده او.]]
[33] و خورشید و ماه را مسخّر شما کرده است که دائماً به برنامهی (نورافشانی و تربیت موجودات زنده و ایجاد جزر و مدّ در اقیانوسها و دریاها و خدمات دیگر) خود ادامه میدهند. و شب را (برای آسایش) و روز را (برای تلاش) مسخّر شما ساخته است. [[«سَخَّرَ لَکُمْ»: مراد از تسخیر خورشید و ماه، در خدمت منافع و مصالح انسان قرار دادن است. «دَآئِبَیْنِ»: مثنّی دائِب، پیوسته در کار و تلاش. برابر برنامه ثابت و روشن معیّن به کار ادامه دهنده. منصوب است چون حال است.]]
[34] و به شما داده است هر آنچه که خواسته باشید، و اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید (از بس که زیادند) نمیتوانید آنها را شمارش کنید. واقعاً انسانْ ستمگرِ ناسپاسی است (اگر نعمتهای خدا را نادیده بگیرد و به جای پرستشِ دهندهی نعمتها، چیز دیگری را پرستش بکند و سر از خطّ فرمان آفریدگار برتابد). [[«مَا سَأَلْتمُوُهُ»: آنچه خواسته باشید. یعنی خداوند در جهان به ودیعت نهاده است هر آنچه را که در زندگی بدان نیازمندید و خواهان آنید. «لا تُحْصُوهَا»: آنها را نمیتوانید سرشماری کنید و به حساب آورید. از مصدر إِحصاء به معنی سرشماری کردن. «ظَلُومٌ»: بسیار ستمگر. «کَفَّار»: بسیار ناسپاس.]]
[35] (ای پیغمبر! برای قوم خود بیان کن) آن گاه را که ابراهیم (پس از بنای کعبه) گفت: پروردگارا! این شهر (مکّه نام) را محلّ امن و امانی گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاهدار. [[«آمِناً»: در امن و امان. محلّ امن و امان. «أُجْنُبْنِی»: به دورم دار. برکنارم کن.]]
[36] پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند. (خداوندا! من مردمان را به یکتاپرستی دعوت میکنم) پس هر که از من پیروی کند، او از من است، و هرکس از من نافرمانی کند (تو خود دانی، خواهی عذابش فرما و خواهی بر او ببخشا) تو که بخشایندهی مهربانی. [[«عَصَانِی»: از من نافرمانی کرد. به راه من نرفت.]]
[37] پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنارِ خانهی تو، که (تجاوز و بیتوجّهی نسبت به) آن را حرام ساختهای سکونت دادهام، خداوندا تا این که نماز را برپای دارند، پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجّه آنان گردد و ایشان را از میوهها (و محصولات سائر کشورها) بهرهمند فرما، شاید که (از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا) سپاگزاری کنند. [[«غَیْرِ ذِی زَرْعٍ»: بدون کشت و زرع. بیآب و علف. «بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ»: مراد کعبه است که بسیاری از چیزهائی که در جاهای دیگر مباح است در آنجا حرام است. از قبیل: شکار کردن پرندگان، کندن درختان و گیاهان، جنگ و نزاع (نگا: بقره / 197، قصص / 57). «أَفْئِدَةً»: جمع فُؤاد، دلها. «تَهْوِی»: میل کند. بگراید. دوست داشته باشد.]]
[38] پروردگارا! تو آگاهی از آنچه پنهان میداریم و از آنچه آشکار میسازیم (لذا به مصالح ما داناتری و آن کن که ما را به کار آید) و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند. [[«الأرْضِ ... السَّمَآءِ»: زمین و آسمان. پائین و بالای جهان.]]
[39] سپاس خدائی را که با وجود پیری و سنّ زیاد، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. بیگمان پروردگار من دعا (و نیایش همگان) را میشنود. [[«وَهَبَ»: عطا کرد. «عَلَی الْکِبَرِ»: با وجود پیری و قطع امید از داشتن فرزند. «سَمیع»: شنونده. پذیرنده.]]
[40] پروردگارا! مرا و کسانی از فرزندان مرا نمازگزار کن. پروردگارا! دعا و نیایش مرا بپذیر. [[«مُقِیمَ الصَّلاةِ»: نمازگزار. به جای آورنده نماز. «دُعَآءِ»: اصل آن (دُعائی) است.]]
