💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 5 captured on 2022-07-16 at 19:12:52. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] ای مؤمنان! به پیمانها و قراردادها وفا کنید (اعمّ از عقدها و عهدهای مشروع انسان با انسان، یا انسان با خدا. بعد از ذبح، خوردن گوشتِ) چهارپایان برای شما حلال است مگر آنهائی که (در این سوره مستثنی میگردد) و بر شما خوانده میشود. هنگامی که در حالت احرام هستید (یا این که در سرزمین حرم بسر میبرید) شکار (بَرّی) را حلال ندانید. خداوند هرچه بخواهد (و مصلحت بداند) حکم میکند. [[«أَوْفُوا»: وفا کنید. «بَهِیمَةِ الأنْعَامِ»: چهارپایان. جنین چهارپایان. بَهیمَة به معنی گنگ و أَنْعام به معنی بز و گوسفند و شتر و گاو است. بنابه معنی نخستین، اضافه بهیمه به انعام، اضافه بیانیّه، و بنا به معنی دوم اضافه لامیّه است. «غَیْرَ»: حال است. «مُحِلِّی»: در اصل مُحِلِّینَ، به معنی حلالکنندگان است که نون آن در حالت اضافه حذف شده است. «الصَّیْدِ»: شکار. میتواند به معنی اسم مفعول یا مصدر باشد. «حُرُمٌ»: جمع حَرام به معنی مُحْرِم است، یعنی احرامبستگان. کسانی که در سرزمین حرم هستند (نگا: مائده / 95 و 96). «یَحْکُمُ»: حکم میکند. این واژه متضمّن (یَفْعَلُ) است، به معنی: انجام میدهد.]]
[2] ای مؤمنان! (حرمتشکنی) شعائر (دین) خدا را برای خود حلال ندانید (بدین صورت که هرگونه که بخواهید بدان دست ببرید و در آن تصرّف کنید) و نه ماه حرام را (بدین معنی که در آن بجنگید)، و نه قربانیهای بینشان و نه قربانیهای نشانداری را (که به بیتالله هدیّه میگردند، بدین گونه که متعرّض چنین حیواناتی یا صاحبان آنها بشوید) و نه کسانی را که آهنگِ آمدن به خانهی خدا را دارند و به دنبال لطف و خوشنودی خدایند (بدین معنی که آنان را از آمدن بدانجا بازدارید و یا این که با ایشان بجنگید). هر وقت که از احرام به در آمدید و از سرزمین حرم خارج شدید، شکار کنید (و شکار کردن برای شما بلامانع خواهد بود). دشمنیِ قومی که شما را از آمدن به مسجدالحرام باز داشتند، شما را بر آن ندارد که تعدّی و تجاوز کنید. در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمائید، و همدیگر را در راه تجاوز و ستمکاری یاری و پشتیبانی مکنید. از خدا بترسید. بیگمان خداوند دارای مجازات شدیدی است. [[«لا تُحِلُّوا»: حلال مکنید. مباح ندانید. «شَعَآئِرَ»: جمع شَعِیرَة، علائم. مراد خود عبادات است که انجام آنها نشانه خوشنودی خدا از انجامدهندگان عبادات است، و نشانههائی هستند که بدانها راه هدایت از ضلالت باز شناخته میشود. از قبیل: مناسک حجّ و سائر فرائض و احکام شریعت. «الشَّهْرَ الْحَرَامَ»: ماه حرام. مراد هر چهار ماه حرام است، یعنی: ذوالقعده، ذوالحجّه، محرّم، رجب (نگا: توبه / 36). «الْهَدْیَ»: حیوانات بینشانی که به بیتالله هدیّه میشود. «آمِّینَ»: قصدکنندگان. روندگان. «لا یَجْرِمَنَّکُمْ»: شما را وادار نسازد. «شَنَآنُ»: بغض. دشمنانگی. «الْعُدْوَانِ»: تعدّی و تجاوز. ظلم و ستم.]]
[3] (ای مؤمنان!) بر شما حرام است (خوردن گوشت) مردار، خون (جاری)، گوشت خوک، حیواناتی که به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شود و به نام دیگران سر بریده شود، حیواناتی که خفه شدهاند، حیواناتی که با شکنجه و کتک کشته شدهاند، آنهائی که از بلندی پرت شده و مردهاند، آنهائی که بر اثر شاخزدن حیوانات دیگر مردهاند، حیواناتی که درندگان از بدن آنها چیزی خورده و بدان سبب مردهاند، مگر این که (قبل از مرگ بدانها رسیده و) آنها را سر بریده باشید، حیواناتی که برای نزدیکی به بتان قربانی شدهاند، و بر شما حرام است که با چوبههای تیر به پیشگوئی پردازید و از غیب سخن گوئید، همهی اینها برای شما گناه بزرگ و خروج از فرمان یزدان است. از امروز کافران از (نابودن کردن) دین شما مأیوس گشتهاند (و میدانند این دین ماندگار و جاودانه است)، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم. امّا کسی که در حال گرسنگی ناچار شود (از محرّمات سابق چیزی بخورد تا هلاک نشود) و متمایل به گناه نباشد (و عمداً نخواهد چنین کند، مانعی ندارد) چرا که خداوند بخشندهی مهربان است (و از مضطرّ صرف نظر میکند و برای او مقدار نیاز را مباح مینماید). [[«مَآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ»: حیوانی که به هنگام ذبح نام جز خدا بر آن برده شود. یعنی به نام دیگران و به خاطر تقرّب بدانان سر بریده شود. (أُهِلَّ) از مصدر (إهْلال) به معنی بلندکردن صدا است به نام چیزی. مانند: لات، عزّی، یا به نام کسی. مانند: انبیاء و اولیاء، به هنگام ذبح حیوان. «الْمُنْخَنِقَةُ»: خفهشده. «الْمَوْقُوذَةُ»: کتکخورده. «الْمَتَرَدِّیَةُ»: پرتشده. «ذَکَّیْتُمْ»: ذبح کردید. «النُّصُبِ»: جمع آن (أَنصاب)، سنگهائی که در اطراف کعبه نصب کرده بودند و آنها را میپرستیدند و بر روی چنین سنگهائی یا در کنار آنها حیوانات خود را برای تقرّب بدانها سر میبریدند. «الأزْلام»: جمع زَلَم، چوبههای تیر. عربها وقتی که میخواستند راهیِ سفری یا جنگی یا تجارتی شوند، و یا کار مهمّی - از قبیل ازدواج - انجام دهند، سه تیر برمی گرفتند و بر روی یکی: خدایم بدان فرمان داده است، و بر روی دومی: خدایم از آن نهی کرده است، مینوشتند، و بر روی سومی چیزی نمینوشتند، آنها را بهم میزدند، سپس اگر اوّلی به دستشان میرسید، کار را انجام میدادند، و اگر دومی بیرون میآمد، کار را انجام نمیدادند، و اگر سومی به دستشان میافتاد، دوباره فال را از سر میگرفتند. امروزه به جای این چوبهها، از دانههای تسبیح، مهرههای نرد، جام قهوه، اوراق پاسور، و چیزهای نامشروع دیگر استفاده مینمایند و فرمان قرآن را فراموش میکنند. «مَخْمَصَةٍ»: گرسنگی. «مُتَجَانِفٍ»: متمایل، گراینده.]]
[4] از تو میپرسند که چه چیز (از خوردنیها و نوشیدنیها) بر آنان حلال شده است؟ بگو: بر شما چیزهای پاکیزه حلال شده است، و (نیز شکاری که) حیوانات شکاری صید میکنند و شما بدانها آموختهاید از آنچه خدا به شما آموخته است. از نخجیری که چنین حیوانانی برای شما (شکار میکنند و خود از آن نمیخورند و سالم) نگاه میدارند بخورید، و (به هنگام فرستادن حیوان به سوی شکار) نام خدا را بر آن ببرید، و از خدا بترسید، چرا که خداوند سریعالحساب است. [[«الْجَوارِحِ»: جمع جارحه، حیوانات و پرندگان شکاری. «مُکَلِّبِینَ»: تعلیمدهندگان سگهای شکاری و غیره. حال ضمیر (تُمْ) در فعل (عَلَّمْتُمْ) است. «فَکُلُوا مِمَّآ أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ»: بخورید از نخجیری که حیوانات شکاری برای شما شکار میکنند و خود از آن چیزی نمیخورند. با این توضیح که حیوان شکاری باید تعلیم دیده باشد و به هنگام روانهکردن به سوی نخجیر نام خدا برده شود. در این صورت اگر نخجیر را بکشد، کشتن آن به جای سربریدن است. اگر حیوان شکاری چیزی را از نخجیر بخورد، باقیمانده حرام خواهد بود.]]
[5] امروزه (با نزول این آیه) برای شما همه چیزهای پاکیزه (طبع سالم پسند) حلال گردید، و (ذبائح و) خوراک اهل کتاب (جز آنچه با آیات دیگر تحریم شده است) برای شما حلال است و خوراک شما برای آنان حلال است، و (ازدواج با) زنان پاکدامن مؤمن، و زنان پاکدامن اهل کتاب پیش از شما، حلال است، هرگاه که مهریّهی آنان را بپردازید و قصد ازدواج داشته باشید و منظورتان زناکاری یا انتخاب دوست نباشد. هر کس که انکار کند آنچه را که باید بدان ایمان داشته باشد (از جمله ایمان به احکام حلال و حرام برخی از خوراکیها و ازدواجهای مذکور در اینجا) اعمال او باطل و بیفایده میگردد و در آخرت از زمرهی زیانکاران خواهد بود. [[«الْمُحْصَنَاتُ»: زنان پاکدامن. «أُجُور»: مهریّهها. «مُحْصِنِینَ»: مردان پاکدامن. «غَیْرَ مُسَافِحِینَ»: مردانی که زناکار نیستند. «أَخْدَان»: جمع خِدْن، رفیقه (نگا: نساء / 25). «الإِیمَان»: آنچه باید بدان باور داشت. مراد احکام شریعت است.]]
[6] ای مؤمنان! هنگامی که برای نماز بپاخاستید (و وضو نداشتید)، صورتها و دستهای خود را همراه با آرنجها بشوئید، و سرهای خود (همه یا قسمتی از آنها) را مسح کنید، و پاهای خود را همراه با قوزکهای آنها بشوئید. و اگر جنب بودید (و خواستید نماز بخوانید، همهی بدن) خود را بشوئید. و اگر بیمار بودید (و بیماری مانع از استعمال آب بود) یا این که مسافر باشید (و یافتن آب برایتان دشوار بود) یا این که یکی از شما از پیشاب برگشت، یا با زنان مجامعه کردید، و (در همهی این صورتها، آب برای غسل یا وضو) نیافتید، با خاک پاک تیمّم کنید، (بدین شکل که دو بار کف دست بر خاک زده و) با آن بر صورتها و دستهای خود (تا مچ یا آرنج) بکشید. خداوند نمیخواهد شما را به تنگ آورد و به مشقّت اندازد، و بلکه میخواهد شما را (از حیث ظاهر و باطن) پاکیزه دارد و (با بیان احکام اسلامی) نعمت خود را بر شما تمام نماید، شاید که شکر (انعام و الطاف) او را (با دوام بر طاعت و عبادت) به جای آورید. [[«أَرْجُلَکُمْ»: پاهای خود. عطف بر (وُجُوهَ) و (أَیْدِیَ) یعنی اندامهای شستنی است، و ذکر آن بعد از (رُؤُوسِ) یعنی اندامی که مسح میشود، به خاطر ترتیب اعضاء وضو است. «الْغَآئِطِ»: مکان گود، مراد قضای حاجت است. «صَعِیداً»: سطح زمین. زمین. خاک (نگا: نساء / 43). «لامَسْتُمْ»: مجامعه کردید. آمیزش جنسی کردید. «حَرَجٍ»: تنگنا. مشقّت.]]
[7] و (ای مؤمنان!) به یاد آورید نعمت (هدایت دین) خدای را بر خود، و به یاد آورید پیمانی را که (توسّط پیغمبر در عَقَبهی دوم) با شما بست، بدان گاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم (و در خوشی و ناخوشی و گنج و رنج، ای پیغمبر با تو همراهیم!). و از خدا بترسید که خدا از درون سینهها آگاه است. [[«نِعْمَةَ اللهِ»: مراد نعمت اسلام یا هر نعمت دیگری است. «مِیثَاقَهُ»: مراد پیمان عَقَبه اوّل یا دوم و یا این که بیعت رضوان است و تمام پیمانهای تکوینی و تشریعی را نیز میتواند شامل شود. «ذَاتِ الصُّدُورِ»: خودِ سینهها. مراد اَسرار درون سینهها است، از قبیل: کینهها و نیّات خوب یا بد.]]
[8] ای مؤمنان! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که (با ایشان) دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری (به ویژه با دشمنان) به پرهیزگاری نزدیکتر (و کوتاهترین راه به تقوا و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا) است. از خدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید. [[«قَوَّامِینَ»: کسانی که مجدّانه در انجام واجبات میکوشند و بر آنها دوام دارند. تلاشگران راه عدل و داد. «شُهَدَآءَ بِالْقِسْطِ»: گواهانی که دادگرانه گواهی میدهند و از این و از آن جانبداری نمیکنند. «لا یَجْرِمَنَّکُمْ»: شما را بر آن ندارد. «شَنَآنُ»: دشمنانگی. بغض.]]
[9] خداوند به کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، وعده میدهد که آمرزش (او گناهانشان را دریابد) و پاداش بزرگی (و ثواب فراوانی) از آن ایشان باشد.
