💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 56 captured on 2022-07-16 at 19:15:08. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] هنگامی که واقعه (ی عظیم قیامت) برپا شود. [[«الْوَاقِعَةُ»: رخ دهنده. نام قیامت است. تعبیر از آغاز رستاخیز با فعل ماضی، به علت قطعیت و حتمیت آن است.]]
[2] رخ دادن آن قطعی و جای تکذیب نیست. [[«لِوَقْعَتِهَا»: برای رخ دادن آن. هنگام رخ دادن آن. برخی حرف (لِ) را برای تعدیه، و بعضی آن را برای توقیت و به معنی (عِندَ=هنگامی که) میدانند، مانند (لِدُلُوکِ الشَّمْسِ) در (اسراء / 78). «کَاذِبَة»: دروغ. دروغ دانستن. دروغ شمرنده. تکذیب کننده. بعضی آن را مصدری همچون عاقِبَة و خاتِمَة و عافِیَة میدانند. برخی هم آن را اسم فاعل میشمارند. در صورت اخیر معنی آیه چنین است: به هنگام وقوع قیامت، هیچکس نمیتواند آن را انکار و تکذیب کند. یا این که هنگام وقوع رستاخیز دیگر کسی یافته نمیشود که به خدا باور نداشته باشد و وجود او را تکذیب کند (نگا: قاسمی). مؤنث آمدن (کاذِبَة) به خاطر آن است که در تقدیر چنین است: نَفْسٌ کاذِبَة.]]
[3] (گروهی را) پائین میآورد و (گروهی را) بالا میبرد. [[«خَافِضَةٌ»: پائینآورنده. خوارکننده. «رَافِعَةٌ»: بالابرنده. سرافرازنده. هر دو واژه خبر اوّل و دوم مبتدای محذوف و تقدیر چنین است: هِیَ خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ. قیامت انقلاب بزرگ و گسترده الهی است، و همچون همه حوادث و انقلابات بزرگ، گروهی را بالا میبرد و والا میگرداند و گروهی را پائین میکشد و خوار میدارد. گذشته از این، قیامت نیکان را به درجات والای بهشت میرساند، و بدان را به درکات پست دوزخ میکشاند.]]
[4] این در هنگامی است که زمین سخت به تکان و لرزه انداخته میشود. [[«إِذَا»: در هنگامی که. ظرف (إِذَا) متعلق به (خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ) است. «رُجَّتْ»: به تکان و لرزه انداخته شد. به زلزله و جنبش افکنده شد (نگا: حجر / 1، زلزله / 1). «رَجّاً»: سخت تکان دادن. لرزاندن و جنباندن.]]
[5] و کوهها سخت درهم کوبیده میشوند و ریزه ریزه میگردند. [[«بُسَّتْ»: کوبیده و ریزه ریزه گردانده شد. «بَسّاً»: کوبیدن و کوفتن. خرد کردن و ریزه ریزه نمودن. متلاشی کردن.]]
[6] و به صورت گرد و غبار پراکنده درمیآیند. [[«هَبَآءً»: غبار. گرد و خاک (نگا: فرقان / 23). «مُنبَثّاً»: پراکنده. پخش.]]
[7] و شما سه گروه خواهید شد. [[«أَزْوَاجاً»: اصناف و انواع. مراد گروهها و دستهها است.]]
[8] سمت راستیها! امّا چه سمت راستیهائی؟ (اهل سعادت و خوشبختی! خوشا به حالشان). [[«الْمَیْمَنَةِ»: طرف راست. یُمن و برکت. «أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ»: یاران دست راست. آنان کسانی هستند که نامه اعمال را با دست راست دریافت میدارند (نگا: حاقه / 19). اهل سعادت و میمنت. «مَا»: اسم استفهام است و در چنین مواردی برای تعجب از حال نیکو، یا - چنانکه میآید - از حال بد کسی یا کسانی است.]]
[9] و سمت چپیها! امّا چه سمت چپیهائی؟! (اهل شقاوت و بدبختی! بدا به حالشان). [[«الْمَشْئَمَةِ»: دست چپیها. سمت چپیها. آنان کسانی هستند که نامه اعمال را با دست چپ دریافت میدارند (نگا: حاقه / 25). افراد بدبخت و تیرهروز.]]
[10] و پیشتازانِ پیشگام! [[«السَّابِقُونَ ...»: پیشقدمان در خیرات و پیشاهنگان در حسنات. پیشوایان و رهبران مردم در اخلاق و صفات انسانی و انجام اعمال و افعال خداپسندانه (نگا: مؤمنون / 61، فاطر / 32، توبه / 100). مراد پیشگامان و پیشتازان همه ملتها از آغاز جهان تا پایان آن، در انجام اوامر و دوری از نواهی الهی است. (السَّابِقُونَ) اوّل مبتدا و دومی صفت یا تأکید، و (أُوْلئِکَ الْمُقَرَّبُونَ) خبر آن است. یا این که اوّلی مبتدا و دومی خبر است. ناگفته پیدا است که این گروه برخوردار از مقام والاتری از سمت راستیها میباشند، و پیغمبران و پیشقراولان ادیان آسمانی و بزرگان دین و مبارزان راه حق، تشکیل دهندگان این گروهند.]]
