💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 54 captured on 2022-07-16 at 19:15:03. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] قیامت هر چه زودتر فرا میرسد، و (در آن) ماه به دو نیم میگردد. [[«إِقْتَرَبَ»: نزدیک گشته است. ذکر فعل به صورت ماضی، برای تحقق وقوع است (نگا: نجم / 57، انبیاء / 1 و 97). «إِنشَقَّ»: دو نیم شد. مراد وقوع آن در آینده به هنگام فرا رسیدن قیامت است (نگا: حاقه / 16، رحمن / 37، انشقاق / 1). اکثر فعلهائی که برای رستاخیز و حساب و کتاب اخروی بکار رفته است، به شکل ماضی است (نگا: نحل / 1، زمر / 68 و 69 و 70، تکویر / 1 - 14). «إِنشَقَّ الْقَمَرُ»: ماه به دو نیم میگردد. ماه به دو نیم گشته است. معنی اخیر مبنی بر روایات متعددی است که میگویند پنج سال قبل از هجرت نبوی، اهل مکه از پیغمبر درخواست کردند که ماه را بعنوان معجزه برای ایشان دو نیم سازد و پیغمبر نیز با اشاره انگشت چنین کرد. بسیاری از مفسرین این امر را پذیرفته و بسیاری هم آن را نقد نموده و حادثه را مربوط به آینده میدانند (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن، المراغی، المنتخب، المصحف المیسر).]]
[2] و اگر مشرکان معجزهی بزرگی را ببینند از آن رویگردان میگردند (و بدان ایمان نمیآورند) و میگویند: جادوی گذرا و ناپایداری است. [[«إِن یَرَوْا»: اگر ببینند. اگر بشنوند و بفهمند (نگا: المصحف المیسر). «آیَةً»: دلیل و برهانی دالّ بر وحدانیت خدا و صدق پیغمبرش (نگا: اعراف / 146). آیه قرآنی. چرا که مشرکان آیات قرآنی را سحر و جادو مینامیدند (نگا: سبأ / 43، زخرف / 30، مدثر / 24). معجزه بزرگ که مراد شقالقمر است. «مُسْتَمِرٌّ»: همیشگی و پیاپی. گذرا و ناپایدار.]]
[3] آنان تکذیب میکنند و بدنبال هواهای خویش میروند. هر کاری هم ثابت و ماندگار میماند (و هیچ چیز در جهان از میان نمیرود، و انسان جزا و سزای کردار بد و نیک خود را میبیند). [[«مُسْتَقِرٌّ»: ماندنی و ثابت. این تعبیر شاید به این حقیقت اشاره دارد که هیچ چیز در این عالم از میان نمیرود. لذا هر کار نیک و بدی ثابت و باقی میماند و انسان مکافات عمل خویش را میبیند. هر کاری به غایتی و نهایتی میرسد که در آنجا آرام و قرار میگیرد، و خوبی یا بدی آن آشکار میگردد. نظیرآیات 1 و 2 و 3 این سوره را در آیات 1 و 2 و 3 سوره انبیاء بخوانید.]]
[4] اخباری که بتوانند موجب بیزاری (و دوری ایشان از گناهها و بدیها) شود به اندازهی کافی برای آنان آمده است. [[«الأنبَآءِ»: جمع نبأ، اخبار. مراد خبرهای طوائف و ملل پیشین است که به عذابهای گوناگون دچار آمدهاند و با بلاهای بزرگی ریشهکن گشتهاند، و نیز مراد وجود حقائق کونی و رهنمودهای پیغمبران و سخنان ایشان درباره مکافات و مجازات دنیا و آخرت است. «مُزْدَجَرٌ»: انزجار و ابتعاد از شرّ. دوری گزیدن و بیزاری جستن از گناهان و بدیها. مصدر میمی باب افتعال زجر است.]]