[10] و کسانی که کافر شوند و آیات (قرآنی و جهانی) ما را تکذیب کنند، آنان اهل دوزخ هستند. [[«الْجَحِیمِ»: آتش فروزان. اسمی از اسماء دوزخ است.]]
[11] ای مؤمنان! نعمتی را که خدا به شما بخشیده است به یاد آورید. بدان گاه که جمعی خواستند به سوی شما دستدرازی کنند (و شما را از میان بردارند) امّا خدا دست آنان را از شما باز داشت (و شرّ آنان را از سر شما کوتاه کرد). از خدا بترسید، و باید که مؤمنان تنها بر خدا تکیه کنند. [[«هَمَّ»: قصد کرد. خواست. «قَوْمٌ»: قومی. جمعی. شاید مراد کفّار قریش باشد که قبل از هجرت خواستند پیغمبر و بسیاری از یاران او را بکشند (نگا: انفال / 30).]]
[12] بیگمان خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و دوازده رهبر برای آنان تعیین کرد و بدیشان گفت: من با شمایم (و یاری و مددتان مینمایم) اگر نماز را بگزارید و زکات مال بدر کنید و به پیغمبرانم ایمان بیاورید وآنان را یاری کنید و (با انفاق دارائی در راه خیر، از جمله کمک به نیازمندان) به خدا قرض نیکوئی دهید. (با انجام همهی اینها) از گناهان شما چشمپوشی مینمایم و شما را به باغهائی (از بهشت) وارد میگردانم که رودبارها از زیر (درختان) آنها جاری است. امّا کسی که از شما بعد از این کافر شود (و نقض عهد کند) راه راست را گم کرده است (و منحرف گشته است). [[«نَقِیباً»: سردار. رئیس. «اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»: (نگا: بقره / 136، و اعراف / 160). «إِنِّی مَعَکُمْ»: من با شمایم. مراد: من شما را کمک و یاری میکنم. «عَزَّرْتُمُوهُمْ»: اگر آنان را کمک کنید و گرامیشان دارید و از دشمنان و گرفتاریها به دورشان نمائید. «أَقْرَضْتُمُ اللهَ»: به خدا قرض دادید. مراد انفاق مال در راه خیرات و دستگیری از بینوایان است. «سَوَآءَ السَّبِیل»: راستای راه. راه راست. مراد راه نجات است. یادآوری: معنی آیه بدین صورت نیز میتواند باشد: خدا با شما است اگر نماز بخوانید و ...، در این صورت خداوند گناهان شما را میبخشاید، و ...]]
[13] امّا به سبب پیمانشکنی ایشان، آنان را نفرین کردیم و از رحمت خود محروم داشتیم و دلهایشان را سخت نمودیم (به گونهای که دلیل و اندرز بدان راه نمییافت). آنان سخنان را تحریف و بخش فراوانی از آنچه (در تورات بود و) بدیشان تذکّر داده شده بود، ترک کردند. (این خوی پلید هنوز هم در چنین قومی وجود دارد و تو) همیشه میتوانی خیانتی (تازه) از آنان ببینی، مگر عدّهی کمی از ایشان (که به تو ایمان آوردهاند و خیانتپیشه نیستند). پس از آنان درگذر و (بدسگالیها و دوروئیهایشان را) نادیده بگیر، که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. [[«قَاسِیَةً»: سخت. سنگین. «الکَلِمَ»: اسم جنس جمعی کلمه، سخنان. «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ»: سخنان را از موارد خود منحرف میسازند و مطالب را دگرگون میسازند (نگا: بقره / 75 و 79، و آلعمران / 78). «خَآئِنَةٍ»: خیانت. «إِصْفَحْ»: صرف نظر کن. از مؤاخذه چشمپوشی کن (نگا: بقره / 109).]]
[14] و از کسانی که میگویند: ما مسیحی هستیم (و ادّعا دارند که یاران مسیح میباشند نیز) پیمان گرفتیم (که به انجیل عمل کنند و خدای را به یگانگی بستایند و محمّد را پیغمبر واپسین بدانند) امّا آنان قسمت قابل ملاحظهای از آنچه بدانان تذکّر داده شده بود به دست فراموشی سپردند؛ لذا به پاداش آن تا دامنهی قیامت، میان (گروههای مختلف) ایشان کینه و دشمنی افکندیم (و تا روز رستاخیز پیوسته فرقههای مسیحی همدیگر را کافر و ملعون مینامند و یکدیگر را دشمن میدارند) و خداوند (در آن روز) ایشان را از آنچه کردهاند آگاه خواهد ساخت (و پاداش اعمالشان را خواهد داد). [[«أَغْرَیْنَا»: افکندیم. به راه انداختیم. «الْبَغْضَآءَ»: کینهتوزی شدید. «یُنَبِّئُهُمْ»: باخبرشان میسازد.]]
[15] ای اهل کتاب! پیغمبر ما (محمّد) به سوی شما آمده است. بسیاری از چیزهائی را برایتان روشن میسازد که از کتاب (تورات و انجیل) پنهان نمودهاید، و از بسیاری از چیزها (و مطالبی که پنهان ساختهاید و فعلاً مورد نیاز نیست) صرف نظر مینماید. از سوی خدا نوری (که پیغمبر است و بینشها را روشنی میبخشد) و کتاب روشنگری (که قرآن است و هدایتبخش مردمان است) به پیش شما آمده است. [[«یَعْفُو»: چشمپوشی میکند. در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد. «نُورٌ»: مراد پیغمبر است که بصیرتها را روشن میسازد (نگا: نساء / 174) یا مراد قرآن است و عطف (کِتَابٌ) بر (نُورٌ) عطفِ تفسیر است (نگا: تغابن / 8). «مُبِینٌ»: روشن. روشنگر. قرآن خود روشن است و روشنگر چیزهائی است که مردمان برای رسیدن به هدایت، بدانها نیازمندند.]]
[16] خداوند با آن (کتاب) کسانی را به راههای امن و امان (از ترس و هراس دنیا و آخرت) هدایت میکند که جویای خوشنودی او باشند، و با مشیّت و فرمان خود، آنان را از تاریکیهای (کفر و جهل) بیرون میآورد و به سوی نور (ایمان و علم) میبرد، و ایشان را به راه راست رهنمود میشود. [[«رِضْوَانَهُ»: خوشنودی کامل خود. «سُبُلَ السَّلامِ»: راههای امن و امان. راه نجات. «بِإِذْنِهِ»: برابر خواست و فرمان خود.]]
[17] به طور مسلّم، کسانی که میگویند: خدا، مسیح پسر مریم است! کافرند. بگو: اگر خداوند بخواهد مسیحِ پسرِ مریم و مادر او و همهی کسانی را که در روی زمین هستند هلاک کند، چه کسی درمقابل میتواند (کوچکترین) کاری بکند (و جلو دست خدا را بگیرد)؟ از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است. هر چه بخواهد میآفریند؛ و خدا بر هر چیزی توانا است. [[«فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللهِ شَیْئاً»: چه کسی میتواند در مقابل خدا کاری بکند؟]]
[18] یهودیان و مسیحیان میگویند: ما پسران و عزیزان خدائیم! بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان عذاب میدهد؟ بلکه شما انسانهائی همچون سائر انسانهائی هستید که خدا آنان را آفریده است. خداوند هر که را بخواهد عذاب میدهد. و سلطنت آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، متعلّق به خدا است (و همهچیز از آن او است) و برگشت (همگان) به سوی او است (و به حساب و کتاب هرکسی رسیدگی میکند). [[«الْمَصِیرُ»: سرانجام کار. برگشت.]]
[19] ای اهل کتاب! پیغمبر ما (محمّد) به سوی شما آمده است و به دنبال انقطاع مدّت زمانی که میان پیغمبران بوده است، (حقائق را دیگرباره) بیان میکند، تا این که (در روز رستاخیز) نگوئید: مژدهدهنده و بیمدهندهای (از پیغمبران) به سوی ما نیامده است (تا فرمان خدا را به ما برسانند. هم اینک پیغمبر) مژدهدهنده و بیمدهندهای (محمّد نام) به سوی شما آمده است (و عذری برای شما نمانده است). و خداوند بر همه چیز توانا است. [[«عَلَی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ»: مدّت زمانی که میان ارسال پیغمبران فاصله افتاده است. «فَتْرَةٍ»: مدّت انقطاع نبوّت پیغمبری تا پیغمبری دیگر.]]
[20] (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید، و زمانی را به یاد آورید که خداوند پیغمبرانی در میان شما برانگیخت و شاهانی از شما به سلطنت رسانید (و در واقع همهی شما را با رهائی از ظلم و ستم فرعون و فرعونیان و بخشیدن دارائی و آزادی، شاهِ خانهی خود گردانید)، و به شما آن داد که به کس دیگری از جهانیان نداده است. [[«جَعَلَکُم مُّلُوکاً»: شما را شاه نمود. یعنی به سبب کثرت شاهان، گوئی همه شما را شاه گردانده است. یا این که مراد رسیدن بنیاسرائیل به حرّیّت و ثروت و رفاه نسبی است، و استعمال شاه جنبه مَثَل دارد، همان گونه که درباره شخص دارا و بینیازی میگوئیم: فلانی شاهِ زمان خود است (نگا: غافر / 29).]]
[21] ای قوم من! به سرزمین مقدّسی وارد شوید که خداوند دخول بدانجا را برای شما مقدّر کرده است، و (در برابر دشمنِ سرسختی که در آنجا بسر میبرد پای به فرار نگذارید و) پشت مکنید، تا زیانکارانه برنگردید (و یاری و خوشنودی خدا را از دست ندهید). [[«الأرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»: سرزمین مقدّس که از عریش تا فرات را دربر دارد. آنجا را سرزمین پاک از آن نظر میگویند که انبیاء بیشماری در آن مبعوث شدهاند و از لوث بتپرستی زدوده شده است. «کَتَبَ اللهُ لَکُمْ»: خداوند مقدّر کرده است که اگر مطیع فرمان او باشید، بدانجا وارد میشوید و سکونت میکنید.]]
[22] گفتند: ای موسی! در آنجا قوم زورمند و قلدری زندگی میکنند و ما هرگز بدانجا وارد نمیشویم مادام که آنان از آنجا بیرون نروند. در صورتی که آنان از آن سرزمین بیرون رفتند، ما بدانجا خواهیم رفت. [[«جَبَّارِینَ»: جمع جبّار، زورمندِ بلند بالا و سرکش. قلدرِ قویهیکل.]]
[23] دو نفر (سردار) از مردان خداترس که خداوند بدیشان نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: شما (از قیافهی درشت این مردمان نترسید و ناگهانی یورش برید و) از دروازه بر آنان وارد شوید. اگر وارد دروازه شوید (به سبب دل ضعیفی که دارند) شما پیروز خواهید شد. اگر مؤمن هستید، بر خدا توکّل کنید.
[24] گفتند: ای موسی! ما هرگز بدان سرزمین مقدّس پای نمینهیم مادام که آنان در آنجا بسر برند. پس (دست از سر ما بردار و) تو و پروردگارت بروید و (با آن زورمندان قوی هیکل) بجنگید؛ ما در اینجا نشستهایم (و منتظر پیروزی شما هستیم!). [[«قَاعِدُونَ»: نشستگان.]]
[25] (بدین هنگام موسی رو به درگاه کردگار کرد و عاجزانه) گفت: پروردگارا! من تنها اختیار خود و برادرم (هارون) را دارم؛ میان من و این قوم ستمپیشه، (با عدالت خداوندی خود) داوری کن (و حساب ما را از حساب ایشان جدا فرما، و ما را به عذاب آنان گرفتار منما). [[«فَافْرُقْ بَیْنَنَا»: میان ما فرق بگذار و حساب ما را از یکدیگر جدا بدار. ما را از همدیگر دور بدار و میان ما و ایشان فاصله بینداز. میان ما و ایشان داوری کن.]]
[26] (خدا به موسی) گفت: این سرزمین تا چهل سال بر آنان ممنوع است (و بدان پای نخواهند گذاشت، و) در سرزمین (خشک بیابان) سرگردان (بدین سو و آن سو) میگردند (و راه به جائی نمیبرند) و بر قوم ستمپیشه و نافرمان غمگین مباش. [[«یَتِیهُونَ»: راه گم میکنند. سرگردان میمانند. «فَلا تَأْسَ»: غم مخور. غمگین مباش. از ماده (أسی) است.]]
[27] داستان دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را چنان که هست برای یهودیان و دیگر مردمان بخوان (تا بدانند عاقبت گناهکاری و سرانجام پرهیزگاری چیست). زمانی که هر کدام عملی را برای تقرّب (به خدا) انجام دادند. امّا از یکی (که مخلص بود و هابیل نام داشت) پذیرفته شد، ولی از دیگری (که مخلص نبود و قابیل نام داشت) پذیرفته نشد. (قابیل به هابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل بدو) گفت: (من چه گناهی دارم) خدا (کار را) تنها از پرهیزگاران میپذیرد!. [[«نَبَأَ»: خبر. «بِالْحَقِّ»: متلبّس به حق و حقیقت. این واژه میتواند صفت مصدر محذوف (تِلاوَة)، یا حال فاعل فعل (أُتْلُ)، و یا حال مفعول (نَبَأَ) باشد. یعنی؛ خواندن راستین، یا تو که بر حقی، و یا خبری که راست است و با واقعیّت وفق دارد (نگا: اسراء / 105). «قرباناً»: چیزی که بدان وسیله میتوان به خدا نزدیک شد؛ از قبیل حیوان قربانی و غیره (نگا: آل عمران / 183). مصدر است و مفرد و تثنیه و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است.]]