[11] آنان، مقرّبان (درگاه یزدان) هستند. [[«أُوْلئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»: مبتدا و خبر بوده و رویهم خبر (السَّابِقُونَ) در آیه پیشین است.]]
[12] در میان باغهای پرنعمت بهشت جای دارند. [[«جَنَّاتِ النَّعِیمِ»: (نگا: مائده / 65، یونس / 9، حج / 56).]]
[13] گروه زیادی از پیشینیان (هر دینی، از زمرهی دستهی سوم) هستند. [[«ثُلَّةٌ»: جماعت زیاد. دسته فراوان. «الأَوَّلِینَ»: نخستین گروندگان به هر دینی از ادیان آسمانی، در روزها و سالهای اولیه دعوت هر پیغمبری، برای مثال: اصحاب و تابعین آئین اسلام (نگا: حدید / 10).]]
[14] و گروه اندکی از پسینیان (هر دینی، در میان دستهی سوم) میباشند. [[«الآخِرِینَ»: اشخاصی که بعد از روزها و سالهای دعوت هر پیغمبری، جان بر کف در راه خدمت به دین خدا به تلاش میایستند و از زمره آیندگان دینداران بشمارند.]]
[15] اینان بر تختهای مرصّع و مطرّز مینشینند. [[«سُرُرٍ»: جمع سَریر، تختها. «مَوْضُونَةٍ»: مرصّع و زربفت. مطرّز و مکلّل.]]
[16] روبروی هم بر آن تختها تکیه میزنند. [[«مُتَّکِئِینَ ... مُتَقَابِلِینَ»: حال اول و دوم هستند برای ضمیر (عَلی سُرُرٍ). یعنی: إِسْتَقَرُّوا عَلی سُرُرٍ مُتَّکِئِینَ مُتَقَابِلِینَ.]]
[17] نوجوانانی، همیشه نوجوان (برای خدمت بدیشان، پیرامونشان در آمد و رفت هستند و باده را) برای آنان میگردانند. [[«وِلْدانٌ»: جمع وَلَد، پسرکان. نوجوانان (نگا: طور / 24). «مُخَلَّدُونَ»: جمع مُخَلَّد، همیشه ماندگار و پیوسته نوجوان.]]
[18] (برای آنان به گردش درمیآورند) قدحها و کوزهها و جامهائی از رودبار روان شراب را. [[«أَکْوَابٍ»: جمع کُوب، قَدح. لیوان (نگا: زخرف / 71). «أَبَارِیقَ»: جمع إبریق، کوزه دارای دسته و لوله. «کَأْسٍ»: جام. در اینجا باده مراد است (نگا: صافات / 45). «مَعِینٍ»: روان. جاری. مراد رودبار خمر است (نگا: محمد / 15).]]
[19] از نوشیدن آن، نه سر درد میگیرند، و نه عقل و شعور خود را از دست میدهند. [[«لا یُصَدَّعُونَ»: دچار سر درد گردانده نمیشوند. «عَنْهَا»: به سبب آن. «لا یُنزِفُونَ»: عقل و شعور را از دست نمیدهند (نگا: صافات / 47). قی و استفراغ نمیکنند (نگا: المصحف المیسر، صفوه التفاسیر).]]
[20] (نوجوانان بهشتی برای آنان میگردانند) هر نوع میوهای را که برگزینند. [[«فَاکِهَةٍ»: میوه. عطف بر (کَأْسٍ) در آیه 18 است. «مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ»: از میوههائی که بخواهند. میوههائی که خودشان برمیگزینند و برمیدارند.]]
[21] و گوشت پرندهای که بخواهند و آرزو کنند. [[«یَشْتَهُونَ»: اشتهاء کنند. بخواهند و مایل بدان باشند.]]
[22] و حوریان چشم درشت بهشتی دارند. [[«حُورٌ»: سیاه چشمان. مبتدا و خبر آن (عِندَهُمْ) یا (لَهُمْ) محذوف است. برخی آن را عطف بر (وِلْدانٌ) دانستهاند. «عِینٌ»: جمع عَیْنَاء، درشت چشمان. صفت (حُورٌ) است.]]
[23] همسان مروارید میان صدفند. [[«الُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ»: (نگا: طور / 24).]]
[24] (اینها بدیشان داده میشود) به پاداش کارهائی که میکردهاند. [[«جَزَآءً»: مفعولٌله است.]]