[5] (این آیات) عبرتهای بسنده و اندرزهای رسائی هستند (که میتوانند در روح و جان شنوندگان و بینندگانی که آمادهی پذیرش حق و حقیقت باشند، اثر بگذارند) امّا بر حذر داشتنها و بیم دادنها (ی قرآنی برای افراد لجوج بیفایده است و به حال آنان) سودی ندارد. [[«حِکْمَةٌ»: سخنان پندآمیز. اندرزهای سودمند. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هذِهِ الأشْیَآءُ الَّتی جَآءَ بِهَا الْقُرآنُ حِکْمَةٌ. «بَالِغَةٌ»: رسا. بسنده برای خردمندان. «النُّذُرُ»: (نگا: یونس / 101، قمر / 16 و 18 و 21 و 23 و 30 و 33 و 36 و 37 و 41). یا این که جمع نَذیر به معنی مُنذِر، یعنی پیغمبران الهی (نگا: احقاف / 21، نجم / 56). معنی دوم در سوره قمر چندان مناسب نیست.]]
[6] بنابراین از ایشان روی بگردان. آن روزی (را خاطر نشان ساز) که فرا خواننده (ی الهی برای گرد آمدن مردمان در محلّ حساب و کتاب قیامت ایشان را) به سوی چیز ناخوشآیندی فرا میخواند. [[«تَوَلَّ عَنْهُمْ»: از آنان روی بگردان. بدیشان اعتناء مکن. به ترک ایشان بگوی. «یَوْمَ»: مفعول به فعل محذوفی است، و یا ظرف فعل (یَخْرُجُونَ) در آیه بعدی است. «یَدْعُو»: فرا میخواند. واو آن در رسمالخط قرآنی، برای تخفیف حذف شده است. «الدَّاعی»: فرا خواننده. مراد اسرافیل است بدانگاه که برای بار دوم در صور میدمد و همگان را به سوی محکمه دادگاه قیامت فرا میخواند. یاء آن در رسمالخط قرآنی، برای تخفیف حذف شده است. «نُکُرٍ»: ناخوشآیند. ناپسند. مراد کار سخت و نامأنوس است که هول و هراس و دهشت و وحشت قیامت است.]]
[7] با چشمانی فروهشته و به زیر انداخته (از شرمساری و خواری) از گورها بیرون میآیند (و به هر سو میروند و میدوند) انگار آنان ملخهای پراکندهاند (که در دستهها و گروههای نامنظّم و بیهدف، راهی اینجا و آنجا میشوند). [[«خُشَّعاً»: جمع خاشِع، ذلیل و خوار. فرو افتاده و به زیر انداخته شده. حال ضمیر (و) در فعل (یَخْرُجُونَ) است. «أَبْصَارُ»: فاعل (خُشَّعاً) است (نگا: قلم / 43). «الأجْدَاثِ»: جمع جَدَث، قبرها. گورها. «جَرَادٌ»: ملخ. «مُنتَشِرٌ»: پخش و پراکنده.]]
[8] شتابان به سوی فرا خواننده (ی الهی، اسرافیل) میروند (و بدو مینگرند و چشم از او بر نمیدارند). کافران میگویند: امروز روز بسیار سخت و هراسانگیزی است. [[«مُهْطِعِینَ»: جمع مُهْطِع، شتابان و دوان. یعنی باشتاب به سوی اسرافیل میروند و در دادگاه الهی برای حساب و کتاب حاضر میشوند. یا این که به معنی گردن کشنده و خیره نگاه کننده بوده، بدین معنی که انسانها چون صدای وحشتناک و شیپور جمع شدن را میشنوند، فوراً گردن بلند میکنند و به سوی اسرافیل خیره خیره مینگرند و میدوند (نگا: ابراهیم / 43). «عَسِرٌ»: سخت و دشوار. پر خوف و هراس (نگا: فرقان / 26، مدثر / 9). «الدَّاعی»: (نگا: قمر / 6).]]
[9] پیش از ایشان، قوم نوح، بندهی ما (نوح) را تکذیب کردند (و دروغگویش نامیدند) و گفتند: دیوانهای است و (از میان خردمندان) رانده شده است. [[«أُزْدُجِرَ»: رانده شده است. یعنی به عقیده سست کفار، نوح (ع) چون دیوانه است، عقلاء او را از میان خود راندهاند (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن) یا جنیان و پریان بدو آسیب رساندهاند و از جامعه انسانیش راندهاند (نگا: روحالبیان). یا این که: (وَازْدُجِرَ) جمله مستأنفهای بوده و معنی چنین است: کافران نوح را از تبلیغ رسالت منع کردند و بازش داشتند و او هم چارهای نداشت جز این که بجای تبلیغ به نجاری پردازد (نگا: هود / 36 و 37 و 38). اغلب تفاسیر بر عقیده دوم هستند.]]