[28] اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به سوی تو دراز نمیکنم تا تو را بکشم. آخر من از خدا (یعنی) پروردگار جهانیان میترسم. [[«بَسَطتَّ»: گشودی. دراز کردی.]]
[29] من میخواهم با (کولهبار) گناه من و گناه خود (در روز رستاخیز به سوی پروردگار) برگردی و از دوزخیان باشی، و این سزای (عادلانهی خدا برای) ستمگران است. [[«تَبُوأَ»: برگردی. «تَبُوأَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ»: مراد این است که گناه کشتن مرا بر گناهان اصلی خود بیفزائی.]]
[30] پس نفس (سرکش) او تدریجاً کشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمّم به کشتن کرد، و (عاقبت به ندای وجدان گوش فرا نداد و) او را کشت! و از زیانکاران شد (و هم ایمان خود را و هم برادرش را از دست داد). [[«فَطَوَّعَتْ»: کمکم بیاراست و سهل و ساده جلوه داد.]]
[31] (بعد از کشتن، نمیدانست جسد او را چه کار کند) پس خداوند زاغی را فرستاد (که زاغ دیگری را کشته بود) تا زمین را بکاود و بدو نشان دهد چگونه جسد برادرش را دفن کند. (هنگامی که دید که آن زاغ چگونه زاغِ مرده را در گودالی که کند پنهان کرد) گفت: وای بر من! آیا من نمیتوانم مثل این کلاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟! پس (سرانجام از ترس رسوائی و بر اثر فشار وجدان، از کردهی خود پشیمان شد و) از زمرهی افراد پشیمان گردید. [[«یَبْحَثُ»: جستجو و تکاپو میکند. «یُوَارِی»: پنهان میکند و مخفی میدارد. «سَوْأَةَ»: عورت. در اینجا مراد جسد انسان بعد از مرگ است. «یَا وَیْلَتَا»: وای بر من! دردا و حسرتا!. «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ»: مراد این که پشیمان گردید، امّا پشیمانی او به خاطر ترسِ از خدا و ندامتِ بر کار زشت نبود تا توبه بشمار آید؛ بلکه پشیمانی او بدان خاطر بود که سرزنش پدر و مادر و احتمالاً برادران را پیش چشم میداشت، و این که تا آنجا درمانده است که نمیتواند جسد برادر خود را دفن و او را از دیده دیگران پنهان دارد.]]
[32] به همین جهت بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که (متجاوز کشته شود. چرا که) هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گوئی همهی انسانها را کشته است، و هرکس انسانی را از مرگ رهائی بخشد، چنان است که گوئی همهی مردم را زنده کرده است؛ (زیرا فرد نمایندهی جمع و عضوی از اعضاء جامعه است). و پیغمبران ما همراه با معجزات آشکار و آیات روشن به پیش ایشان آمدند و امّا بسیاری از آنان (احکام خدا را نادیده گرفتند و) پس از آن در روی زمین راه اسراف (در قتل و جنایت) پیش گرفتند. [[«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ»: بدان خاطر. به خاطر حادثه هابیل و قابیل. «مَن قَتَلَ نَفْساً ... وَ مَنْ أَحْیَاهَا»: مراد این است که بدی در حق کسی، بدی در حق جامعه است. و نیکی در حق کسی، نیکی در حق جامعه است.و ...]]
[33] کیفر کسانی که (بر حکومت اسلامی میشورند و بر احکام شریعت میتازند و بدینوسیله) با خدا و پیغمبرش میجنگند، و در روی زمین (با تهدید امنیّت مردم و سلب حقوق انسانها، مثلاً از راه راهزنی و غارت کاروانها) دست به فساد میزنند، این است که (در برابر کشتن مردم) کشته شوند، یا (در برابر کشتن مردم و غصب اموال) به دار زده شوند، یا (در برابر راهزنی و غصب اموال، تنها) دست و پای آنان در جهت عکس یکدیگر بریده شود، و یا این که (در برابر قطع طریق و تهدید، تنها) از جائی به جائی تبعید گردند و یا زندانی شوند. این رسوائی آنان در دنیا است، و برای ایشان در آخرت مجازات بزرگی است. [[«یُحَارِبُونَ»: میجنگند. «فَسَاداً»: حال است و به جای (مُفْسِدِینَ) به کار رفته است و یا این که مفعولٌله است. «یُصَلَّبُوا»: به دار زده شوند. «مِنْ خِلافٍ»: عکس یکدیگر؛ یعنی دست راست و پای چپ، و اگر جنایت تکرار شد، دست چپ و پای راستِ باقیمانده. «یُنفَوْا»: تبعید شوند. زندانی شوند. «خِزْیٌ»: خواری. رسوائی.]]
[34] مگر کسانی (از این محاربین با حکومت اسلامی و راهزنان و مفسدانی) که پیش از دستیافتن شما بر آنان از کردهی خود پشیمان شوند و توبه کنند (که مجازات مذکور یزدان از آنان سلب، ولی حقوق مردمان به جای خود باقی میماند). چه بدانید که خداوند دارای مغفرت و رحمت فراوان است (و توبهکاران را میبخشد و بدیشان رحم میکند). [[«مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ»: پیش از این که بر آنان چیره شوید و دسترسی پیدا کنید.]]
[35] ای مؤمنان! از خدا بترسید (و از اوامر او اطاعت کنید و از نواهی او اجتناب ورزید) و برای تقرّب به خدا وسیله بجوئید (که عبارت از طاعت و عبادت و اعمال شایسته و بایسته است)، و در راه او جهاد کنید تا این که رستگار شوید. [[«إِبْتَغُوا»: بطلبید. «الْوَسیلَةَ»: وسیله، هر نوع عمل صالحی است که موجب رضایت خدا و تقرّب بدو میگردد.]]
[36] بیگمان اگر همهی آنچه در زمین است و همانند آن، مال کافران باشد و (یکایک آنان در آخرت) آن را برای نجات خود از عذاب روز قیامت بپردازند و بخواهند خویشتن را بدان بازخرید کنند، از ایشان پذیرفته نمیگردد (و راهی برای نجاتشان وجود ندارد و) دارای عذاب دردناکی میباشند. [[«لِیَفْتَدُوا بِهِ»: تا آن را فدیه خود کنند. خویشتن را با دادن آن رها کنند.]]
[37] آنان پیوسته میخواهند از آتش دوزخ بیرون بیایند، ولی ایشان نمیتوانند از آن بیرون بیایند، و دارای عذاب دائم و مستمرّند. [[«مُقِیمٌ»: دائم. ناگسستنی.]]
[38] دست مرد دزد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام دادهاند به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید، و خداوند (بر کار خود) چیره و (در قانونگذاری خویش) حکیم است (و برای هر جنایتی عقوبت مناسبی وضع میکند تا مانع پخش آن گردد). [[«جَزَآءً»: مفعولٌله است. «نَکَالاً»: عقوبت. مجازات. بدل از (جَزَآءً) یا مفعولٌله است. یادآوری: برای قطع دست دزد شرائطی است. از جمله: دزدی برابر نقشه قبلی و با پیروی از امیال نفسانی باشد و کالا اهمّیّت داشته و در انبار یا جای محکمی گذاشته شده باشد، و قحطی و فقر و فاقه انگیزه دزدی نبوده باشد.]]
[39] امّا کسی که پس از ارتکاب ستم (دزدی) پشیمان شود و (از دزدی) توبه کند و (با انجام اعمال نیکو و پسدادن اموال مسروقه یا قیمت آنها) به اصلاح (حال خود) پردازد، خداوند توبهی او را میپذیرد، بیگمان خداوند بس آمرزنده و مهربان است.
[40] مگر نمیدانی که سلطنت آسمانها و زمین (و هر چه در آنها است) از آن او است؟ هرکس را بخواهد (برابر حکمت و قدرت خود) مجازات میکند، و هرکس را بخواهد (برابر حکمت و رحمت خود) میبخشد. و خدا بر هر چیزی توانا است. [[«أَلَمْ تَعْلَمْ»: مگر ای مخاطب مکلّف ندانستهای و اطّلاع کامل نداری؟. «مُلْکُ»: فرمانروائی. مملکت.]]
[41] ای پیغمبر! مایهی اندوه تو نشود (کار کافرانی که) در کفر بر یکدیگر سبقت میگیرند. کسانی (از منافقان گولخوردهای) که به زبان میگویند مؤمن هستیم، ولی از دل مؤمن نمیباشند (و گفتارشان با کردارشان و بیرونشان با درونشان همخوانی ندارد)، و کسانی که خویشتن را یهودی میدانند و پیوسته گوش به دروغ فرا میدارند (و اکاذیب و اباطیل اَحبار را باور مینمایند و سخنان یاوهی) گروه دیگری (از خود) را میپذیرند که (به سبب کبر و غرور و بغض و حسد) به پیش تو نمیآیند و سخنان (آسمانی تورات) را از جاهای خود به دور و تحریف میکنند (و به پیروان خود) میگویند: اگر این (چیزهائی را که ما میگوئیم، توسّط محمّد) به شما گفته شد، آن را بپذیرید، و اگر چنین به شما گفته نشد (از پذیرش هرگونه سخن دیگری) خویشتن را برحذر دارید. اگر خداوند (بر اثر گناهان پی در پی) بلای کسی را بخواهد، تو نمیتوانی اصلاً ازطرف خدا برای او کاری بکنی. آنان کسانیند که (در ضلال و عناد اسراف کردهاند و) خداوند نمیخواهد دلهایشان را (از کثافت کفر و شرک) پاک گرداند. بهرهی ایشان در دنیا خواری و رسوائی، و در آخرت عذاب بزرگی است. [[«یُسَارِعُونَ»: بر همدیگر سرعت و سبقت میگیرند. «سَمَّاعُونَ»: شنوندگان. پذیرندگان. «سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ»: گوش به دروغ فرا میدارند و آن را میپذیرند. برای دروغپردازی و یاوهسرائی و تکذیب حقائق، گوش به دروغ فرا میدارند و آن را میپذیرند. برای دروغپردازی و یاوهسرائی و تکذیب حقائق، گوش به سخن فرا میدارند. «سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ»: سخنان کسان دیگری را میشنوند و میپذیرند. برای کسان دیگری گوش به سخن فرا میدارند، یعنی جاسوس دیگرانند و شنیدنیهای خود را به سمع آنان میرسانند. «فِتْنَة»: بلا و محنت. ضلالت.]]
[42] آنان بسی دروغ را میشنوند و میپذیرند، و بسیار مال حرام را میخورند. اگر ایشان نزد تو آمدند (و داوری از تو خواستند) در میانشان داوری کن یا از ایشان روی بگردان و (کاری به داوری آنان نداشته باش و مترس که) اگر از آنان روی بگردانی، هیچ زیانی نمیتوانند به تو برسانند. ولی اگر در میانشان داوری کردی، دادگرانه داوری کن. (چرا که) بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد. [[«أَکَّالُونَ»: بسیارخورندگان. «سُحْت»: مال حرام. «الْقِسْطِ»: عدل و داد. «الْمُقْسِطِینَ»: دادگران.]]
[43] شگفتا چگونه تو را به داوری میخوانند، در حالی که تورات دارند و حکم خدا در آن (به ویژه دربارهی زنا به روشنی) آمده است؟ (وانگهی) پس از داوری، پشت میکنند و (از حکم تو) روی میگردانند! (چرا که آن را هرچند موافق با حکم کتابشان میدانند، موافق با خواست دلشان نمییابند!) و آنان مؤمن نیستند (و حق را باور نمیدارند). [[«کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ»: چگونه شما را به داوری میطلبند؟!]]
[44] ما تورات را (بر موسی) نازل کردیم که در آن رهنمودی (به سوی حق) و نوری (زدایندهی تاریکیهای جهل و نادانی، و پرتوانداز بر احکام الهی) بود. پیغمبرانی که تسلیم فرمان خدا بودند بدان برای یهودیان حکم میکردند، و نیز خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم میکردند که امانتداران و پاسداران کتاب خدا بودند. پس (ای علمای یهودیان، و شما ای مؤمنان!) از مردم نهراسید و بلکه از من بهراسید (و همچون سلف صالح خود محافظان و مراقبان کتاب خدا و مجریان احکام آسمانی باشید) و آیات مرا به بهای ناچیز (دنیا، همچون رشوه و جاه و مقام) نفروشید و (بدانید که) هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است (و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد) او و امثال او بیگمان کافرند. [[«الرَّبَّانِیُّونَ»: خداپرستان پرهیزگار. مردان خدا. مراد پیشوایان دینی مسیح است (نگا: مائده / 63). «الأحْبَار»: جمع حِبْر، فرزانگان. پیشوایان دین یهود. «بِمَا»: به سبب چیزی که. «اسْتُحْفِظُوا»: بدانان سپرده شده بود تا در حفظ آن بکوشند و پاسش دارند. «شُهَدَآءَ»: نگهبانان و پاسداران.]]
[45] و در آن (کتاب آسمانی، تورات نام) بر آنان مقرّر داشتیم که انسان در برابر انسان (کشته میشود) و چشم در برابر چشم (کور میشود) و بینی در برابر بینی (قطع میشود) و گوش در برابر گوش (بریده میشود) و دندان در برابر دندان (کشیده میشود) و جراحتها قصاص دارد (و جانی بدان اندازه و به همان منوال زخمی میگردد که جراحت وارد کرده است اگر مثل آن جراحات ممکن گردد و خوف جان در میان نباشد). و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص صرف نظر کند)، این کار باعث بخشش (برخی از گناهان) او میگردد. و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند (اعم از قصاص و غیره) او و امثال او ستمگر بشمارند. [[«کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ»: بر آنان واجب کردیم. «النَّفْسَ»: جان. شخص. «الْجُرُوحَ»: مفرد آن جُرْح، زخمها. جراحات.]]