[25] در میان باغهای بهشت، نه سخن یاوه میشنوند، و نه سخن گناهآلود. [[«لَغْواً ... تَأْثِیماً»: (نگا: طور / 23).]]
[26] مگر سخن سلام! سلام! را. [[«قِیلاً»: سخن (نگا: نساء / 122). مستثنی است. «سَلاماً سَلاماً»: درود! درود! صفت (قیلاً) است. یعنی سخنی که سالم از یاوه و گناه است. یا بدل آن است و معنی چنین میشود: مگر سخنی را که سلام! سلام! است (نگا: مریم / 62). «سَلاماً، سَلاماً»: سلام بعد از سلام. سلامها و سلامها بر همدیگر. یا درود خدا بر ایشان، و یا درود فرشتگان بر آنان (نگا: السراج المنیر).]]
[27] سمت راستیها! چه سمت راستیهائی؟! (اوصاف مواهب و نعمتهایشان در بیان نمیگنجد). [[«أَصْحَابُ الْیَمِینِ ...»: (نگا: واقعه / 8).]]
[28] در (سایهی درخت) سدر بیخار آرمیدهاند. [[«سِدْرٍ»: درخت سِدر. ولی سِدر بهشتی کجا و سِدر جهان کجا! (نگا: سبأ / 16). «مَخْضُودٍ»: بیخار. سِدری که خارهایش را گرفته و بریدهاند.]]
[29] و در سایهی درختان موزی بسر میبرند که میوههایش رویهم ردیف و چین چین افتاده است. [[«طَلْحٍ»: درختی است سبز و خوشرنگ و خوشبو. درخت کُنار. درخت مَوز. «مَنضُودٍ»: متراکم. ردیف رویهم افتاده. چین چین (نگا: هود / 82، ق / 10).]]
[30] و در میان سایههای فراوان و گسترده و کشیده (خوش و آسودهاند). [[«ظِلٍّ»: سایه فراخ. «مَمْدُودٍ»: کشیده و گسترده. غرض این است که بهشتیان دائماً در سایههای مطبوع و روحافزای دائم و همیشگی بسر میبرند و از رنج گرما در امانند.]]
[31] و در کنار آبشارها و آبهای روان (بسر میبرند که زمزمهی آن گوش جان را نوازش میدهد و منظرهی آن چشم انسان را فروغ میبخشد). [[«مَسْکُوبٍ»: ریزان و روان. همیشه جاری. از بالا به پائین در حال ریزش.]]
[32] و در میان میوههای فراوان هستند.
[33] که نه تمام میشود و نه منع میگردد. [[«لا مَقْطُوعَةٍ»: ناگسستنی و قطع ناشدنی. «لا مَمْنُوعَةٍ»: قدغن ناشدنی و بلامانع.]]
[34] و در بین همسران ارجمند و گرانقدر (خوش میگذرانند). [[«فُرُشٍ»: جمع فِراش، کنایه از همسر است. همان گونه که لباس گاهی بدین معنی است (نگا: بقره / 187). «مَرْفُوعَةٍ»: والامقام. بلند بالا.]]
[35] ما آنان را (در آغاز کار، بدین شکل زیبا و شمائل دلربا) پدیدار کردهایم. [[«أَنشَأْنَاهُنَّ»: حوریان را به گونه خاصی آفریدهایم. ایشان را به وضع خاصی پدید آوردهایم.]]
[36] ایشان را دوشیزگانی ساختهایم (که پس از آمیزش، بکارت خود را باز مییابند!). [[«أَبْکَاراً»: جمع بِکْر، دوشیزگان.]]
[37] شیفتگان (همسر خود، و همه جوان و طناز و) همسن و سال هستند. [[«عُرُباً»: جمع عَرُوب، زن شیفته و دلدادهای که شوهر خود را سخت دوست داشته باشد و با سخن و ناز و غمزه و خنده عشق و محبت خود را بدو اظهار کند، خلاصه سراپا عاشق و واله شوهر باشد. «أَتْرَاباً»: جمع تِرْب، زنان همسن و سال و جوان بکمال (نگا: ص / 52). «عُرُباً أَتْراباً»: صفت اوّل و دوم (أَبْکَاراً) است.]]
[38] (همهی این نعمتهای ششگانه) متعلّق به سمت راستیها است. [[«لأصْحَابِ الْیَمِینِ»: بعضی جار و مجرور را متعلق به (أَنشَأْنَاهُنَّ) در آیه 35 میدانند. یعنی: ما چنین حوریانی را برای دست راستیها آفریده و پدیدار کردهایم. برخی هم جار و مجرور را متعلق به فعل عام محذوفی میدانند و تقدیر چنین است: هذِهِ کُلُّها لاِصْحَابِ الْیَمِینِ.]]
[39] سمت راستیها گروه زیادی از پیشینیان (گروندگان به هر دینی از ادیان آسمانی) هستند. [[«الأوَّلِینَ»: نخستین گروندگان به هر دینی از ادیان الهی. پیشینیان امتهای گذشته.]]