[10] تا آنجا که نوح پروردگار خود را بفریاد خواند (و عرض کرد:) پروردگارا! من شکست خوردهام پس مرا یاری و کمک فرما (و انتقام مرا از ایشان بگیر). [[«أَنِّی مَغْلُوبٌ ...»: اصل آن (بِأَنِّی مَغْلُوبٌ ...) است و منصوب به نزع خافض است.]]
[11] پس درهای آسمان را با آب تند ریزان و فراوانی از هم گشودیم. (بگونهای که گوئی درهای آسمان همه باز شده و هر چه آب است فرو میبارد). [[«بِمَآءٍ»: حرف (ب) برای استعانت یا ملابست است. یعنی با ابزاری که آب نام داشت و یا به همراه آب. «مُنْهَمِرٍ»: تند بارنده. سخت ریزان. زیاد و فراوان.]]
[12] و از زمین چشمهساران زیادی برجوشاندیم (بگونهای که گوئی تمام زمین یکپارچه به چشمه تبدیل شده است) و آبها در هم آمیختند، برای اجرای فرمانی که (از جانب خدا صادر و) مقدّر شده بود. [[«عُیُوناً»: جمع عَین، چشمهها. تمییز است. «إِلْتَقَی»: بهم رسید. در هم آمیخت. مراد مخلوط شدن آبهای آسمان، و زمین و نواحی مختلف آن است. «الْمَآءُ»: جنس آب مراد است. «عَلی أَمْرٍ ...»: واژه (عَلی) به معنی لام تعلیل است، یعنی بخاطر (نگا: المصحف المیسر). مراد از (أَمْرٍ) غرق کردن قوم طاغی و یاغی نوح است. «قُدِرَ»: اندازهگیری شده بود. معین و مقدر گشته بود.]]
[13] و نوح را بر کشتی ساخته شده از تختهها و میخها، سوار کردیم. [[«ذَاتِ»: دارای. «أَلْوَاحٍ»: جمع لَوْح، تختهها. «دُسُرٍ»: جمع دِسار، میخها.]]
[14] این کشتی تحت مراقبت و مواظبت ما حرکت میکرد، برای پاداش دادن به کسی که بدو ایمان آورده نشده بود و تصدیق نگشته بود (و نعمت وجود او کفران شده بود). [[«بِأَعْیُنِنَا»: (نگا: هود / 37، مؤمنون / 27، طور / 48). «جَزَآءً»: برای پاداش به. مفعول له است. «مَنْ»: مراد نوح (ع) است. «کَانَ کُفِرَ»: نسبت بدو کفر ورزیده شده بود. بدو ایمان آورده نشده بود. تصدیق نگشته بود. نعمت وجودش ناسپاس مانده بود و کفران شده بود.]]
[15] ما این داستان را (که بیانگر غرق شدن کافران و نجات مؤمنان است) به عنوان درس عبرتی (در میان ملّتها) باقی گذاردیم. آیا هیچ پندگیرندهای هست؟ [[«تَرَکْنَاهَا»: برجایش گذاشتیم. آن را باقی گذاردیم. مرجع ضمیر (ها) قصه طوفان نوح است. برخی مرجع آن را (سَفینَة) دانسته و معتقدند که در کوههای آرارات تا صدر اسلام و بلکه تا به امروز، تخته پارههائی از این کشتی مانده است. «آیَةً»: عبرت. پند. حال یا مفعول دوم است. «مُدَّکِرٍ»: پند گیرنده. عبرت گیرنده. اسم فاعل باب افتعال (ذکر) است (نگا: یوسف / 45).]]
[16] آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من چگونه بوده است؟! (آیا واقعیّت داشته است، و یا افسانه بوده است؟). [[«فَکَیْفَ کَانَ ...»: آیه برای تهدید کافرانی است که راه کفار زمان نوح را میسپردند. استفهام برای دریافت اقرار از مخاطبان است. «نُذُرِی»: (نگا: قمر / 5). ضمیر متکلم (ی) برای تخفیف حذف شده است.]]