[46] و به دنبال آنان (یعنی پیغمبران پیشین)، عیسی پسر مریم را بر راه و روش ایشان فرستادیم که تصدیقکنندهی توراتی بود که پیش از او فرستاده شده بود، و برای او انجیل نازل کردیم که در آن رهنمودی (به سوی حق) و نوری (زدایندهی تاریکیهای جهل و نادانی، و پرتوانداز بر احکام الهی) بود، و تورات را تصدیق میکرد که پیش از آن نازل شده بود، و برای پرهیزگاران راهنما و پنددهنده بود. [[«قَفَّیْنا»: به دنبال آوردیم. در پی آوردیم. «آثَارِهِمْ»: گامهایشان. راه و روش ایشان. «وَ قَفَّیْنَا عَلَی آثارِهِمْ بِعِیسَی ...»: به دنبال ایشان، عیسی را فرستادیم تا راه و روش ایشان را در پیش گیرد و همچون آنان به ارشاد و راهنمائی پردازد. «بَیْنَ یَدَیْهِ»: پیش از آن. «هُدیً وَ مَوْعِظَةً»: حال بوده و معطوف بر (مصدّقاً) هستند.]]
[47] (ما پس از نزول انجیل بر عیسی، به طرفداران او دستور دادیم که) باید پیروان انجیل به چیزی (از احکام) حکم کنند که خدا در انجیل نازل کرده است، و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند، او و امثال او متمرّد (از شریعت خدا) هستند. [[«مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَآ أَنزَلَ اللهُ»: کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند، اگر منکر آن باشد کافر است، و اگر منکر نبوده و مقِرّ باشد ظالم است، و اگر در راه حَکمیّت دادن بدان تلاش نکند و سستی ورزد فاسق است (نگا: تفسیر واضح).]]
[48] و بر تو (ای پیغمبر) کتاب (کامل و شامل قرآن) را نازل کردیم که (در همهی احکام و اخبار خود) ملازم حق، و موافق و مصدّق کتابهای پیشین (آسمانی)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آنها است. پس (اگر اهل کتاب از تو داوری خواستند) میان آنان بر طبق چیزی داوری کن که خدا بر تو نازل کرده است، و به خاطر پیروی از امیال و آرزوهای ایشان، از حق و حقیقتی که برای تو آمده است روی مگردان. (ای مردم!) برای هر ملّتی از شما راهی (برای رسیدن به حقائق) و برنامهای (جهت بیان احکام) قرار دادهایم. اگر خدا میخواست همهی شما (مردمان) را ملّت واحدی میکرد (و بر یک روال و یک سرشت میسرشت، و لذا راه و برنامهی ارشادی آنان در همهی امکنه و ازمنه یکی میشد) و امّا (خدا چنین نکرد) تا شما را در آنچه (از شرائع) به شما داده است بیازماید (و فرمانبردار یزدان و سرکش از فرمان منّان جدا و معلوم شود). پس (فرصت را دریابید و) به سوی نیکیها بشتابید (و به جای مشاجرهی در اختلافات به مسابقهی در خیرات بپردازید و بدانید که) جملگی بازگشتتان به سوی خدا خواهد بود، و از آنچه در آن اختلاف میکردهاید آگاهتان خواهد کرد (و هر یک را برابر کردار خوب یا بد پاداش و پادافره خواهد داد). [[«مُهَیْمِناً»: حافظ و نگهبان. گواه و دیدبان. یعنی قرآن حافظ و شاهد کتب آسمانی پیشینیان است. نگاهدار اصول مسائل، و شاهد بر حقائق الهی و انحرافات و عقائد خرافی است. «شِرْعَةً»: شریعت. راه و روشی که خداوند برای ملّتی معیّن فرموده است (نگا: حجّ / 34 و 67، جاثیه / 18). «مِنْهَاجاً»: برنامه. راه و روش. عطف (مِنْهَاجاً) بر (شِرْعَةً) از قبیل عطف تفسیر است. «إسْتَبِقُوا»: مسابقه دهید. بر همدیگر پیشی جوئید.]]
[49] و (به تو ای پیغمبر فرمان میدهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که (با کذب و حقپوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند (و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خود نسازند). پس اگر (از حکم خدا رویگردان شدند و به قانون خدا) پشت کردند، بدان که خدا میخواهد به سبب پارهای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد (و به عذاب دنیوی، پیش از عذاب اخروی گرفتار کند). بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و تمرّد میکنند (و از حدود قوانین الهی تخطّی مینمایند). [[«أَن یَفْتِنُوکَ عَنْ ...»: تو را به دور دارند از. تو را منحرف نمایند از. «أَن یُصِیبَهُمْ»: این که آنان را دچار عذاب و بلا سازد.]]
[50] آیا (آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی میکنند و) جویای حکم جاهلیّت (ناشی از هوی و هوس) هستند؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم میکند؟ [[«یَبْغُونَ»: میخواهند. خواستارند.]]
[51] ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید). ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند). هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بیگمان او از زمرهی ایشان بشمار است. و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمیکند. [[«أوْلِیَآءَ»: جمع ولی، دوستان. سرپرستان. «یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ و النَّصَارَی أوْلِیَآءَ»: در اینجا منظور این نیست که مسلمانان هیچ گونه رابطه تجاری و اجتماعی با یهودیان و مسیحیان نداشته باشند. بلکه منظور این است که با آنان همپیمان نگردند و محرم اسرارشان ندانند و در برابر دشمنان خود بر دوستی آنان تکیه نکنند و هرگز ایشان را به سرپرستی نپذیرند.]]
[52] میبینی کسانی که بیماری (ضعف و شکّ و نفاق) به دل دارند، (در دوستی و یاری با یهودیان و مسیحیان) بر یکدیگر سبقت میگیرند و میگویند: میترسیم که (روزگار برگردد و) بلائی بر سر ما آید (و به کمک ایشان نیازمند شویم). امید است که خداوند فتح (مکّه) را پیش بیاورد یا از جانب خود کاری کند (و دشمنان اسلام را نابود و منافقان را رسوا نماید) و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتهاند، پشیمان گردند (و بر ضعف و شکّ و نفاق خود افسوس خورند). [[«دَآئِرَةٌ»: مصیبت بزرگی که چرخش زمان باعث پیدایش آن شود. حادثه و بلائی که همه را در برگیرد. «الْفَتْحِ»: فتح مکّه. پیروزی و نصرت.]]
[53] (بدان گاه که فتح و پیروزی فرا رسد) مؤمنان میگویند: آیا اینان همان کسانی هستند که با شدّت و با حدّت به خدا سوگند میخوردند و میگفتند: ما (بر آئین شمائیم و همچون شما مسلمانیم و) با شما هستیم! (دروغ گفتند و) کردارشان بیهوده و تباه گشت (و رنجشان بر باد رفت و تلاششان هدر گردید) و زیانکار شدند (و هم ایمان و هم یاری مؤمنان را از دست دادند). [[«أَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ»: با نهایت تأکید به خدا سوگند میخورند. «جَهْدَ»: غایت و نهایت. حال یا مفعول مطلق است (نگا: بیضاوی). «أَیْمَان»: جمع یمین، سوگندها. «حَبِطَتْ»: هدر رفت. بیثمر شد. «حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِینَ»: این جمله میتواند مقول قول مؤمنان، یا بیان خداوند متعال درباره سرانجام بد منافقان باشد.]]
[54] ای مؤمنان! هرکس از شما از آئین خود بازگردد (و از ایمان به کفر گراید، کوچکترین زیانی به خدا نمیرساند و در آینده) خداوند جمعیّتی را (به جای ایشان بر روی زمین) خواهد آورد که خداوند دوستشان میدارد و آنان هم خدا را دوست میدارند. نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. در راه خدا جهاد میکنند و به تلاش میایستند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای (در اطاعت از فرمان یزدان) هراسی به خود راه نمیدهند. این هم فضل خدا است (که کسی دارای چنین اوصافی باشد)؛ خداوند آن را به هرکس که بخواهد (به خیر و خوبی نائل شود) عطاء میکند. و خداوند دارای فضل فراوان و (انعام بیشمار است، و از مستحقّان آن) آگاه است. [[«أَذِلَّةٍ»: جمع ذلیل، مراد افراد مهربان و نرمخو و متواضع است. «أَعِزَّةٍ»: جمع عزیز، مراد افراد سختگیر و دلیر و بیباک است. واژههای (أَذِلَّةٍ) و (أَعِزَّةٍ) صفت کلمه (قَوْمٍ) میباشد. «لآئِمٍ»: سرزنش کننده. «وَاسِعٌ»: دارای فضل فراوان و انعام بیکران.]]
[55] تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای میآورند و زکات مال به در میکنند. [[«وَ هُمْ رَاکِعُونَ»: و حال آن که آنان عبادات و تکالیف خود را فروتنانه و از صمیم قلب انجام میدهند (نگا: آلعمران 43، و ص / 24). این جمله، حال فاعل فعلهای (یُقِیمُونَ) و (یُؤْتُونَ) است (نگا: توبه / 54). و میتواند جمله مستأنفه نیز باشد.]]
[56] و هرکس که خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد (از زمرهی حزبالله است و) بیتردید حزبالله پیروز است. [[«حِزْب»: جمعیّتی که دارای یک ایده و مرام باشند و به سوی هدف واحدی مردمان را فرا خوانند.]]
[57] ای مؤمنان! کسانی را از اهل کتاب و از کافران به دوستی نگیرید که دین شما را مسخره میکنند و به بازی میگیرند. از خدا بترسید (و دشمنان آئین خود را دوست و یار خود ندانید) اگر مؤمنان (راستین واقعی) هستید. [[«هُزُواً»: مسخره. شوخی. اصل کلمه (هُزُواً) است و همزه ماقبل مضموم به واو تبدیل شده است. «لَعِباً»: بازی. واژههای (هُزُواً و لَعِباً) مصدرند و به معنی اسم مفعول به کار رفتهاند.]]
[58] آنان هنگامی که (اذان میگوئید و مردمان را) به نماز میخوانید، نماز را به باد استهزاء میگیرند و بازیچهاش قرار میدهند (و بدان میخندند و تمسخرش میکنند). این کارشان بدان خاطر است که ایشان کسانِ نفهم و بیشعوری هستند (و ضلالت را از هدایت باز نمیشناسند و هدف و حکمت نماز را درک نمیکنند). [[«إِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ»: هنگامی که صدا به نماز برداشتید. وقتی که برای ادای نماز اذان گفتید.]]
[59] (ای پیغمبر!) بگو: ای اهل کتاب! آیا بر ما خُرده میگیرید؟ (مگر ما چه کردهایم) جز این که به خداوند و به چیزی که بر ما نازل شده و به چیزی که پیشتر (بر شما) نازل شده است ایمان داریم؟! (این کار شما ناشی از عدم ایمان است و هم بدان خاطر است که) بیشتر شما فاسق (و خارج از شریعت خدا) هستند. [[«هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا»: آیا این را بر ما خرده میگیرید و زشت میدانید؟. «وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فَاسِقُونَ»: بیگمان بیشتر شما شاهراه خداشناسی را ترک گفتهاند و از حدود آئین خدا بدر رفتهاند. این جمله میتواند عطف بر ماقبل بوده و معنی چنین باشد: ما بر این باوریم که بیشتر شما فاسق هستید. یا مستأنفه بوده و بیانگر بیانصافی ایشان باشد.]]
[60] بگو: آیا شما را باخبر کنم از چیزی که پاداش بدتری از آن (چیزهائی که بر ما خرده میگیرید) در پیشگاه خدا دارد؟ (این کردار شما است، شما) کسانی که خداوند آنان را نفرین و از رحمت خود به دور کرده است و بر ایشان خشم گرفته و (با مسخ قلوبشان) از آنان میمونها و خوکهائی را ساخته است، و (کسانی را پدیدار نموده است که) شیطان را پرستیدهاند. آنان (از هرکس دیگری) موقعیّت و منزلتشان بدتر و از راستای راه منحرفتر و گمراهترند. [[«مَثُوبَةً»: پاداش. استعمال پاداش به جای پادافره، برای استهزاء است. (مَثُوبَةً) مصدر میمی و به معنی ثواب، و تمییز (بِشَرٍّ) است. «عَبَدَ»: پرستش کردند. استعمال آن به صورت مفرد، با توجّه به موصول مشترک (مَنْ) است. «الْقِرَدَةَ»: جمع قِرْد، میمونها. «الْخَنَازِیرَ»: جمع خِنْزیر، خوکها. «جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ»: مراد مسخ اخلاقی و معنوی است؛ نه ظاهری و مادی (نگا: بقره / 65، و اعراف / 166). جمهور علماء معتقد به مسخ ظاهری و مادی هستند و میگویند که خداوند دستهای از آنان را به میمون و خوک تبدیل نموده است و نسلی از آنان به وجود نیامده است و لذا منقرض شدهاند. «الطَّاغُوتَ»: هر معبودی جز خدا. اهریمن. هرکس و هرچیزی که اطاعت از آن، مایه طغیان و دوری از راه حق شود، چه آفریدهای که پرستیده شود، و چه فرماندهی که در شرّ و بدی از او فرمانبرداری گردد، و چه اهریمنی باشد که انسان را از راه به در برد.]]