[40] و گروه زیادی از پسینیان (گروندگان به هر دینی از ادیان الهی). [[«الآخِرِینَ»: پسینیان. آیندگان. اشخاصی که بعد از روزها و سالهای دعوت هر پیغمبری، ایمان آوردهاند و مؤمنانه زیستهاند.]]
[41] سمت چپیها! چه سمت چپیهائی؟! (بدا به حالشان!). [[«أَصْحَابُ الشِّمَالِ»: (نگا: واقعه / 9).]]
[42] آنان در میان شعلههای آتش و آب جوشان بسر خواهند برد! [[«سَمُومٍ»: شعله و لهب خالص (نگا: طور / 27). باد سوزان «حَمِیمٍ»: آب بسیار گرم و جوشان (نگا: انعام / 70، یونس / 4، حج / 19).]]
[43] و در سایهی دودهای بسیار سیاه و گرم قرار خواهند گرفت. [[«یَحْمُومٍ»: دود پرحرارت و بسیار غلیظ و سیاه (نگا: زمر / 16).]]
[44] نه خنک است و نه مفید ف��یدهای. [[«بَارِدٍ»: سرد و خنک. «کَرِیمٍ»: در میان عربها معمول است که وقتی میخواهند شخص یا چیزی را ذم کنند و غیر مفید معرفی کنند، واژه (کریم) را به دنبال شخص یا چیز دیگری که بیفایده و ناپسند قلمداد شده است، ذکر مینمایند. مثلاً میگویند: مَا هذِهِ الدّارُ بِوَاسِعَةٍ وَ لا کَریمٍ. مَا هذَا بِسَمِینٍ وَ لا کَرِیمٍ (نگا: زادالمسیر). در اینجا مراد از (لا کَرِیمٍ) بیفایده و بدمنظر است.]]
[45] چرا که آنان پیش از این (در دنیا، مست و مغرور نعمت و) خوشگذران بودهاند. [[«مُتْرَفِینَ»: افراد خوشگذران و مست و مغرور فزونی نعمت (نگا: اسراء / 16، مؤمنون / 64). در اینجا مراد همه کسانی است که به سبب پرداختن به جهان، از عبادت یزدان غافل، و تمام تلاششان برای معاششان بوده است.]]
[46] و پیوسته بر انجام گناهان بزرگ، پافشاری داشتهاند. [[«الْحِنثِ الْعَظِیمِ»: گناه بزرگ. گناهان کبیره، و از همه بدتر، کفر و شرک.]]
[47] و میگفتهاند: آیا زمانی که مُردیم و خاک و استخوان گشتیم، آیا دوباره زنده گردانده میشویم؟! [[«أَإِذَا مِتْنَا ...»: (نگا: مؤمنون / 82، صافات / 16 و 53).]]
[48] آیا پدران و نیاکان پیشین ما هم؟! (که هیچ اثری از آنان باقی نمانده است، دوباره زنده میشوند؟!). [[«أَوَ آباءُنَا ...»: (نگا: صافات / 17).]]
[49] بگو: پیشینیان و گذشتگان، و پسینیان و آیندگان. [[«الأوَّلِینَ»: پیشینیان. گذشتگان. «الآخِرِینَ»: پسینیان. آیندگان.]]
[50] قطعاً جملگی در وعدهگاه روز معیّن (رستاخیز) گرد آورده میشوند. [[«مَجْمُوعُونَ»: گرد آورده شدگان (نگا: هود / 103). «مِیقَاتِ یَوْمٍ»: اضافه بیانیه است. یعنی وعدهگاهی که روز مشخص و معینی در علم خدا است.]]
[51] سپس شما ای گمراهان تکذیب کننده (ی زندگی دوباره). [[«الْمُکَذِّبُونَ»: تکذیب کنندگان زنده شدن و حیات دوباره پیدا کردن.]]
[52] قطعاً از درخت زقّوم خواهید خورد. [[«زَقُّومٍ»: (نگا: صافات / 62، دخان / 43).]]
[53] و شکمها را از آن پر خواهید کرد. [[«مَالِئُونَ»: پر کنندگان.]]
[54] و روی آن، آب جوشان و سوزان خواهید نوشید. [[«شَارِبُونَ»: نوشندگان. مراد نوشیدن با اجبار و اکراه است.]]
[55] و همچون نوشیدن شترانی که مبتلا به بیماری تشنگی شدهاند، از آن خواهید نوشید. [[«الْهِیمِ»: جمع أَهْیَم و هَیْماء، شترانی که مبتلا به (هُیام) شده باشند. هُیام دردی است که تشنگی سبب آن میگردد. شتران مبتلا به چنین مرضی آنقدر آب مینوشند تا میمیرند، یا سخت بیمار میگردند (نگا: معجم الفاظ القرآن الکریم).]]