[17] ما قرآن را برای یاددادن ویادگرفتن وپنددادن وپندگرفتن آسان ساختهایم، آیا پند پذیرنده و عبرت گیرندهای هست؟ [[«یَسَّرْنا»: ساده نمودهایم. آسان ساختهایم. یعنی قرآن لغز و چیستان نبوده و پیچیدگی ندارد و به سادگی قابل آموزش است و تأثیر عمیق و شگفتانگیزی نیز در دلهای آماده دارد. «الذِّکْرِ»: یاد کردن. پند دادن و پند گرفتن.]]
[18] قوم عاد (هم پیغمبر خود، هود را) تکذیب کردند. آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من به چه منوالی بوده است؟! [[«عَادٌ»: (نگا: هود / 50). «نُذُرِی»: (نگا: قمر / 16).]]
[19] ما تندباد وحشتناک و سردی را در یک روز شومی که (هفت شب و هشت روز) ادامه داشت، بر آنان وزان و روان کردیم. [[«صَرْصَراً»: تند و سرد. پر سر و صدا و شدید. (نگا: فصّلت / 16). «یَوْمٍ»: مراد آغاز وزیدن طوفانِ بلا و شروع آن است. والاّ هفت شب و هشت روز طوفان باد دوام داشته است (نگا: حاقه / 7). یا این که مراد از (یَوْمٍ) مطلق زمان است (نگا: آلوسی).]]
[20] بادی که مردمان را از زمین برمیداشت، بگونهای که گوئی تنههای درختان خرمائی هستند که از جا کنده شده باشند. [[«تَنزِعُ»: برمیداشت. از جا بر میکند. «أَعْجَازُ»: جمع عَجُز، تنهها. «مُنْقَعِرٍ»: از ریشه کنده شده. قلع شده. «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ ...»: مردمان آن روزی به سبب قد بلندی که داشتهاند، به تنه درختان خرما تشبیه شدهاند.]]
[21] آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من (دربارهی مخالفان) چگونه و به چه منوالی بوده است؟!
[22] ما قرآن را برای یاددادن ویادگرفتن وپنددادن وپندگرفتن ساده و آسان ساختهایم، آیا پندپذیرنده و عبرتگیرنده ای هست؟
[23] قوم ثمود نیز بیمدادنها و برحذر داشتنهای (پیغمبر خود صالح) را تکذیب کردند و دروغشان نامیدند. [[«النُّذُرِ»: جمع نَذِیر، به معنی إنذار، بیم ��ادنها و بر حذر داشتنها. جمع نَذِیر، به معنی مُنْذِر، پیغمبران بیمرسان الهی. چرا که تکذیب پیغمبری تکذیب جملگی پیغمبران است (نگا: آلوسی).]]
[24] آنان گفتند: آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم که تنها (و بدون قوم و عشیره) هم هست؟ در صورت پیروی از او، ما گمراه و دیوانه خواهیم بود. [[«بَشَراً واحِداً»: انسان تنها و بیقوم و عشیره و از عامه مردم، نه از خاندان بزرگ و قبیله سترگ. یک فرد. ما همه از یک فرد ضعیف پیروی کنیم؟! «سُعُرٍ»: دیوانگی. (مسعور) به معنی مجنون، از این واژه است.]]
[25] آیا از میان همهی ما (افراد بزرگ و محترم و دانا و دارا) وحی بدو شده است؟! (نه! چنین نیست). بلکه او بسیار دروغگو و خودخواه است (و با تکبّر و جاهطلبی میخواهد بر ما ریاست کند). [[«الذِّکْرُ»: وحی مراد است. «أَشِرٌ»: بسیار مغرور و متکبر. خودخواه و جاهطلب.]]
[26] فردا خواهند دانست که بسیار دروغگوی متکبّر و خودخواه کیست. [[«غَداً»: فردای قیامت (نگا: حشر / 18). زمانی که عذاب دنیوی خدا گریبانگیرشان گردید.]]