[61] هنگامی که (منافقان) نزد شما میآیند (به دروغ) میگویند: ایمان آوردهایم! و حال آن که با کفر وارد و با کفر خارج میشوند (و به هنگام ورود و به هنگام خروج راستگو و مسلمان نبودهاند) و خدا از آنچه (در دل از نفاق) پنهان میکنند (از هر کس دیگری) آگاهتر است. [[«دَخَلُوا بِالْکُفْرِ»: کافرانه به پیش تو آمدند و کافرانه از پیش تو برگشتند. حرف (بِ) باء ملابسه یا باء حالیّه است. همان گونه که میگوئیم: «خَرَجَ زَیْدٌ بِسِلاحِهِ، ای مُتَسَلِّحاً ...»: زید مسلّحانه بیرون رفت.]]
[62] بسیاری از آنان را میبینی که در گناهکاری و ستمکاری، و خوردن مال حرام بر یکدیگر سبقت میجویند! چه کار زشتی میکنند! [[«الْعُدْوَانِ»: ظلم و ستم. تعدّی و دستدرازی. «السُّحْتَ»: مال حرام.]]
[63] چرا پیشوایان مسیحی و علماء یهودی آنان را از سخنان گناهآلود و خوردن مال حرام نهی نمیکنند و باز نمیدارند؟ آنان (هم با ترک نهی و لب فروبستن از اندرز و ارشاد) چه کار زشتی میکنند. [[«لَوْ لا»: چرا نباید که. «الرَبَّانِیُّونَ»: پیشوایان دینی مسیحی. «الأحْبَار»: پیشوایان دینی یهودی (نگا: مائده / 44).]]
[64] (برخی از) یهودیان میگویند: دست خدا به غل و زنجیر بسته است! (و بخل او را از عطاء و بخشش به ما گسسته است!). دستهایشان بسته باد! (و بخل بهرهی ایشان، و دستهایشان در دوزخ به زنجیر بسته باد!) و به سبب آنچه میگویند نفرینشان باد (و از رحمت خدا محروم و مطرود گردند!). بلکه دو دست خدا باز (و او جواد و بخشنده است)، هرگونه که بخواهد (و حکمت خداوندی اقتضاء کند) میبخشد. (به سبب تنگچشمی و کینهتوزی) آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل میشود (که آیات قرآن مجید است) بر سرکشی و کفرورزی بسیاری از آنان میافزاید. ما در میان (طوائف مختلف) آنان (به سبب انحراف عقیدتی و معیارهای غلطی که به نام خدا به آئین خود راه دادهاند) تا روز قیامت دشمنی و کینهتوزی افکندهایم. آنان هر زمان که آتش جنگی (علیه پیغمبر و مؤمنان) افروخته باشند، خداوند آن را (با شکست ایشان و پیروزی پیغمبر و مؤمنان) خاموش ساخته است. آنان به خاطر ایجاد فساد در زمین میکوشند (و با نیرنگ بازی و فتنهگری و جنگافروزی در پخش فساد میجوشند. آنان مفسدند) و خداوند مفسدان و تباهکاران را دوست نمیدارد. [[«مَغْلُولَةً»: بسته به غل و زنجیر. «مَبْسُوطَتَانِ»: باز. بستهشدن دست کنایه از بخل، و باز بودن آن کنایه از بخشندگی است (نگا: اسراء / 29). «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا»: عبارت دعائی است. «فَسَاداً»: مفعولٌله، یا حال و به معنی (مُفْسِدِینَ) است.]]
[65] و اگر اهل کتاب (اعم از مسیحیان و یهودیان، به جای دشمنانگی و تباهکاری، به اسلام بگروند و) ایمان بیاورند و پرهیزگاری پیشه کنند، گناهانشان را میزدائیم (و زشتیها و پلشتیهای گذشتهی ایشان را میبخشیم) و آنان را به باغهای پرنعمت بهشت داخل میسازیم. [[«النَّعِیمِ»: پرناز و نعمت.]]
[66] و اگر آنان به تورات و انجیل (اصلی و دستنخورده) و بدانچه که از سوی پروردگارشان (به نام قرآن) بر آنان نازل شده است عمل بکنند (و در میان خود قوانین الهی را پیاده کنند و برپای دارند) از بالای سر خود و از زیرپای خود (و از هر سو، غرق در نعمت شده و از آسمان و زمین) روزی خواهند خورد. (اهل کتاب همه یکسان نیستند) جمعی از آنان عادل و میانهروند (و به اسلام میگروند و به محمّد ایمان میآورند) ولی بسیاری از ایشان (نااهل و کجروند و) بدترین کاری را انجام میدهند. [[«أَقَامُوا»: پابرجا داشتند. مراد این است که اگر تورات و انجیل را محفوظ میداشتند و به محتوای آنها و قرآن عمل میکردند و ... «مُقْتَصِدَةً»: معتدل و میانهرو. جماعتی که راه افراط و تفریط نمیپویند و جز راستای راه نمیجویند.]]
[67] ای فرستاده (ی خدا، محمّد مصطفی!) هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت کن)، و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را (به مردم) نرساندهای (و ایشان را بدان فرا نخواندهای. چرا که تبلیغ جمیع اوامر و احکام بر عهده تو است، و کتمان جزء از جانب تو، کتمان کلّ بشمار است). و خداوند تو را از (خطرات احتمالی کافران و اذیّت و آزار) مردمان محفوظ میدارد (زیرا سنّت خدا بر این جاری است که باطل بر حق پیروز نمیشود. و) خداوند گروه کافران (و مشرکانی را که درصدد اذیّت و آزار تو برمیآیند و میخواهند برابر خواست آنان دین خدا را تبلیغ کنی، موفّق نمیگرداند و به راه راست ایشان) را هدایت نمینماید. [[«بَلِّغْ»: تبلیغ کن. برسان. «یَعْصِمُکَ»: محفوظ و مصونت میدارد. «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ»: اگر به تمام و کمال تبلیغ نکنی. این تهدید خطاب به پیغمبر و به پیروی از او، خطاب به همه علماء و مسلمانانی است که در کار تبلیغ چه بسا سستی کنند و برخی از حقائق را به خاطر دیگران پنهان دارند.]]
[68] ای فرستاده (خدا، محمّد مصطفی!) بگو: ای اهل کتاب! شما بر هیچ (دین صحیحی از ادیان آسمانی پایبند) نخواهید بود، مگر آن که (ادّعا را کنار بگذارید و عملاً احکام) تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان (به نام قرآن) برایتان نازل شده است برپا دارید (و در زندگی پیاده و اجرا نمائید). ولی (ای پیغمبر! بدان که) آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده است، بر عصیان و طغیان و کفر و ظلم بسیاری از آنان میافزاید (و این قرآن به خاطر روح لجاجت کافران در آنان تأثیر معکوس مینماید!). بنابراین (آسوده خاطر باش و) بر گروه کافران غمگین مباش. [[«لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ»: شما پایبند چیزی نیستید. شما دارای عقیده و ایمانی نیستید. «فَلا تَأْسَ»: بر عدم ایمان کافران غم مخور.]]
[69] بیگمان کسانی از مسلمانان و یهودیان و صابئان و مسیحیان (اهل نجات هستند و) خوف و هراسی (از عذاب دوزخ در جهان جاویدان) و غم و اندوهی (بر عمر سپری شده در جهان گذران) ندارند آنان که به خدا و قیامت ایمان داشته باشند و کار شایسته انجام دهند. [[«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا»: مسلمانان. مؤمنانی که در روزگاران گذشته به پیغمبران ایمان آوردهاند. «الصَّابِئُونَ»: ستارهپرستان. خورشیدپرستان. آنان که از هر دینی قسمتی را برگرفتهاند، و ... واژه (الصَّابِئُونَ) مبتدا است و خبر آن محذوف بوده و تقدیر چنین میشود: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَی کَذلِکَ. و یا خبر آن جمله (مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الأخِرِ) است.]]
[70] ما از (یهودیان) بنیاسرائیل پیمان گرفتیم (که احکام تورات را مراعات دارند، و برای تبلیغ آن به مردمان) پیغمبرانی به سوی ایشان فرستادیم. (امّا آنان پیمانشکنی کردند و) هر زمان که پیغمبری چیزی را میآورد که با هواها و هوسهای آنان سازگار نبود، دستهای (از پیغمبران) را تکذیب میکردند و گروهی را میکشتند. [[«مِیثَاق»: پیمان استوار. «فَرِیقاً»: دسته. گروه. ذکر فعل (کَذَّبُوا) به صورت ماضی، و فعل (یَقْتُلُونَ) به صورت مضارع، بیانگر پیشه ناپاک گذشته و حالِ بنیاسرائیل است.]]
[71] و (بنیاسرائیل) گمان بردند که آزمایشی در میان نیست (تا مؤمنان راستین را از مؤمنان دروغین ایشان جدا سازد) و بلا و عذابی (در برابر تکذیب و قتل انبیاء گریبانگیرشان) نخواهد بود. لذا کور شدند (و آزمونها و شدائد گذشتگان را نادیده گرفتند) و کر شدند (و سخنان حق انبیاء را نشنیدند. خداوند آنان را دچار بلاها کرد و کسانی را بر ایشان مسلّط نمود که مزهی خواری و پستی بدانان چشاند. و لذا از کردهی خود پشیمان شدند و) آن گاه خداوند توبهی ایشان را پذیرفت (و عزّت و کرامت بدیشان بخشید. ولی) دوباره بسیاری از آنان (از راه راست منحرف و از دیدن حقائق) کور شدند و (از شنیدن سخنان پیغمبران و خیرخواهان) کر شدند. خداوند اعمال ایشان را (دیده و) میبیند (و پاداش و پادافره آنان را میدهد). [[«تَکُونَ»: به صورت تامّه به کار رفته است. «فِتْنَةٌ»: آزمایش. بلا و عذاب. «عَمُوا»: کور شدند. «صَمُّوا»: کر شدند. «کَثِیرٌ»: بدل از ضمیر (و) در (عَمُوا وَ صَمُّوا) است.]]
[72] بیگمان کسانی کافرند که میگویند: (خدا در عیسی حلول کرده است و) خدا همان مسیح پسر مریم است. (در صورتی که خود) عیسی گفته است: ای بنیاسرائیل! خدای یگانهای را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است. بیگمان هر کس انبازی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت گام نمینهد) و جایگاه او آتش (دوزخ) است. و ستمکاران یار و یاوری ندارند (تا ایشان را از عذاب جهنّم برهاند). [[«اِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ»: مراد وحدت مسیح با خدا، و به عبارت دیگر (توحید در تثلیث!) است.]]
[73] بیگمان کسانی کافرند که میگویند: خداوند یکی از سه خدا است! (در صورتی که) معبودی جز معبود یگانه وجود ندارد (و خدا یکی بیش نیست) و اگر از آنچه میگویند دست نکشند (و از معتقدات باطل خود برنگردند) به کافران آنان (که بر این اعتقاد باطل ماندگار میمانند) عذاب دردناکی خواهد رسید. [[«إِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»: مراد تعدّد خدایان، یعنی (تثلیثِ در توحید!) است.]]
[74] آیا (اینان از این عقیدهی منحرفانه دست نمیکشند و) به سوی خدا برنمیگردند و از او آمرزش (گناهان خود را) نمیخواهند؟! خداوند دارای مغفرت و رحمت فراوان است (و اگر توبه نمایند و طلب آمرزش کنند، خداوند ایشان را میبخشد و بدیشان رحم میکند). [[«أَفَلا یَتُوبُونَ؟»: چنین پرسشی برای توبیخ است و بیانگر تعجّب از اصرار ایشان بر کفر است.]]
[75] مسیح پسر مریم جز پیغمبری نبود. پیش از او نیز پیغمبرانی (چون او انسان و برگزیدهی یزدان بودهاند و به میان مردمان روانه شدهاند و پس از روزگاری از دنیا) رفتهاند، و مادرش نیز زن بسیار راستکار و راستگوئی بود. هم عیسی و هم مادرش (از آنجا که انسان بودند) غذا میخوردند. بنگر که چگونه (نشانههای انسانی آن دو را برمیشماریم و) آیات (خود) را برای آنان (که عیسی و مادرش را خدا میدانند!) توضیح و تبیین میکنیم؟ دوباره بنگر که چگونه ایشان (از حق با وجود این همه روشنی) باز داشته میشوند؟! [[«خَلَتْ»: آمدهاند و رفتهاند (نگا: بقره / 134، و فاطر / 24). «صِدِّیقَةٌ»: بسیار راستکار و راستگو. زنی که احکام و شرائع خدا را تصدیق و به کتابهای آسمانی باور داشته است (نگا: تحریم / 12). «أَنَّی»: چگونه. «یُؤْفَکُونَ»: بازداشته میشوند. منصرف گردانده میشوند.]]
[76] بگو: آیا جز خدا کسی و چیزی را میپرستید که مالک هیچ سود و زیانی برای شما نیست؟ و خدا شنوای (اقوال و) آگاه (از اعمال شما) است. [[«مِن دُونِ»: بجز. غیر از. «مَا»: چیزی. کسی. در اینجا مراد حضرت عیسی، یا حضرت عیسی و مادرش حضرت مریم است.]]
[77] بگو: ای اهل کتاب! به ناحق در دین خود راه افراط و تفریط مپوئید و از اهواء و امیال گروهی که پیش از این گمراه شدهاند و بسیاری را گمراه کردهاند و از راه راست منحرف گشتهاند، پیروی منمائید. [[«لا تَغْلُوا»: غلوّ مکنید. از جمله غلوّ اهل کتاب این است که مسیحیان عیسی و مادرش را از مرتبه پیغمبری و صِدّیقیّت به مرتبه خدائی میرسانند، و یهودیان عیسی و مادرش را حرامزاده و زناکار قلمداد مینمایند! «غَیْرَ الْحَقِّ»: به ناحق. باطل (نگا: نساء / 171، و اعراف / 146). واژه (غَیْرَ الْحَقِّ) قید وصفی و برای تأکید است و بیانگر این واقعیّت است که غلوّ به طور کلّی نادرست و ناروا است. لفظ (غَیْر) میتواند صفت مصدر محذوف (غُلُوّاً) باشد. یعنی: لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غُلُوّاً غَیْرَ الْحَقِّ، أَیْ باطِلاً. و میتواند حال ضمیر فاعل (و) در (لا تَغْلُوا) باشد. یعنی لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ مُجَاوِزِینَ الْحَقَّ.]]