[56] این، وسیلهی پذیرائی از ایشان در روز جزا است. [[«نُزُل»: وسیله پذیرائی (نگا: آلعمران / 198، کهف / 102 و 107، صافات / 62). «یَوْمَ الدِّینِ»: (نگا: فاتحه / 4، حجر / 35، شعراء / 82).]]
[57] ما شما را (از نیستی به هستی آوردهایم و) خلقت بخشیدهایم، پس چرا (آفرینش دوبارهی خود را از خاک) نباید تصدیق و باور کنید؟ [[«فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ»: پس چرا نباید تصدیق بکنید؟ مفعول آن محذوف است که خلق و بعث، یعنی آفرینش تازه و حیات مجدد است. واژه (لَوْ لا) برای تحضیض و تحریک بر انجام کاری است.]]
[58] آیا دربارهی نطفهای که (به رحم زنان) میجهانید، اندیشیدهاید و دقّت کردهاید؟ [[«تُمْنُونَ»: میجهانید. به داخل رحم میریزید (نگا: نجم / 46، قیامت / 37).]]
[59] آیا شما آن را میآفرینید، و یا ما آن را میآفرینیم؟ [[«أَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ ...»: اشاره به آفرینش و دگرگونی شگفتانگیز قطره آب به ظاهر ناچیز منی است که به تنهائی مجموعهای از عجائب و غرائب است (نگا: تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 241، فرهنگ لغات قرآن دکتر قریب، ماده منی).]]
[60] ما در میان شما مرگ را مقدّر و معیّن ساختهایم، و هرگز بر ما پیشی گرفته نمیشود (و کسی بر ما چیره نمیگردد و از دست ما بدر نمیرود). [[«قَدَّرْنَا»: مقدر کردهایم. قانون مرگ را گذاشتهایم (نگا: حجر / 60، سبأ / 18، یس / 39، نمل / 57). «مَسْبُوقِینَ»: عقب زدگان. پیشی گرفتهشدگان. مراد مغلوبین و شکست خوردگان است (نگا: انفال / 59، عنکبوت / 4 و 39). یعنی مرگ را مقدر کردهایم و کسی از دست آن رهائی نمییابد. در این صورت آیه بعدی هدف این آیه است یا این که ما هرگز عاجز و ناتوان نیستیم از این که. در این صورت آیه بعدی دنباله این آیه است.]]
[61] هدف (از قانون مرگ) این است که گروهی از شما (انسان ها) را ببریم و گروه دیگری را به جای آنان بیاوریم، و (سرانجام) شما را در جهانی که نمیدانید آفرینش تازه ببخشیم. [[«عَلی أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ»: تا این که شما انسانها را در این جهان مرتّباً جایگزین یکدیگر گردانیم. یعنی گروهی را بمیرانیم و دسته دیگری را جانشین ایشان گردانیم. در این صورت (أَمْثَالَ) به معنی اقوامی همچون خودتان است. یا این که: شما را در آخرت به حیات مجدد برمیگردانیم و با کیفیات تازهای از نظر روح و جسم زنده و جاودانتان میگردانیم. در این صورت (أَمْثَالَ) خود انسانها هستند، ولی با خصوصیات تازه و کیفیات خاص. «فِی مَا لا تَعْلَمُونَ»: در جهانی که شما چگونگی آن را نمیدانید و از اصول و نظامی که بر آن حاکم است بیخبرید. یا: در قالب و پیکر و روح و روانی که پیدا میکنید و شما فعلاً از اشکال و شرائط آن بیخبرید.]]
[62] شما که پیدایش نخستین (این جهان را دیدهاید، و آن را لمس و اوضاع آن را) دانستهاید، پس چرا یادآور نمیگردید (و آفرینش جهان دیگر را بر آفرینش این جهان قیاس نمیکنید؟). [[«النَّشْأَةَ الأُولی»: آفرینش نخستین. مراد آفرینش این جهان و از جمله انسانها است که در مقابل آن (النَّشْأَةَ الأخِرَة) یا (النَّشْأَه الأُخْری) قرار دارد (نگا: عنکبوت / 20، نجم / 47). یعنی آفرینش جهان دیگر و از جمله رستاخیز مردگان در قیامت. «فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ»: پس چرا متذکر نمیگردید و درس عبرت نمیگیرید؟!]]
[63] آیا هیچ دربارهی آنچه کشت میکنید اندیشیدهاید؟ [[«تَحْرُثُونَ»: میکارید. کشت میکنید.]]
[64] آیا شما آن را میرویانید، یا ما میرویانیم؟ [[«تَزْرَعُونَهُ»: آن را میرویانید. بدیهی است کار انسانها تنها کشت است، اما رویانیدن تنها کار خدا است.]]