[41] پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا میشود (و حسابرسی میگردد و به دنبال آن پاداش و پادافره داده میشود). [[«یَقُومُ الْحِسَابُ»: حساب و کتاب به میان میآید و از گذشته بازخواست میشود.]]
[42] (ای پیغمبر!) گمان مبر که خدا از کارهائی که ستمگران میکنند بیخبر است. (نه، بلکه مجازات) آنان را به روزی حوالت میکند که چشمها در آن (از خوف و هراس چیزهائی که میبیند) باز میماند. [[«تَشْخَصُ»: باز و بیحرکت میماند. از هراس پلکها بر هم نهاده نمیشود و چشمها خیره و مبهوت میگردد.]]
[43] (ستمگران همچون اسیران، از هراس) سرهای خود را بالا گرفته و یک راست (به سوی ندادهنده) میشتابند و چشمانشان (از مشاهدهی این همه عذاب هراسناک) فرو بسته نمیشود و دلهایشان (فرو میتپد و از عقل و فهم و اندیشه) تهی میگردد. [[«مُهْطِعِینَ»: شتابندگان بیاختیار و خوار. «مُقْنِعی رُؤُوسِهِمْ»: کسانی که سرهای خود را بالا گرفته باشند و به چیزی جز ندادهنده نگاه نکنند. واژههای (مُهْطِعینَ) و (مُقْنِعی) حال اوّل و دوم ضمیر (هُمْ) در فعل (یُؤَخِّرُهُمْ) یا أصحابُاْلابصار مفهوم از سیاق کلام است. «لا یَرْتَدُّ»: برنمیگردد. «طَرْفُ»: چشم. پلک. «لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ»: چشمانشان چون باز شد دوباره بر هم نهاده نمیشود. پلکهای چشمانشان وقتی که بالا انداخته شد دوباره پائین انداخته نمیشود. یعنی چشمها خیره میگردند و مات و مبهوت میمانند. «هَوآءٌ»: خالی از فهم و شعور و تدبّر و تفکّر. یعنی دل از دست میرود و عقل و هوشی بر جای نمیماند. مرغ دل دچار اضطراب میگردد و در فضای سینه به پرواز در میآید و برای رهائی از تخته بندِ تن خویشتن را بدین سو و آن سو میزند.]]
[44] و مردمان را بترسان از روزی که عذاب به سراغشان میآید و ستمکاران (و ظالمانی که با کفر و معصیت، به خود و دیگران ظلم نمودهاند) میگویند: پروردگارا! (ما را به جهان برگردان و اندک) روزگاری به ما مهلت ده تا دعوت (به یکتاپرستی) تو را پاسخ گفته و از پیغمبرانت پیروی نمائیم (و جبران مافات بنمائیم. امّا کار از کار گذشته و دیگر برگشتی به جهان نیست و پاسخ میشنوند که) مگر شما قبلاً (در جهان روشن) سوگند نخوردید که (دنیا را پایانی و) شما را زوالی نیست؟! [[«أَخِّرْنا إِلَی أَجَلٍ قَریبٍ»: ما را تا مدّت کوتاهی بازپس بر. اندکی ما را به جهان برگردان. «أَجَلٍ»: مدّت. روزگار. «أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ»: قبلاً در جهان سوگند میخوردید (نگا: نحل / 38). «مَا لَکُم مِّن زَوَالٍ»: شما را پایانی و بعد از این جهان، جهانی نیست. شما از قدرت و نعمتی که در دنیا دارید، به بدبختی و دوزخی که محمّد میگوید انتقال پیدا نمیکنید.]]
[45] و در سرزمین و دیار مردمان ظالمی (همچون عاد و ثمود) سکونت گزیدید و (عبرت نگرفتید، هرچند که) برایتان روشن بود که در حق آنان چگونه رفتار کردیم (و بر سر ایشان چه آوردیم،) و مثلها برایتان زدیم (مبنی بر این که گذشتگان چه کردند و در مقابل چه دیدند، امّا پند نگرفتید و امروز گرفتار شدید). [[«مَسَاکِنِ»: منازل. خانه و کاشانه. سرزمین و دیار. «الأمْثَالَ»: مثَلها. ذکر صفاتی که پیشینیان داشتند و بیان مکافاتی که دیدند.]]