[78] کافران بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته (از فرمان خدا) سرکشی میکردند و (در ظلم و فساد) از حدّ میگذشتند. [[«کَانُوا یَعْتَدُونَ»: از حق تجاوز میکردند. ستمگری میکردند.]]
[79] آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادند. و چه کار بدی میکردند! (چرا که دستهای مرتکب منکرات میشدند و گروهی هم سکوت مینمودند، و بدین وسیله همه مجرم میگشتند). [[«لا یَتَنَاهَوْنَ»: یکدیگر را نصیحت نمینمودند و از منکرات نهی نمیکردند. از منکرات دست نمیکشیدند.]]
[80] بسیاری از آنان را میبینی که کافران را به دوستی میپذیرند (و با مشرکان برای نبرد با اسلام همدست میشوند. با این کار زشت) چه توشهی بدی برای خود پیشاپیش (به آخرت) میفرستند! توشهای که موجب خشم خدا و جاودانه در عذاب (دوزخ) ماندن است. [[«تَرَی کَثِیراً مِّنْهُمْ»: بسیاری از یهودیان و یا منافقان را میبینی که. «سَخِطَ»: خشمگین شد. «أَن سَخِطَ ...»: این عبارت، میتواند مخصوص به ذمّ باشد و معنی آن همان میشود که بیان شد. و هم میتواند علّت ذمّ بوده و مخصوص به ذمّ محذوف باشد و معنی آن چنین است: چه توشه بدی پیشاپیش برای خود میفرستند که خشم خدا و جاودانه در عذاب ماندن است.]]
[81] اگر آنان به خدا و پیغمبر (اسلام) و آنچه بر او (از قرآن) نازل شده است، ایمان میآوردند، (به سبب ایمان راستین هرگز) کافران را به دوستی نمیگرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارجند. [[«النَّبِیِّ»: مراد پیغمبر اسلام محمّدبن عبدالّله یا موسی است. «مَآ أُنزِلَ إِلَیْهِ»: مراد قرآن یا تورات است. «فَاسِقُونَ»: بیرونروندگان از دین. مراد منافقان یا یهودیان بیایمان است.]]
[82] (ای پیغمبر!) خواهی دید که دشمنترین مردم برای مؤمنان، یهودیان و مشرکانند، و خواهی دید که مهربانترین مردم برای مؤمنان، کسانیند که خود را مسیحی مینامند، این بدان خاطر است که در میان مسیحیان، کشیشان و راهبانی هستند که (به سبب آشنائی با دین خود و خوف از خدا، از شنیدن حق سر باز نمیزنند و در برابر آن) تکبّر نمیورزند. [[«نَصَارَی»: پیروان مسیح. «قِسِّیسِینَ»: کشیشان. بالاترین رتبه روحانی میان مسیحیان، رتبه اُسْقُف و بعد رتبه کشیش و سپس رتبه شَمّاس است. «رُهْبَاناً»: جمع راهب، پارسایان. زاهدان. دَیرنشینان.]]
[83] و آنان هر زمان بشنوند چیزهائی را که بر پیغمبر نازل شده است (از شنیدن آیات قرآنی متأثّر میشوند و) بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت، چشمانشان را میبینی که پر از اشک (شوق) میگردد (و زبانشان به دعا باز میشود و) میگویند: پروردگارا! (به تو و پیغمبران تو و همهی کتابهای آسمانی و بدین آیات قرآنی) ایمان داریم (و خویشتن را در پناه تو میداریم) پس (ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمرهی (امّت محمّدی که) گواهان (بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور. [[«تَفِیضُ»: لبریز میگردد. «الدَّمْعِ»: اشک. «مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»: ناشی از پیبردن به حق است (نگا: قصص / 53). «الشَّاهِدِینَ»: گواهیدهندگان به پیغمبری محمّد و آسمانی بودن قرآن. امّت محمّد که گواهان بر مردم در روز رستاخیزند (نگا: بقره / 143).]]
[84] ما چرا نباید به خدا و به حقیقتی که (توسّط محمّد) برای ما آمده است، ایمان نیاوریم؟! و حال آن که (راه صواب نمایان و حق بیپرده عیان است و) امیدواریم که پروردگارمان ما را با صالحان (به بهشت جاویدان) ببرد. [[«مَا لَنَا»: ما چرا نباید. چه چیز ما را از آن باز میدارد که. «یُدْخِلَنَا»: ما را به بهشت داخل سازد. مفعول دوم، واژه (الْجنّة) بوده و محذوف است.]]
[85] پس خداوند در برابر اعترافشان (به حق) باغهای (بهشت را) به عنوان پاداش بدیشان میدهد که در زیر (درختان) آن جویبارها روان است و آنان جاودانه در آنجا میمانند، و این جزای نیکوکاران (چون ایشان) است. [[«أَثَابَهُمْ»: پاداششان داد. «خَالِدِینَ»: حال ضمیر (هُمْ) در فعل (أَثَابَهُمْ) میباشد.]]
[86] و کسانی که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند، آنان دوزخیانند. [[«أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»: یاران دوزخ. دوزخیان.]]
[87] ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید، و (از حلال به حرام) تجاوز ننمائید (و از حدود مقرّرات الهی تخطّی مکنید) زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد. [[«أَحَلَّ»: حلال کرده است. «الْمُعْتَدِینَ»: تجاوزکاران.]]
[88] و از نعمتهای حلال و پاکیزهای که خداوند به شما روزی داده است بخورید، و از (مخالفت با دستورات) خداوندی بپرهیزید که شما بدو ایمان دارید. [[«حَلالاً»: مفعولٌبه یا حال است (نگا: بقره / 168).]]
[89] خداوند شما را به خاطر سوگندهای بیهوده و بیاراده مؤاخذه نمیکند، ولی شما را در برابر سوگندهائی که از روی قصد و اراده خوردهاید مؤاخذه میکند. کفّارهی این گونه سوگندها عبارت است از: خوراکدادن به ده نفر مستمند از غذاهای معمولی و متوسّطی که به خانوادهی خود میدهید، یا جامهدادن به ده نفر از مستمندان، و یا آزادکردن بردهای. (میان هر یک از این سهکار مخیَّر هستید) امّا اگر کسی (هیچ یک از این سهکار را نتوانست و توانائی انجام آنها را) نیافت، (او میتواند) سه روز روزه (بگیرد). این کفّارهی سوگندهائی است که میخورید. سوگندهای خود را حفظ کنید (و سعی کنید سوگند نخورید و اگر خوردید بدانها عمل کنید و اگر هم سوگندها را شکستید کفّاره را فراموش نکنید). خداوند این چنین (روشن) آیات (احکام) خود را برای شما بیان میکند تا (بر اثر آشنائی با احکام الهی) شکر (نعمتهای او را) به جای آورید. [[«اللَّغْوِ»: یاوه (نگا: بقره 225). «أَوْسَطِ»: معمولی. متوسّط. «أَهْلِیکُمْ»: اهل و خانواده خود. مرکّب از (أَهْلینَ) و (کُمْ) است و نون (أَهْلینَ) که جمع اهل و خلاف قیاس است به علّت اضافه حذف شده است. «تَحْرِیر»: آزادکردن. «رَقَبَة»: گردن. مراد انسان است.]]
[90] ای مؤمنان! میخوارگی و قماربازی و بتان (سنگیی که در کنار آنها قربانی میکنید) و تیرها (و سنگها و اوراقی که برای بختآزمائی و غیبگوئی به کار میبرید، همه و همه از لحاظ معنوی) پلیدند و (ناشی از تزیین و تلقین) عمل شیطان میباشند. پس از (این کارهای) پلید دوری کنید تا این که رستگار شوید. [[«الْمَیْسِرُ»: قمار (نگا: بقره / 219). «الأنصَابُ»: جمع نصب، بتان سنگی و غیره (نگا: مائده / 3 و معارج / 43). «الأزْلامُ»: جمع زَلَم، تیرهای مخصوصی که با آن بختآزمائی و فالبینی میکردند و ... (نگا: مائده / 3). «رِجْسٌ»: پلید. مراد پلید و کثیف معنوی است.]]
[91] اهریمن میخواهد از طریق میخوارگی و قماربازی در میان شما دشمنانگی و کینهتوزی ایجاد کند و شما را از یاد خدا و خواندن نماز باز دارد. پس آیا (از این دو چیزی که پلیدند، و دشمنانگی و کینهتوزی میپراکنند، و بندگان را از یاد خدا غافل میکنند، و ایشان را از همهی عبادات، به ویژه نماز که مهمترین آنها است، باز میدارند) دست میکشید و بس میکنید؟! [[«یُوقِعَ»: بیفکند و پراکنده کند. «الْبَغْضَآءَ»: کینهتوزی. «فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ؟»: پس آیا بس میکنید؟! یعنی باید که خودداری کنید و دست از آن بردارید.]]
[92] از خدا و از پیغمبر فرمانبرداری کنید و (از مخالفت فرمان خدا و پیغمبر) خویشتن را برحذر دارید. و اگر (از فرمان خدا و پیغمبر روی برگرداندید و) پشت کردید، بدانید که بر پیغمبر ما تنها تبلیغ آشکار و روشنگر (و رساندن فرمان و توضیح کامل احکام) است و بس. [[«الْبَلاغُ»: تبلیغ. رساندن فرمان. «الْمُبِینُ»: واضح و روشن. توضیحدهنده و روشنگر.]]
[93] بر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، گناهی به سبب آنچه (از مسکرات پیش از تحریم و آگاهی از آن) نوشیدهاند متوجّه آنان نیست، اگر (از محرّمات) بپرهیزند و (بدانچه دربارهی تحریم نازل شده است) ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند. بعد از آن (هم از محرّمات) بپرهیزند و (به احکام نازله دربارهی تحریم) ایمان داشته باشند. سپس (باز هم درجات تقوا را طی کنند و از محرّمات) بپرهیزند و همهی کارهای خود را نیکو کنند، و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد (و هر گروهی از آنان را به اندازه اخلاصی که دارند پاداش میدهد). [[«جُنَاحٌ»: گناه. «طَعِمُوا»: خوردهاند. نوشیدهاند (نگا: بقره / 249). «إِتَّقَوْا»: پرهیزگاری کردند. ذکر سه بار آن در این آیه بیانگر مراحل ابتدائی و متوسّط و عالی تقوا است. همچنین بیانگر این واقعیّت است که اعتقاد بیشتر به احکام الهی، مایه ایمان بیشتر و استوارتر میشود (نگا: توبه / 124، و فتح / 4).]]
[94] ای مؤمنان! مسلّماً خداوند شما را با (تحریم) برخی از نخجیر (یعنی حیوانات و طیور وحشی برّی که به آسانی در دسترس شما قرار میگیرند و) دستها و نیزههای شما بدانها میرسند، آزمایش میکند، تا روشن شود چه کسی در حال نهان (از دیدگان مردمان، به سبب نیروی ایمان) از خدا میترسد. هرکس بعد از آن (که حدود و احکام بیان گردید، از آنها تخطّی و) تجاوز کند، مجازات دردناکی خواهد داشت. [[«الصَّیْدِ»: حیوان شکاری. نخجیر (نگا: مائده / 1 و 95 و 96). «بَعْدَ ذلِکَ»: بعد از بیان احکام، و این اعلام و انذار.]]
[95] ای مؤمنان! هنگامی که در حالت احرام هستید (و یا این که در سرزمین حرم بسر میبرید) نخجیر مکشید. و هرکس از شما عمداً نخجیر بکشد باید کفّارهای معادل آن از چهارپایان (اهلی، مانند: بز و گوسفند و شتر و گاو) بدهد، کفّارهای که دو نفر عادل از میان خودتان به معادل بودن آن قضاوت کنند و برابری آن را تصدیق نمایند. چنین حیوانی قربانی میگردد و به مستمندان مکّه داده میشود، یا کفّارهای (معادل قیمت آن حیوان) خوراک (یک روزه به هر یک از) فقراء میدهد، و یا برابر آن (خوراک؛ به عبارت دیگر ب�� تعداد مستمندان دریافتکنندهی کفّاره، روزهائی) روزه میگیرد. تا متجاوز کیفر کار خود را بچشد. خداوند از آنچه در گذشته (پیش از تحریم شکار) انجام پذیرفته است، گذشت مینماید. ولی هر کس (به کشتن نخجیر) دوباره برگردد (و بعد از آگاهی از تحریم، باز به شکار پردازد) خداوند از او انتقام میگیرد، و خداوند توانا و انتقامگیرنده است. [[«حُرُم»: جمع حَرام به معنی مُحْرِم است (نگا: مائده / 1). «جَزَآءٌ»: مبتدا و خبر آن محذوف است و تقدیر چنین است: فَعَلَیْهِ جَزَآءٌ. «مِثْلُ»: صفت (جَزَآءٌ) است. «النَّعَمِ»: چهارپایان. مراد گاو و گوسفند و بز و شتر است. «هَدْیاً»: حیوان قربانی. حال ضمیر (ه) در (بِهِ) است. «کَفَّارَةٌ»: عطف بر (جَزَآءٌ) است. «صِیَاماً»: تمییز است. «وَبَالَ»: زیان و ضرر. کیفر.]]