[65] اگر بخواهیم کشتزار را به گیاه خشک و پرپر شدهای تبدیل میگردانیم بگونهای که شما از آن در شگفت بمانید. [[«حُطَاماً»: گیاه خشک و پرپر شده. خاشاک. «فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ»: بگونهای که شما از آن در شگفت بمانید. پشیمان بشوید و اندوه بخورید. باب تفعل در اینجا برای سلب است (نگا: آلوسی).]]
[66] (حیران و اندوهناک خواهید گفت:) ما واقعاً زیانمندیم! [[«مُغْرَمُونَ»: زیانباران. زیان دیدگان. از غرامت به معنی زیان و ضرر. هلاک شدگان. نابودشدگان. از ماده غرام به معنی هلاک.]]
[67] بلکه ما بکلّی بینصیب و بیبهره (از رزق و روزی) هستیم! (آخر چیزی برای ما نمانده است و بیچیز و بیچاره شدهایم). [[«مَحْرُومُونَ»: محروم از رزق و روزی. بیبهره از همه چیز.]]
[68] آیا هیچ دربارهی آبی که مینوشید اندیشیدهاید؟ [[«أَفَرَأَیْتُمْ»: (نگا: شعراء / 75، زمر / 38، نجم / 19).]]
[69] آیا شما آب را از ابر پائین میآورید، یا ما آن را فرود میآوریم؟ [[«اَنزَلْتُمُوهُ»: آن را نازل کردهاید و فرو باراندهاید. «الْمُزْنِ»: ابر.]]
[70] اگر ما بخواهیم این آب (شیرین و گوارا) را تلخ و شور میگردانیم. پس چرا نباید سپاسگزاری کنید؟ [[«أُجَاجاً»: بسیار شور. تلخ (نگا: فرقان / 53، فاطر / 12).]]
[71] آیا هیچ دربارهی آتشی که برمیافروزید، اندیشیدهاید؟ [[«تُورُونَ»: روشن میکنید. برمیافروزید. از مصدر ایراء (نگا: عادیات / 2).]]
[72] آیا شما، در آغاز این آتش را پدیدار کردهاید، یا این که ما پدیدآورندگان آن هستیم؟ [[«شَجَرَتَهَا»: درخت آتش. مراد درخت مرخ و درخت عِقار است که به عنوان چوب آتش و چوب آتش گیره، آن دو را به هم میمالیدند و آتش تولید میگردید. یا این که مراد همه درختان است که حرارت و انرژی خورشید را در خود ذخیره میکنند و هنگام مالش آنها و یا سوختن آنها، حرارت و انرژی را آزاد میکنند (نگا: یس / 80). واژه (شَجَر) به معنی درخت و به معنی ذات و نفس، یعنی خود آتش نیز گرفته شده است (نگا: روحالمعانی).]]
[73] ما آن را وسیلهی یادآوری (قدرت خدا) و وسیلهی زندگی اقویاء و فقراء نمودهایم. [[«تَذْکِرَةً»: به یاد آوردن قدرت خدا. چرا که ذخیره کردن انرژیها در درختان و گیاهان و بازگرداندن انرژیها، دالّ بر قدرت خدا در میراندن مردمان و رستاخیز مردگان است. «الْمُقْوِینَ»: صحرانشینان. فقراء. ثروتمندان. بطور کلی استفادهکنندگان از آن (نگا: روح المعانی، صفوه التفاسیر، أضواء البیان).]]
[74] حال که چنین است، نام پروردگار بزرگوار خود را ورد زبان ساز (و سپاسگزار نعمتهای فراوان او باش، و به ستایش وی بپرداز). [[«سَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ»: پروردگار خود را بستای و بگو: سُبْحانَ مَنْ خَلَقَ هذِهِ الأشْیاءَ بِقُدْرَتِهِ، وَ سَخَّرَها لَنا بِحِکْمَتِهِ، سُبْحانَهُ ما أَعْظَمَ شَأْنَهُ، وَ أَکْبَرَ سُلْطانَهُ. نام پروردگار خود را ورد زبان ساز و یاد خدا کن.]]