[27] ما ماده شتر را برای امتحان ایشان خواهیم فرستاد، بنگر و ببین که چه میکند و بر سر آنان چه میآید و بسیار شکیبائی داشته باش (که خدا با تو است، و دستشان را از اذیّت و آزارت کوتاه خواهد کرد). [[«مُرْسِلُو»: اصل آن مُرْسِلُونَ، و نون جمع در حالت اضافه افتاده است. به معنی: فرستندگان (نگا: فاطر / 2، قصص / 45). «فِتْنَةً»: امتحان. آزمون. مفعول له است. «إِرْتَقِبْهُمْ»: ایشان را بپا و بنگر. مراقبشان باش. «إصْطَبِرْ»: زیاد تحمل داشته باش. بسی صبر کن.]]
[28] به آنان بگو که آب (چاهی که دارند، به فرمان خدا) میان ایشان و شتر تقسیم شده است (یک روز مال شما و یک روز متعلق به شتر است). نوبت هر کدام که باشد، بر سر آب میرود. [[«قِسْمَةٌ»: تقسیم شده است. مصدر به معنی اسم مفعول است. «بَیْنَهُمْ»: میان ایشان و شتر. استعمال ضمیر (هم) به خاطر تغلیب است. «شِرْبٍ»: نوبت نوشیدن و بهرهبرداری از آب (نگا: شعراء / 155). «مُحْتَضَرٌ»: محل حضور. به صیغه اسم مفعول، وصف نوبت است؛ نه وصف اهل آن.]]
[29] قوم ثمود، یار خود (قدار بن سالف) را صدا زدند (که بیا این شتر را بکش). او هم بیباکانه دست بکار شد و شتر را پی کرد. [[«تَعَاطَی»: کار کشتن را بدست گرفت. دست بکار شد. شمشیر را برگرفت. «عَقَرَ»: نحر کرد. پی کرد.]]
[30] آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و بر حذر داشتنهای من به چه منوالی بوده است (و به چه شکلی کافران را در بر گرفته است؟!). [[«کَیْفَ کَانَ ...»: (نگا: قمر / 16 و 18).]]
[31] ما بر آنان یک صدای سهمناک سر دادیم و ایشان همگی به صورت گیاه خشکی درآمدند که صاحب چهارپایان در آغل جمعآوری میکند. [[«هَشِیمِ»: گیاه خشک و خرد شده. «الْمُحْتَظِرِ»: کسی که آغلی را برای گوسفندان و حیوانات درست میکند که مانع خروج آنها یا حمله حیوانات وحشی گردد، یا این که علوفه چهارپایان را در آن انبار میکند. «هَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ»: علوفه خشک موجود در آغل شخص آغلدار.]]
[32] ما قرآن را برای یاددادن ویادگرفتن وپنددادن وپندگرفتن ساده و آسان نمودهایم، آیا پندپذیرنده و عبرتگیرنده ای هست؟ [[«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا ...»: (نگا: قمر / 17).]]
[33] قوم لوط نیز بیم دادنها و بر حذر داشتنهای (پیغمبر خود لوط) را تکذیب کردند. [[«کَذَّبَتْ ... بِالنُّذُرِ»: (نگا: قمر / 23).]]
[34] ما بر آنان تندبادی که ریگها را به حرکت در میآورد گماشتیم (و همگان را هلاک ساختیم) جز خاندان و پیروان لوط را که ما سحرگاهان ایشان را نجات دادیم (و از آن سرزمین بلازده رهائیشان بخشیدیم). [[«حَاصِباً»: بادی که سنگریزه را بردارد و پرت کند و ریگها را جابجا سازد (نگا: اسراء / 68، عنکبوت / 40). «بِسَحَرٍ»: در بامدادان. در سحرگاهان.]]
[35] این نعمتی بود از جانب ما (به آل لوط). ما اینگونه کسی را پاداش میدهیم که شکرگزار باشد. [[«نِعْمَةً»: مفعول له است.]]
[36] لوط ایشان را از گرفتار کردن و کیفر دادن ما بیم داد، ولی آنان بر شک و گمان خود نسبت به بیم دادنها و برحذر داشتنها افزودند (و بدانها باور نکردند و بیراهه رفتند). [[«بَطْشَةَ»: فرو گرفتن و گرفتار ساختن. حمله کردن و کیفر دادن (نگا: دخان / 16). «تَمَارَوْا»: شک کردند و گمان ورزیدند. «النُّذُرِ»: (نگا: قمر / 5 و 23 و 33).]]