[96] نخجیر (آبزی، یعنی حیوانی که در رودخانه یا در آبگیر زندگی میکند و یا در) دریا، و خوردن از (گوشت) آن، برای شما (مقیمان مؤمن که آن را تازه به تازه میخورید) و برای (شما) مسافران (مؤمن که آن را خشکیده یا یخزده و یا به صورت کنسرو میخورید) حلال است، ولی مادام که در حال احرام هستید نخجیر خشکزی (یعنی حیوانی که در بیابانها و دشتها و کوهها زندگی میکند و معمولاً اهلی نمیگردد) برای شما حرام است. از خدائی بترسید که به سوی او برگردانده میشوید و درپیشگاه او گردآورده میشوید. [[«صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعَامُهُ»: عطف (طَعَامُ) بر (صَیْدُ) عطف خاصّ بر عام است. «مَتَاعاً»: بهرهمند شدن. مفعولٌله است. «السَّیَّارَة»: جماعت مسافران. «تُحْشَرُونَ»: گردآورده میشوید.]]
[97] خداوند، کعبه، (یعنی) بیتالحرام، و ماههای حرام، و قربانیهای بینشان و نشاندار را وسیلهای برای سامان بخشیدن (به کار دنیوی و اخروی) مردم قرار داده است. این بدان خاطر است که بدانید که خداوند مطّلع از هر آن چیزی است که در آسمانها و زمین است، و بدانید که خداوند همهچیز را میداند. [[«الْبَیْتَ الْحَرَامَ»: عطف بیانِ کعبه و مراد همه حَرَم است. «قِیَاماً»: قوام. وسیله پایداری و مایه پابرجائی. «الشَّهْرَ الْحَرَامَ»: ماه حرام، که مراد جنس آن، یعنی: ذُوالقعده و ذوالحجّه و المحرّم و رجب است (نگا: مائده / 2، و توبه / 36). «الْهَدْیَ»: و «الْقَلآئِدَ»: (نگا: مائده / 2). «ذلِکَ»: این احترام بدان خاطر است که.]]
[98] بدانید که خداوند دارای مجازات شدید است، و در عین حال بس آمرزنده و مهربان است.
[99] پیغمبر وظیفهای جز تبلیغ (و رساندن پیام آسمانی) ندارد. خداوند آگاه از چیزی است که آشکار میسازید و باخبر از چیزی است که پنهان مینمائید. [[«الْبَلاغُ»: تبلیغ. رساندن. «تُبْدُونَ»: ظاهر و آشکار میدارید.]]
[100] (ای پیغمبر! به مردم) بگو: ناپاک و پاک (و حرام و حلال) مساوی نیستند، هر چند که فراوانی ناپاک (و حرام) شما را به شگفت اندازد. پس ای خردمندان! (با امتثال اوامر و اجتناب نواهی یزدان) خویشتن را از (خشم) خدا برحذر دارید تا این که رستگار شوید. [[«لا یَسْتَوِی»: برابر و یکسان نیست. «الْخَبِیثُ»: کثیف، ناپاک. مراد افکار و اعمال و اموال حرام است. «الطَّیِّبُ»: پاک و پاکیزه. مراد افکار و اعمال و اموال حلال است. «أُوْلِی الألْبَابِ»: صاحبان خرد. عاقلان.]]
[101] ای مؤمنان! از مسائلی سؤال مکنید (که خداوند از راه لطف از آنها سخن نگفته است، و چه بسا به شما مربوط نبوده، و چندان سودی برای زندگی شما نداشته باشند، و) اگر فاش گردند و آشکار شوند شما را ناراحت و بدحال کنند. چنان که به هنگام نزول قرآن (در زمان حیات پیغمبر، از او) راجع بدانها پرس و جو کنید، برای شما (با وحی آسمانی) بیان و روشن میشوند (و آن گاه دچار مشقّات و مشکلات فراوانی میگردید و از عهدهی انجام تکالیف و وظائف بیشمار برنمیآئید. پس شما را به ناگفتهها و نانمودهها چه کار؟ مگر نه این است که) خداوند از این مسائل گذشته است (و پرسشهای قبلی شما را نادیده گرفته است و از مجازات اخروی آنها صرف نظر فرموده است؟) و خداوند بس آمرزگار و بردبار است. (این است که از شما میگذرد و در مجازات شما شتاب نمیورزد). [[«لا تَسْئََلُوا عَنْ أَشْیَآءَ ...»: هنگامی که آیه (أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) نازل گردید، اصحاب پیغمبر فهمیدند که اجل آن حضرت نزدیک شده است. لذا شتابزده سؤالاتی درباره چیزهائی میکردند که به وقوع پیوسته و از آنها سخن نرفته بود. پیغمبر ترسید که این پرسشها باعث نزول احکام و ایجاد تکالیف فراوان و باعث دردسر آنان شود. این بود ایشان را از این امر بازداشت، و به دنبال آن نهی آسمانی نیز شرف نزول یافت. آیه فوق به هیچ وجه راه سؤالات منطقی و آموزنده و سازنده را به روی مردم نمیبندد (نگا: نحل / 43) بلکه منحصراً مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از اموری است که نه تنها مورد نیاز نیست، بلکه مکتومماندن آنها بهتر و حتّی گاهی لازم است (نگا: بقره / 108) از قبیل: نقشههای جنگی، طرحهای مبارزات اجتماعی، نقطهضعفهای مردم، پنهانداشتن بیماریهای سخت و هراسناک از شخص بیمار، مخفیماندن اوضاع و احوال مردگان و سرنوشت آینده ما و دیگران و ...]]
[102] جمعی از پیشینیان از (اموری همانند) آنها (که شما میپرسید) سؤال کردند و بعد از آن (که توسّط پیغمبران از آنها اطّلاع یافتند و موظّف به رعایت احکام مربوطه شدند) نسبت بدانها به مخالفت برخاستند و منکر (حقّانیّت پاسخ) آنها (و بالطبع صلاحیّت گویندگان آن سخنها، یعنی انبیاء) شدند. [[«أَصْبَحُوا بِهَا کَافِرِینَ»: نسبت بدانها کافر شدند. نسبت بدانها بنای مخالفت گذاشتند و راه عصیان در پیش گرفتند. مراد از کفر در اینجا عصیان و مخالفت است، و یا کفر به معنی معروف خود.]]
[103] خداوند بَحیره، سائبه، وصیله، و حامی را مشروع و مقرّر نداشته است. ولیکن کافران (از پیش خود چیزهائی سرهم میکنند و) برخدا دروغ میبندند، و بیشتر آنان نمیفهمند (که این کارها ناروا است و عذاب سختی به دنبال دارد). [[«بَحِیرَةٍ»: در لغت به معنی گوش شکافته، و در اصطلاح به شتر مادهای میگفتند که پنج شکم میزائید و پنجمین آنها نرینه بود. در این صورت گوشش را میشکافتند و بارکردن و سوارشدن و خوردن گوشت آن را حرام میدانستند و از هیچ گونه چراگاه و آبی آن را باز نمیداشتند. «سَآئِبَةٍ»: در لغت به معنی رها، و در اصطلاح به شتر مادهای میگفتند که صاحبش نذر میکرد که اگر به سلامت از سفر برگردد، آن را رها کند. چنین شتری مانند بَحِیرَة برای وفای به نذر معاف و آزاد میشد. «وَصِیلَةٍ»: در لغت به معنی واصله یعنی رسیده و پیوسته، و در اصطلاح به برّه مادینهای گفته میشد که به صورت دوقلو همراه نرینهای متولّد میگردید و به خادمان بتان داده میشد. «حَامٍ»: در لغت به معنی حامی و حافظ، و در اصطلاح به شتر نری گفته میشد که از نژاد آن ده نسل متولّد میگردید و در این صورت همچون بَحِیرَة و سَآئِبَة آزادانه میچرید و از باربری و سواری و خوردن معاف میشد. البتّه درباره بَحیرة و سائبة و وصیلة و حامی سخنان دیگری گفتهاند که همه و همه بیانگر فرهنگ منحطّ جاهلیّت پیش از اسلام است.]]
[104] هنگامی که بدانان (که از قوانین دل و اهواء درونشان پیروی میکنند) گفته شود که بیائید به سوی آنچه خدا نازل کرده و (آنچه) پیغمبر (بیان نموده است برگردیم، تا هدایت بیابیم) میگویند: چیزی ما را بسنده است که پدران و نیاکان خویش را بر آن یافتهایم (و تا چشم گشودهایم چنین و چنان در میان قوم و فامیل خود دیدهایم! دیگر قرآن و سخنان پیغمبر، ما را چه کار؟) آیا اگر پدران و نیاکانشان چیزی ندانسته باشند و (به سوی حق) راه نیافته باشند (باز هم باید چنین گویند و کنند؟!). [[«أَوَ لَوْ کَانَ»: آیا اگر پدران و نیاکان آنان کافر و گمراه بوده باشند، باید فرزندان ایشان هم کورکورانه کافر و گمراه شوند و به دنبال خرافات روان گردند و گذشتگان خود را الگوی خوبی و نیکی بدانند؟!]]
[105] ای مؤمنان! مواظب خود باشید (و خویشتن را از معاصی و گناهان به دور دارید و هوشیار باشید که آلودگیهای جامعه شما را نیالاید). هنگامی که شما هدایت یافتید (و راه خداشناسی را در پیش گرفتید و دیگران را نیز به کار نیک خواندید و از کار بد بازداشتید) گمراهی گمراهان به شما زیانی نمیرساند (و نافرمانی دیگران شما را به دوزخ نمیکشاند. چرا که حساب هر کس جدا است و) بازگشت همهی شما به سوی خدا است، و شما را از آنچه (در دنیا) میکردهاید آگاه میسازد (و هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت). [[«عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ»: خویشتن را بپائید. مراقب خود باشید. (عَلَیْکُمْ) اسمالفعل است و (أَنفُسَکُمْ) مفعولٌبه است. جمله به صورت اغراء به کار رفته است و تقدیر چنین است: إِلْزَمُوا أَنفُسَکُمْ وَ احْفَظُوها مِن مُّلابَسَةِ الْمَعَاصِی وَ الإِصْرَارِ عَلَی الذُّنُوبِ. یادآوری این نکته لازم است که مراد آیه میتواند این باشد که: ای جماعت مؤمنان! اگر عالمان، جاهلان را راهنمائی کنند و مسلمانان فریضه امر به معروف و نهی از منکر را در میان خود فراموش نکنند، کفر کافران و گمراهی گمراهان زیان و ضرری بدیشان نمیرساند و ...]]
[106] ای مؤمنان! هنگامی که (علائم و قرائن) مرگ یکی از شما فرا رسید (و خواست دربارهی چیزی وصیّت کند) باید در موقع وصیّت دو نفر دادگر از میان خودتان، یا اگر در سفر بودید و بلای مرگ دامنگیرتان شد (و به مسلمانان دسترسی نبود) از میان دیگران به گواهی گرفته شوند. اگر (به هنگام شهادت در صدق آن دو) شکّ کردید، بعد از نماز (عصر یا نماز دیگری که مردم در آن گرد میآیند) آن دو را نگاه دارید. آنان باید به خدا سوگند بخورند که (حاضر نیستیم حق را برای چیزی زیر پا نهیم و) سوگندمان را (به مال دنیا) نمیفروشیم (و جز حق چیزی نمیجوئیم و برای کسی دروغ نمیگوئیم و از کسی جانبداری نمیکنیم) اگر هم آن کس خویشاوند ما باشد؛ و گواهی الهی را (که به ادای آن دستور داده شدهایم) کتمان نمیکنیم؛ چرا که اگر چنین کنیم ما از زمرهی گناهکاران خواهیم بود. [[«شَهَادَةُ»: گواهی. مبتدا است و (إثْنانِ) خبر است. در این صورت مضافی پیش از (إثْنانِ) محذوف است و تقدیر چنین است: شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إذا ... شَهَادَةُ اثْنَیْنِ. یا این که (شَهادَةُ) مصدر است و به معنی شُهُود، یعنی گواهان است و نیازی به حذف نیست. برخی هم (شَهادَةُ) را مبتدا و خبر آن را (شَهادَةُ) محذوف دانسته و (إِثْنانِ) را فاعل مبتدا گرفتهاند. «مِنکُمْ»: از خودتان؛ یعنی از مسلمانان یا از نزدیکان خود. «مِنْ غَیْرِکُمْ»: از دیگران؛ یعنی از کافران یا از بیگانگان. «ضَرَبْتُمْ فِی الأرْضِ»: مسافرت کردید. «تَحْبِسُونَهُمَا»: نگاهشان میدارید. «إرْتَبْتُمْ»: شکّ کردید.]]