[46] آنان نیرنگ خود را نمودند (و برای جلوگیری از دعوت آسمانی توطئهها کردند و نقشهها چیدند) و خدا از نیرنگشان آگاه است، و شریعت ثابت و استوار (همچون کوههای سر به فلک کشیدهی اسلام) با نیرنگ آنان از جای برکنده نمیشود. [[«عِندَ اللهِ مَکْرُهُمْ»: خدا از نیرنگشان آگاه است و میتواند آن را خنثی و بیاثر سازد. «إِنْ»: میتواند حرف نفی یا حرف شرط باشد. «اِن کَانَ»: نبوده است. اگر بوده باشد. اگر (إِنْ) حرف شرط باشد معنی آیه چنین میشود: آنان به نیرنگ نشستند و توطئه چیدند و خدا از نیرنگشان باخبر بود و آن را باطل و خنثی کرد، هرچند که نیرنگشان آن اندازه بزرگ و سترگ بود که میتوانست کوهها را از جای برکند.]]
[47] گمان مبر که خداوند با پیغمبران خلاف وعده میکند (و پیروزی را نصیب آنان و شکست را بهرهی کافران نمیسازد). بیگمان خداوند چیره (بر هر کاری بوده و از کافران و بزهکاران) انتقام گیرنده است. [[«مُخْلِفَ»: خلافکننده. عهدشکن. «وَعْدِهِ»: (نگا: نور / 55، غافر / 51، مجادله / 21).]]
[48] (خداوند از کافران و عاصیان انتقام میگیرد) در آن روزی که این زمین به زمین دیگری و آسمانها به آسمانهای دیگری تبدیل میشوند و آنان (از گورها سر به درآورده و) در پیشگاه خداوندِ یگانهی مسلّط (بر همهچیز و همه کس) حضور به هم میرسانند (و نیکیها و بدیهای خود را مینمایانند). [[«بَرَزُوا»: ظاهر و آشکار میگردند و همراه با خوبیها و نیکیهای خود در پهنه صحرای محشر حاضر و آماده میشوند (نگا: ابراهیم / 21). «الْقَهَّارِ»: صیغه مبالغه قاهر است. خدائی که بر همهچیز و همهکس سیطره و تسلّط دارد (نگا: یوسف / 39، رعد / 16).]]
[49] در آن روز گناهکاران را به هم بسته و در غُل و زنجیر خواهی دید. [[«مُقَرَّنِینَ»: به هم بسته شده. هر یک بسته شده به اهریمنی که او را گول زده است (نگا: شعراء / 94، ق / 27). حال مجرمین یا مفعول دوم بشمار است. «الأصْفَادِ»: جمع صَفَد، غُل و زنجیر آهنینی که دست و پای اسیر را با آن میبندند.]]
[50] پیراهنهای ایشان از قطران است و آتش سر و صورت (و سراپای وجود) آنان را فرا میگیرد. [[«سَرَابِیلُ»: جمع سِرْبال، پیراهن (نگا: نحل / 81). «قَطِرَانٍ»: ماده سیاه رنگ و قابل اشتعال و بدبوئی که از نوعی از درختان بادیه بیرون میتراود و شبیه قیر است. «سَرَابِیلُهُم مِّن قَطِرَانٍ»: پیراهنشان از قطران است. با قطران آغشته شدهاند. «وُجُوهَ»: سر و رو. مراد همه پیکر است.]]
[51] این به خاطر آن است که خداوند میخواهد هرکس را مطابق آنچه انجام داده است سزا و جزا دهد. خداوند حسابرس تند و سریعی است. [[«لِیَجْزِیَ اللهُ ...»: تا این که با این نوع حضور و این قسم لباس، خداوند برابر آنچه کردهاند سزایشان دهد. این اعمال بد ایشان است که با تغییر چهره به سراغ آنان میآید.]]
[52] این (قرآن) به عموم مردم ابلاغ میگردد تا بدان ترسانده شوند و بدانند که خداوند یکی بیش نیست، و خردمندان (از خواندن قرآن) پند و اندرز گیرند (و خویشتن را در پرتو آن از آتش دوزخ دور کنند و به بهشت برسانند). [[«هذَا»: این آیهها، یعنی از 42 تا آخر سوره. این قرآن ... «بَلاغٌ»: تبلیغ. ابلاغ. کفایت میکند. «هَذَا بَلاغٌ لِّلنَّاسِ»: این ابلاغ به همه مردم است. این برای همه مردمان کافی و بسنده است.]]