[75] سوگند به جایگاههای ستارهها، و محلّ طلوع و غروب آنها! [[«لآ أُقْسِمُ»: سوگند به. حرف (لا) در قسمهای قرآنی زائد و برای تأکید است (نگا: حاقه / 38، معارج / 40، قیامت / 1 و 2، تکویر / 15، انشقاِ / 16، بلد / 1). چرا که خدا در آیه بعدی آن را قسم یادکردن قلمداد فرموده است، و در کلام عرب (لا) زائد برای تأکید و تقویت کلام، فراوان است. از جمله: تَذَکَّرْتُ لَیْلی، فَاعْتَرَتْنی صَبابَةٌ وَ کادَ نِیاطُ الْقَلْبِ (لایَتَقَطَّعُ) (لا وَ أَبیکِ) ابْنَةَ الْعامِرِیِّ لایَدَّعِی الْقَوْمُ أَنِّیأَفِرُّ دیگر این که به اغلب این چیزهائی که همراه (لا) مقسمٌعلیه قرار گرفتهاند، در جاهای دیگر قرآن بدون (لا) بدانها سوگند یاد شده است (نگا: نجم / 1، شمس / 7، مریم / 68، مدثر / 33، تکویر / 17، فجر / 2 و 4، لیل / 1، تین / 3). «مَوَاقِعِ»: جمع مَوْقِع، جایگاهها و مسیرها و مدارهای ستارگان. ستارگان آسمان بیشمارند و از جمله تنها در کهکشان ما حدود یکهزار میلیون ستاره وجود دارد، و نظام مدارات هریک از آنها به قدری دقیق و حساب شده است که انسان را به شگفتی وامیدارند. مسیر و مدار و فاصله آنها از یکدیگر طبق قانون جاذبه و دافعه تعیین، و سرعت سیر هر کدام با برنامه معینی انجام میپذیرد.]]
[76] و این قطعاً سوگند بسیار بزرگی است، اگر (دربارهی مفهوم آن بیندیشید، و از علم نجوم و ستارهشناسی، چیزی) بدانید. [[«لَوْ تَعْلَمُونَ»: این بخش از آیه، اشاره دارد به این که: در پرتو علم و دانش و اکتشافات بیشتر، ارزش این سوگند روشن میگردد.]]
[77] هر آینه این (چیزی را که محمّد با خود آورده است) قرآن گرانقدر و ارزشمند است. [[«إِنَّهُ»: این که قرآن که مقسمعلیه است. «کَرِیمٌ»: گرانقدر. ارزشمند. یعنی قرآن کلام انسان نبوده و بلکه کلام یزدان است. نه شعر است و نه سحر است و نه غیبگوئی.]]
[78] در کتابی پنهان (از دیدگان و دور از دسترس شیطان، که لوح محفوظ است) قرار دارد. [[«مَکْنُونٍ»: پنهان. گرانقدر و ارزشمند. دور از دسترس شیطان (نگا: شعراء / 210 - 212). مراد لوح محفوظ است. برخی چنین کتابی را قرآن میدانند.]]
[79] جز پاکان (یعنی فرشتگان یزدان) بدان دسترسی ندارند. [[«لا یَمَسُّهُ»: به آن دسترسی ندارند. از آن اطلاع پیدا نمیکنند. نباید به آن دست بزنند. «الْمُطَهَّرُونَ»: پاکان. مراد فرشتگان الهی است که آیات قرآن را به دست انسانها میرسانند (نگا: عبس / 11 - 16). یا مراد افراد متقی است که دل خود را پاک و آماده دریافت قرآن میدارند و چنین پاکانی از قرآن بهره میبرند و آن را فهم میکنند. و یا این که مراد کسانی است که جُنُب نباشند و وضو هم داشته باشند.]]
[80] از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. [[«تَنزِیلٌ ...»: (نگا: شعراء / 192، سجده / 2، یس / 5).]]
[81] آیا نسبت به این کلام (یزدان، یعنی قرآن) سستی و سهلانگاری میکنید (و آن را جدّی نمیگیرید؟) [[«هذَا الْحَدِیثِ»: این سخن. قرآن. «مُدْهِنُونَ»: جمع مُدْهِن، سهلانگار و بیتوجه. سازشکار. با توجه به مفهوم اخیر، معنی چنین میشود: آیا با کافران و منافقان بر سر این قرآن سازش میکنید و همچون ایشان بدان کفر میورزید؟! (نگا: قلم / 9).]]
[82] و آیا بهرهی خود را از قرآن تنها تکذیب بدان میکنید؟! [[«رِزْقَ»: بهره. قسمت. «أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ»: مفعول دوم (تَجْعَلُونَ) است. برخی (رِزْقَ) را شکر معنی کردهاند و در این صورت مفهوم آیه چنین است: آیا بجای سپاسگزاری نعمت قرآن، آن را تکذیب میکنید؟! بعضی هم مضافی را مقدر میدانند که شکر است و آیه را چنین معنی میکنند: آیا شکر نعمت قرآن را تکذیب آن مینمائید؟! برخی هم رزق را فقط نعمت قرآن نمیدانند، بلکه همه نعمتها و روزیها میشمارند.]]
[83] پس چرا هنگامی که جان به گلوگاه میرسد، (توانائی بازگرداندن آن را ندارید؟!). [[«بَلَغَتْ»: فاعل آن (الروحُ) محذوف است و سیاق کلام دالّ بر آن است (نگا: قیامه / 26). «الْحُلْقُومَ»: گلوگاه. خشکنای. حلق. حنجره.]]