[37] و با لوط دربارهی مهمانانش سخن گفتند (و از او خواستند آنان را در اختیار ایشان برای انجام کار منافی عفت بگذارد). ما چشمانشان را کور کردیم، (و بدیشان گفتیم:) بچشید عذاب و عقاب مرا، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای مرا. [[«رَاوَدُوهُ»: با او گفتگو کردند. «رَاوَدُوهُ عَن ضَیْفِهِ»: مراد این است که از لوط خواستند که از جانبداری مهمانان دست بردارد و ایشان را در اختیار آنان بگذارد، تا هر چه خواستند از اعمال منافی عفت نسبت بدیشان روا دارند (نگا: هود / 78، حجر / 68). «طَمَسْنَا»: از میان برداشتیم. محو و نابود کردیم (نگا: نساء / 47، یونس / 88، یس / 66). «نُذُرِ»: (نگا: قمر / 30).]]
[38] بامدادان عذاب پیاپی و کوبنده و پایدار به سراغ ایشان آمد. [[«صَبَّحَهُمْ»: در فاصله طلوع فجر صادق و طلوع خورشید به سروقتشان آمد. «صَبَّحَ»: از مصدر تصبیح، بامدادان به پیش کسی آمدن. «بُکْرَةً»: صبح زود. اول صبح. «مُسْتَقِرٌّ»: دائم و همیشگی، چرا که عذاب دنیوی ایشان با عذاب برزخی آنان اتصال پیدا کرد. پیاپی و کاری، زیرا تا آنان را از میان نبرد، ادامه داشت (نگا: قمر / 3، نمل / 40).]]
[39] پس بچشید عذاب و عقاب مرا، و بیم دادنها و بر حذر داشتنهای مرا. [[«فَذُوقُوا ...»: (نگا: قمر / 37).]]
[40] ما قرآن را برای یاددادن ویادگرفتن وپنددادن وپندگرفتن ساده و آسان نمودهایم، آیا پندپذیرنده و عبرتگیرنده ای هست؟ [[«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا ...»: (نگا: قمر / 17 و 32).]]
[41] بیدار باشها و هوشدارها (یکی پس از دیگری) به سراغ فرعونیان آمد. [[«النُّذُرُ»: (نگا: قمر / 5 و 23 و 33 و 36). «آلَ فِرْعَوْنَ»: خاندان و بستگان و همه پیروان فرعون.]]
[42] آنان همه آیات ما را تکذیب کردند، و ما هم ایشان را گرفتار کردیم و کیفر دادیم بسان گرفتار ساختن و کیفر دادن خدائی چیره و پیروز و قدرتمند و زبردست. [[«آیَاتِ»: آیههای کتاب آسمانی و معجزات پیغمبران.]]
[43] (ای قریشیان!) آیا کافران شما بهتر از آنانی هستند که برایتان روایت کردیم، (مثل: قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، فرعون؟!). یا این که برای شما اماننامهای در کتابها (از سوی خدا) نازل شده است (مبنی بر این که کافرانتان را عذاب نمیرسانیم؟!). [[«أَ کُفَّارُکُم ...»: استفهام انکاری است و برای تهدید و سرزنش قریشیان است، و بدیشان میفهماند که میان کافران معاصر و میان کافران پیشین تفاوتی نیست و چه بسا شما هم به سرنوشت دردناک ایشان گرفتار آئید. «بَرَآءَةٌ»: امان نامه. مصونیت از عذاب الهی. امان. «الزُّبُرِ»: جمع زَبور، به معنی مزبور، یعنی مکتوب است. مراد کتابهای آسمانی است (نگا: آلعمران / 184، نحل / 44، شعراء / 196).]]
[44] یا این که میگویند: ما جمعیّت متّحد و نیرومند شکستناپذیری هستیم و همدیگر را یاری میدهیم و از دشمنان خود انتقام میگیریم. [[«جَمِیعٌ»: جمعیت متحد (نگا: شعراء / 56). «مُنتَصِرٌ»: نیرومند شکستناپذیر. یاری دهنده همدیگر. انتقام گیرنده (نگا: کهف / 43، قصص / 81، ذاریات / 45).]]