[107] اگر اطّلاع حاصل شد که (آن دو شاهد با دروغ و خیانت) مرتکب گناهی شدهاند، باید که دو نفر دیگری جای ایشان (برای ادای سوگند) قرار بگیرند که جزو وارثان بوده و از همهی ایشان برای دریافت ترکه مستحقّتر باشند. (این دو نفر جدید) باید به خدا سوگند بخورند که گواهی ایشان درستتر و راستتر از گواهی آن دو (گواه) است، و (با تهمت و افتراء بر آن دو گواه) مرتکب تجاوزی نشدهایم (و در سوگند خود از حق منحرف نگشتهایم، که اگر چنین کرده باشیم) ما در این صورت از زمرهی ستمکاران خواهیم بود (و به خود و دیگران ستم روا خواهیم داشت). [[«عُثِرَ»: اطّلاع یافته شد. «إسْتَحَقَّا»: مرتکب شدهاند. «إِسْتَحَقَّ»: مرتکب شده است. استحقاق پیدا کرده است. «الأوْلَیَانِ»: مثنی أَوْلَی است به معنی احقّ و اقرب، یعنی: شایستهتر (از دیگر وارثان برای ترکه) و نزدیکتر (از آنان به متوفّی). فاعل فعل (إِسْتَحَقَّ) است. «إِسْتَحَقَّ ... عَلَیْهِمُ الأوْلَیَانِ»: دو نفری که از دیگر وارثان برحقتر و به متوفّی نزدیکتر باشند. دو نفر از میان وارثانی که گواهان نخست بر آنان ستم کردهاند. با توجّه به معنی اخیر، (إِسْتَحَقَّ عَلَیْهِمْ) یعنی بر آنان ستم کردهاند، و (أوْلَیَانِ) در معنی (اوّلانِ) به کار رفته است. یعنی دو شاهدی که قبلاً سوگند یاد کردند و برای ادای شهادت أوْلَی و احقّ بودند. «عَلَیْهِمْ»: حرف (عَلی) در اینجا در معنی معمولی خود یعنی (بر) و به معنی (از) به کار رفته است (نگا: مطفّفین / 2).]]
[108] این (کار که بدین منوال ذکر شد) بیشتر سبب میشود که (شاهدان در بیان حقیقت دقیقتر شوند و تغییر و تبدیلی در آن ندهند و بلکه) چنان که باید گواهی دهند یا بترسند (از عذاب اخروی دردناکی که سوگند دروغ سبب آن میگردد، و یا بترسند) از این که (دروغشان فاش گردد و حق سوگندخوردن به ورثه واگذار گردد و) سوگندهائی پس از سوگندهایشان خورده شود (و در پیشگاه خدا و مردم رسوا شوند). از خدا بترسید و (با احکام او مخالفت نکنید و اوامر او را به گوش جان) بشنوید و (بپذیرید و بدانید که) خداوند بیرونروندگان از زیر فرمان خود را (مورد عنایت قرار نمیدهد و به سوی نعمت جنّت) رهنمود نمیگرداند. [[«أَدْنی»: نزدیکتر است. «أَوْ»: یا.و ... «تُرَدَّ»: ارجاع شود. واگذار شود.]]
[109] آن روزی (را خاطرنشان ساز) که خداوند پیغمبران را (در پیشگاه خود) گرد میآورد و بدیشان میگوید: به (دعوت) شما چه پاسخی داده شده است؟ (آیا ملّتهائی که به سوی آنان فرستاده شدهاید چگونه از دعوت شما استقبال کردهاند و به چه راهی رفتهاند؟ راه ایمان یا راه انکار پیمودهاند؟). میگویند: ما را هیچ گونه آگاهی و دانشی نیست (مگر آنچه از راه وحی آموختهایم و ظواهری که در روزگار حیات خود از مردم مشاهده کردهایم) تو خود (علاوه از ظواهر) از تمام خفایا آگاهی. [[«یَوْمَ»: در آن روزی که. به یاد داشته باشید روزی را که. واژه (یَوْمَ) مفعولٌفیه فعل (لا یَهْدی) در آیه قبل یا مفعولٌبه فعل محذوفی همچون (تذکّروا) یا (إِتَّقُوا) است. «مَاذَا اُجِبْتُمْ»: پاسخ مردم به شما چه بوده است؟ «لا عِلْمَ لَنَا»: ما چیزی نمیدانیم. ما را چه رسد که در پیشگاه باری از آگاهی دم زنیم و درباره ایمان یا الحاد مردم اظهارنظر کنیم؟!]]
[110] در آن هنگام خداوند (از میان پیغمبران خطاب به عیسی میگوید:) ای عیسی پسر مریم! به یاد آور نعمت مرا که بر تو و مادرت ارزانی داشتم؛ بدان گاه که توسّط جبرئیل (پیام آسمانی را به تو رساندم و) تو را نیرو بخشیدم و یاری دادم (و بر اثر تأیید آسمانی به عنوان کودک) میان گهواره با مردم سخن میگفتی و در (سنّ پختگی و) میانهسالی (به عنوان پیغمبر با ایشان صحبت مینمودی. و به یاد بیاور) آن گاه را که نوشتن و دانش سودمند و تورات و انجیل را (بدون آموزگار) به تو آموختم. و (به یاد بیاور) آن گاه را که (از توان بشر فراتر میرفتی) و به دستور من چیزی از گِل به شکل پرنده میساختی و بدان میدمیدی و به فرمان من پرندهای (زنده) میشد، و کورمادرزاد و مبتلای به بیماری پیسی را به فرمان و قدرت من شفا میدادی، و (به یاد بیاور) آن گاه را که مردگان را به فرمان من (زنده میکردی و از گورها) بیرون میآوردی، و (به یاد بیاور) آن گاه را که شرّ بنیاسرائیل را از سر تو کوتاه کردم در آن موقع که دلائل و معجزات بدانان مینمودی و کافران ایشان میگفتند: اینها جز جادوی آشکار، چیز دیگری نمیتواند باشد. [[«أَیَّدتُّکَ»: تو را تقویت کردم و یاری دادم. «رُوحِالْقُدُس»: جبرئیل. «الْمَهْدِ»: گهواره. «کَهْلاً»: کهولت و میانسالی. حال است. «إِذْن»: فرمان. اجازه. تکرار واژه اذن، بیانگر این واقعیّت است که این کارها به خواست و فرمان خدا؛ نه با قدرت شخصی عیسی انجام میپذیرفت، و هر وقت خدا میخواست این امور به عنوان معجزاتی بر دست عیسی انجام میگرفت. «الْکِتَابَ»: خطّ و کتابت. مصدری از مصادر ثلاثی مجرّد (کَتَبَ یَکْتُبُ) است. «الْحِکْمَةَ»: دانش راستین. «تُبْرِئُ»: بهبودی میبخشیدی. «الأکْمَهَ»: کور مادرزاد. «ا لأبْرَصَ»: مبتلا به بیماری پیسی. «کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَآئیِلَ عَنکَ»: نگذاشتم بنیاسرائیل تو را بکشند یا به دار زنند. «جِئْتَهُم بِالْبَیِّنَاتِ»: برای آنان معجزات آوردی و نمودی.]]
[111] و (خاطرنشان ساز) آن گاه را که به حواریّون الهام کردیم که به من و فرستادهی من (عیسی) ایمان بیاورید. (آنان پذیرفتند و) گفتند: ایمان آوردهایم و (پروردگارا!) گواه باش که ما مخلص و منقاد (اوامر تو) هستیم. [[«أَوْحَیْتُ»: الهام کردم. به دل آنان انداختم. توسّط عیسی بدیشان اعلام و ابلاغ کردم. (وحی) منحصر به وحی اصطلاحی بر پیغمبران نیست، بلکه الهاماتی که به قلب انسانها و دیگر جانداران میشود از مصداقهای آن است (نگا: نحل / 68، و قصص / 7). «الْحَوَارِیِّین»: جمع حواری، گزیدگان یاران عیسی. «مُسْلِمُونَ»: مخلصان در ایمان، و خاضعان اوامر رحمان.]]
[112] و (خاطرنشان ساز) آن گاه را که حواریّون (به عیسی) گفتند: ای عیسی پسر مریم! آیا پروردگار تو میتواند سفرهای از آسمان برای ما فرو فرستد (و با پذیرش این درخواست تو، بر ما منّت نهد؟ عیسی بدیشان) گفت: اگر مؤمن (به خدا) هستید از خدا بترسید (و مطیع اوامر و نواهی او باشید، و درخواستهای نابجا و ناروا نکنید). [[«هَلْ یَسْتَطِیعُ»: آیا اجابت میکند و میپذیرد؟ آیا میتواند؟ اگر مراد معنی اخیر باشد، یا باید چنین پرسشی پیش از ریشهدار و استوار شدن ایمان در اندرون حواریّون مطرح شده باشد، و یا پرسش ایشان جنبه استخبار داشته و خواستهاند بدانند که خداوند چنین چیزی را میپذیرد یا خیر. در اینجا (توانستن) به معنی (خواستن) است. وقتی که ما به دوستمان میگوئیم: آیا میتوانی کتاب خود را به ما بدهی؟ او بگوید: خیر نمیتوانم. منظور از این نتوانستن، نخواستن است. «مَآئِدَة»: خوان. سفره. خوراک.]]
[113] گفتند: میخواهیم (به عنوان تبرّک) از آن (خوان یغما چیزی) بخوریم و دلهایمان (با زیادت یقین به قدرت ربّالعالمین) آرامش یابد و (به عینالیقین) بدانیم که تو (در رسالت خود) به ما راست گفتهای و (با تبدیل استدلالات نظری به مشاهدات تجربی و بصری، وسوسهها از زوایای دلها زدوده شود و در پیش آنان که چنین معجزهای را نمیبینند) جزو گواهان بر آن باشیم. [[«صَدَقْتَنَا»: با ما راست بودهای و راست گفتهای. «الشَّاهِدِینَ»: گواهان در پیش دیگران، یا گواهان بر قدرت یزدان و صدق نبوّت عیسی.]]
[114] عیسی پسر مریم (هنگامی که دید درخواست ایشان برای اطمینان بیشتر است؛ نه امتحان او و شکّ در قدرت خدا، درخواست ایشان را پذیرفت و) گفت: آفریدگارا و پروردگارا! خوانی از آسمان (برای ما بندگان) فرو فرست تا (روز نزول آن) جشنی برای ما (مؤمنانِ) متقدّمین و (دیگر مؤمنانِ) متأخّرین شود و معجزهای از جانب تو (بر صدق نبوّت من) باشد. و ما را (نه فقط امروز، بلکه همیشه) روزی برسان، و تو بهترین روزیدهندگانی. [[«أَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا»: ما مؤمنان متقدّم و دیگر مؤمنان متأخّر. یعنی روز نزول مائده روز عید ما معاصران و آیندگان باشد. یا این که: همه ما از نخستین فرد تا آخرین فرد از خوان بخوریم.]]
[115] خداوند (دعای عیسی را پذیرفت و بدو) گفت: من آن را برای شما فرو میفرستم، ولی هرکس از شما از آن به بعد (که نزول مائده و گام نهادن به مرحلهی شهود و عینالیقین تحقّق یافت، چون مسؤولیّت بیشتری پیدا میکند) اگر کافر گردد (و راه الحاد و انکار پوید) او را چنان مجازاتی میکنم که کس دیگری از جهانیان را بدان گونه مجازات نکرده باشم! [[«مُنَزِّلُهَا»: نازلکننده آن.]]
[116] و (خاطرنشان ساز) آن گاه را که خداوند میگوید: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتهای که جز الله، من و مادرم را هم دو خدای دیگر بدانید (و ما دو نفر را نیز پرستش کنید؟). عیسی میگوید: تو را منزّه از آن میدانم که دارای شریک و انباز باشی. مرا نسزد که چیزی را بگویم (و بطلبم که وظیفه و) حق من نیست. اگر آن را گفته باشم بیگمان تو از آن آگاهی. تو (علاوه از ظاهر گفتار من) از راز درون من هم باخبری، ولی من (چون انسانی بیش نیستم) از آنچه بر من پنهان میداری بیخبرم. زیرا تو دانندهی رازها و نهانیهائی (و از خفایا و نوایای امور باخبری). [[«مِن دُونِ»: سوای. غیراز. «نَفْس»: ذات. دل و جان. «علاّمُ»: بس آگاه.]]
[117] من به آنان چیزی نگفتهام مگر آنچه را که مرا به گفتن آن فرمان دادهای (و آن) این که جز خدا را نپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است (و همو مرا و شما را آفریده است و همه بندگان اوئیم). من تا آن زمان که در میان آنان بودم از وضع (اطاعت و عصیان) ایشان اطّلاع داشتم، و هنگامی که مرا میراندی، تنها تو مراقب و ناظر ایشان بودهای (و اعمال و افکارشان را پائیدهای) و تو بر هر چیزی مطّلع هستی. [[«شَهِیداً»: مطلّع و آگاه. «الرَّقِیبَ»: مراقب و مواظب. «شَهِیدٌ»: حاضر و ناظر. آگاه و باخبر.]]
[118] اگر آنان را مجازات کنی، بندگان تو هستند (و هرگونه که بخواهی دربارهی ایشان میتوانی عمل کنی) و اگر از ایشان گذشت کنی (تو خود دانی و توانی) چرا که تو چیره و توانا و حکیمی (لذا نه بخشش تو نشانهی ضعف، و نه مجازات تو بدون حکمت است). [[«إِن تَغْفِرْ لَهُمْ ...»: این شیوه ادب انبیاء با خدا است (نگا: ابراهیم / 36).]]
[119] (در روز قیامت) خداوند میگوید: امروز روزی است که تنها درستی کردار و درستی گفتار راستگویان (در دنیا، هم اینک در عقبی) بدیشان سود میرساند. برای آنان باغهائی (از بهشت) است که در زیر درختان آن جویبارها روان است. ایشان در آنجا جاودانه میمانند. خداوند (به سبب اعمال گذشتهی ایشان) از آنان خوشنود، و ایشان هم (به سبب اجر و پاداش فراوان و بیپایانی که دریافت داشتهاند) از خدا خوشنودند. این است پیروزی بزرگ (و نعمت سترگ). [[«صِدْقُهُمْ»: راستی در ایمان و اقرار و سائر اقوال و احوال ایشان.]]
[120] حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنها است، از آن خدا است، و او بر هر چیزی توانا است. [[«مُلْک»: شاهی. کشور. عزّت و قدرت.]]