[84] و شما در این حال مینگرید (و کاری از دستتان ساخته نیست). [[«أَنتُمْ»: شما اطرافیان شخص محتضر.]]
[85] ما به او نزدیکتریم از شما، ولیکن شما نمیبینید. [[«إِلَیْهِ»: به شخص محتضر.]]
[86] اگر شما مطیع فرمان (یزدان) نمیباشید. [[«غَیْرَ مَدِینِینَ»: افراد نافرمان. اشخاص بیسزا و جزا. با توجه به مفهوم دوم، معنی آیه چنین است: اگر شما هرگز در برابر اعمالتان جزا و سزا داده نمیشوید (پس روح را به قالب او برگردانید).]]
[87] اگر راست میگوئید (که خودتان مقتدر و توانا هستید) روح را بازگردانید. [[«تَرْجِعُونَهَا»: روح را برگردانید و دوباره جان به کالبد محتضر بدمید.]]
[88] و امّا اگر (شخص محتضر) از زمرهی پیشگامان مقرّب باشد. [[«الْمُقَرَّبِینَ»: اشخاص مقرّب، همان پیشگامانند (نگا: واقعه / 10).]]
[89] همین که مُرد، بهرهی او راحت و آسایش و گلهای خوشبو و بهشت پرنعمت است. [[«فَرَوْحٌ ...»: حرف (ف) برای تعقیب است. یعنی انسان مؤمن همین که در آستانه مرگ قرار گرفت، رَوح و رَیحان و جنت نعیم بهره او میگردد. اغلب آیات قرآنی دالّ بر این است که انسان از نخستین لحظات عالم برزخ، به نعمتها و لذتها و خوشیها میرسد، و یا به نقمتها و مجازاتها و ناخوشیها گرفتار میگردد (نگا: مؤمنون / 100، انعام / 93، فصّلت / 30). «رَوْحٌ»: راحت و آسایش. «رَیْحَانٌ»: گلهای خوشبو (نگا: رحمن / 12). «جَنَّتُ نَعِیمٍ»: (نگا: شعراء / 85).]]
[90] و امّا اگر از یاران سمت راستیها باشد. [[«أَصْحَابِ الْیَمِینِ»: همان اصحاب المیمنة هستند (نگا: واقعه / 8).]]
[91] از سوی یاران سمت راستیها درودت باد! [[«سَلامٌ لَّکَ»: درودت باد! مخاطب شخص محتضری است که پس از تحویل جان به جان آفرین، به میان اصحاب الیمین خواهد رفت. در دم مرگ سلام دوستان همیشگی او را بدو میرسانند.]]
[92] و امّا اگر (شخص محتضر) از جملهی تکذیبکنندگان و گمراهان (دست چپی) باشد. [[«الْمُکَذِّبِینَ الضَّآلِّینَ»: مراد سمت چپیها است (نگا: واقعه / 9).]]
[93] (همین که محتضر مرد) با آب جوشان از او پذیرائی میگردد! [[«نُزُلٌ»: (نگا: واقعه / 56). «حَمِیمٍ»: (نگا: واقعه / 54).]]
[94] و به آتش دوزخ فروانداختن و جای دادن در آن است. [[«تَصْلِیَةُ»: فرو انداختن به آتش و جای دادن در آن.]]
[95] قطعاً این (چیزهائی که دربارهی پیشگامان و سمت راستیها و سمت چپیها گفته شد) عین واقعیّت است. [[«هذا»: آنچه در این سوره راجع به سه گروه پیشتازان و دست راستیها و دست چپیها آمده است. «حَقُّ الْیَقِینِ»: عین واقعیت. حق و حقیقت. در قرآن عِلْمُ الْیَقِین (نگا: تکاثر / 5) و عَیْنُ الْیَقِین (نگا: تکاثر / 7) و حَقُّ الْیَقِین آمده است. عِلْمُ الْیَقین، خبر راستینی است که انسان آن را میشنود و باور میدارد. عَیْنُ الْیَقین، آن است که انسان آن را میبیند. حَقُّ الْیَقِین، آن است که آن را با حواس ظاهری یا باطنی درک میکند. مثلاً اگر شخصی بگوید که در این ظرف سربسته، عسل است و تو هم او را راستگو بدانی، و یا مقداری از عسل بر دور و بر ظرف ریخته شده باشد، این علمالیقین است. اگر سرپوش ظرف را بردارند و عسل را در داخل آن ببینی، این عینالیقین است. و اگر مقداری را از آن انگشت بزنی و بخوری، این حقالیقین است که بالاتر از دوتای نخستین است (نگا: المصحف المیسر).]]
[96] حال که چنین است، نام پروردگار بزرگ خود را ورد زبان ساز (و سپاسگزار نعمتهای فراوان او باش، و به ستایش وی بپرداز). [[«فَسَبِّحْ بِاسْمِ ...»: (نگا: واقعه / 74).]]