[45] جمعیّت ایشان به زودی شکست میخورند و پشت میکنند و میگریزند. [[«یُوَلُّونَ الدُّبُرَ»: پشت خواهند کرد و خواهند گریخت (نگا: آلعمران / 111، حشر / 12). در جنگ بدر چنین شد.]]
[46] بلکه موعدشان قیامت است، و قیامت بلای آن عظیمتر و تلختر (از کشتن و اسارت این جهانی برای ایشان) است. [[«أَدْهَی»: دارای بلای اعظم، بگونهای که نجات از آن ممکن نیست. «أَمَرُّ»: دارای مرارت و تلخی بیشتر.]]
[47] قطعاً گناهکاران، گمراه و دیوانه و گرفتار آتشند. [[«فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ»: گمراه و دیوانهاند (نگا: قمر / 24). در گمراهی و آتشند. «سُعُرٍ»: دیوانگی و جنون. آتش سراپا شعله.]]
[48] روزی داخل آتش، بر رخساره، روی زمین کشیده میشوند (و بدیشان گفته میشود:) بچشید لمس و پسودهی دوزخ را. [[«یُسْحَبُونَ»: روی زمین کشانده میشوند (نگا: غافر / 71). «مَسَّ»: لمس. پسوده. مراد رنج و الم و گرمی و حرارت آتش دوزخ است. «سَقَرَ»: اسم خاص دوزخ است و غیر منصرف.]]
[49] ما هر چیزی را به اندازهی لازم و از روی حساب و نظام آفریدهایم. [[«بِقَدَرٍ»: به اندازه لازم. از روی حساب و اندازهگیری دقیق و برابر نظم و نظام محکم و استوار (نگا: رعد / 8، حجر / 19 و 21، فرقان / 2).]]
[50] (نه تنها اعمال ما از روی حکمت است، بلکه توأم با نهایت قدرت است. چرا که) فرمانی بیش نیست، (و چنان با سرعت انجام میگیرد که انگار همسان با یک چشم برهم زدن، و) همانند یک نگاه سریع و با عجله است. [[«أَمْرُنَا»: فرمان ما برای پیدایش چیزی و انجام کاری. «إِلاّ وَاحِدَةٌ»: مگر یک بار. جز یک کلمه (نگا: یس / 82). «لَمْحٍ»: نگاه سریع. چشم به هم زدن. طَرفةالعین.]]
[51] ما اشخاص همچون شما را (در روزگاران پیشین) نابود و هلاک ساختهایم، آیا پند پذیرنده و عبرت گیرندهای هست؟! [[«أَشْیَاعَکُمْ»: پیروان شما. مراد امثال و همگون در پیروی از کفر و شرک و معاصی است (نگا: سبأ / 54).]]
[52] هر کاری را که کردهاند، در کتابها و نامههای اعمال (با دست فرشتگان مأمور، ثبت و ضبط و) موجود است. [[«الزُّبُرِ»: کتابها (نگا: قمر / 43). مراد نامههای اعمال و پروندههای کردار و رفتار و گفتار انسان است که توسط فرشتگان مأمور و مراقب، نگارش و نگاهداری میگردد (نگا: انفطار / 10 و 11 و 12).]]
[53] هر کار کوچک و بزرگی (که در دنیا کردهاند، در دفاتر مخصوص) نوشته شده است. [[«مُسْتَطَرٌ»: مکتوب. نوشته شده.]]
[54] قطعاً پرهیزگاران در باغها و کنار جویباران بهشتی جای خواهند داشت. [[«نَهَرٍ»: نهر. رودبار. جویبار. مفرد است و مراد جمع، همچون واژه (طفل) در (حج / 5، نور / 31). فراخی جا و مکان و وفور نعمت.]]
[55] در مجلس راستینی (که یاوهسرائی و بزهکاری در آن جائی ندارد ... در) پیشگاه پادشاه بزرگ و توانائی (که آفریدگار و خداوندگار همهی کائنات است). [[«مَقْعَدِ»: مجلس. جایگاه. «صِدْقٍ»: حق. راستین. «مَقْعَدِ صِدْقٍ»: مجلس حق. مجلس راستی و درستی خالی از دروغگوئی و بیهودهگوئی. «مَلِیکٍ»: پادشاه بزرگ. صیغه مبالغه است. «مُقْتَدِرٍ»: بسیار باقدرت و قوّت.]]