💾 Archived View for auragem.space › texts › islam › quran › fa.khorramdel › 22 captured on 2022-07-16 at 19:13:42. Gemini links have been rewritten to link to archived content
-=-=-=-=-=-=-
[1] ای مردم! از (عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). واقعاً زلزلهی (انفجار جهان و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانهی) هنگامهی رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثهی هراسانگیزی) است. [[«زَلْزَلَةَ»: حرکت و تکان سختی که در سازمان عالم هستی در آستانه رستاخیز ایجاد میگردد و کوهها را از جا میکند و دریا را به هم میریزد و آسمانها را در هم میکوبد (نگا: واقعه / 4). «السَّاعَةَ»: هنگامه رستاخیز قیامت (نگا: أنعام / 31 و 40).]]
[2] روزی که زلزلهی رستاخیز را میبینید (آنچنان هول و هراس سرتا پای مردمان را فرا میگیرد که حتّی) همهی زنان شیردهی که پستان به دهان طفل شیرخوار خود نهادهاند، کودک خود را رها و فراموش میکنند. و جملگی زنان باردار (از خوف این صحنهی بیمناک) سقط جنین مینمایند، و (تو ای بیننده!) مردمان را مست میبینی، ولی مست نیستند و بلکه عذاب خدا سخت (وحشتناک و هراسانگیز) است (و توازن ایشان را به هم زده است و لذا آنان را آشفته و خراب، با چشمان از حدقه به در آمده و با گامهای افتان و خیزان، و با وضع بیسر و سامان و حال پریشان میبینی). [[«تَذْهَلُ»: رها و فراموش میکند. غافل و بیخبر میگردد. از مصدر (ذُهول) به معنی غفلت و فراموشی ناشی از شدّت ترس. «مُرْضِعَةٍ»: زن شیردهی که پستان در دهان نوزاد نهاده و به شیر دادن مشغول باشد. «عَمَّا»: از فرزندی که. استعمال (ما) به جای (مَن) شایع و فراوان است (نگا: آلعمران / 36، نسأ / 3). «ذاتِ حَمْلٍ»: باردار. «سُکَارَی»: جمع سَکْران، مستان (نگا: نساء / 43). یادآوری: خوف و هراس هنگامه رستاخیز جنبه عمومی ندارد و شامل کسانی نمیشود که در دنیا فرمانبردار اوامر و نواهی الهی بودهاند (نگا: بقره / 38: آلعمران / 170: نمل / 87 و 89، انبیاء / 103).]]
[3] گروهی از مردم بدون هیچ علم و دانشی (و بلکه تنها از روی تقلید و هواپرستی) دربارهی (شناخت) یزدان (و مسألهی توحید خداوند منّان، و احیاء مردگان، و رستاخیز همگان به فرمان خالق جهان) به مجادله برمیخیزند، و (در این امر، طبیعی است، نه از دانش و منطق، بلکه) از هرگونه شیطان (انس و جنّ) سرکشی، پیروی مینمایند (و برابر نقشه و برنامه و حیله و دام همهی شیاطین و شیاطین صفتان عمل میکنند). [[«یُجَادِلُ فِی اللهِ»: درباره ذات و صفات و افعال و اعمال خدا ستیزهگری میکند. «شَیْطَانٍ»: مراد اهریمن انس و جنّ است (نگا: بقره / 14، انعام / 112). «یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ»: در این جدال از هر اهریمنی پیروی میکند. در همه اعمال و اقوال از هر اهریمنی پیروی میکند. «مَرِیدٍ»: متمرّد و سرکش.]]
[4] اهریمنانی که مشخّص و معلوم است، هرکس آنها را به دوستی گیرد، حتماً گمراهش میگردانند و به عذاب آتش (دوزخ) سوزانش میکشانند. [[«کُتِبَ عَلَیْهِ»: انگار بر این اهریمنان، همچون کالای دارای اتیکت نوشته شده است. روشن و معلوم است و این نتیجه حتمی برنامه ابلیس و همه شیاطین دیگر است. «أَنَّهُ»: شأن و مقام چنین است. «فَأنَّهُ»: این اهریمن و اهریمنان. «یَهْدِیهِ»: او را رهنمود میکنند. هدایت در اینجا به معنی دلالت، یعنی راهنمائی است (نگا: صافّات / 23). «السَّعِیرِ»: آتش برافروخته و سوزان. «فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ ...»: این جمله، خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: فَشَأْنُهُ أَنَّهُ یُضِلُّهُ، یا، فَشَأْنُهُ الإِضْلالُ. یادآوری: علّت ترجمه ضمیر مفرد (ه) در (عَلَیْهِ) و غیره به جمع، این است که پیش از اسم نکره (شَیْطانٍ) واژه (کلّ) قرار دارد که موجب تعمیم و مفید استغراق است (نگا: انعام / 164، إسراء / 13).]]
[5] ای مردم! اگر دربارهی رستاخیز (مردگان و زندگانی دوبارهی ایشان) تردید دارید، (بدین نکته توجّه کنید تا به گوشهای از قدرت الهی پی ببرید و به خود آئید:) ما شما را از خاک میآفرینیم، سپس (این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه، و بعد (نطفه، این پدیدهی اسرارآمیز فراهم آمده از اِسْپِرم مرد و اُووِل زن را) به خون بسته (ی زالو مانند)، و پس از آن (این خون بسته را به چیزی شبیه) به یک قطعه گوشت (جویده شده) در میآوریم که برخی (کامل و تامّ الخلقه و) بسامان، و برخی (ناتمام و ناقصالخلقه و) نابسامان است. (همهی اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (که ما بر آفرینش و تغییر و تبدیل و هرگونه کاری، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم). ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه میداریم و آن گاه شما را به صورت کودک (پسر یا دختر، از شکم مادران) بیرون میآوریم، سپس (شما را تحت نظارت و رعایت خود میپائیم) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود میرسید. برخی از شما (در این میان) میمیرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری میرسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (و دانستههای خویش را فراموش کرده و از یاد میبرند، و درست همانند یک کودک میشوند. دلیل دیگری بر قدرت خدا در همهچیز، به ویژه دربارهی مسألهی رستاخیز، این است که ای انسان در فصل زمستان) تو زمین را خشک و خاموش میبینی، امّا هنگامی که (فصل بهار در میرسد و) بر آن آب میبارانیم، حرکت و جنبش بدان میافتد و رشد و نمو میکند و انواع گیاهان زیبا و شادیبخش را میرویاند. [[«الْبَعْثِ»: رستاخیز. از نو زنده گرداندن. «خَلَقْنَاکُمْ»: اصل شما یا خود شما را آفریدهایم (نگا: آلعمران / 59، طه / 55، بقره / 28، مؤمنون / 12). «نُطْفَةٍ»: مراد موجود زنده حاصل در منی است که از آن به «آب جهنده» تعبیر شده است (نگا: قیامت / 37، طارق / 6). «عَلَقَةٍ»: خون بسته زالوگونه. «مُضْغَةٍ»: قطعه گوشتی بدان شکل و اندازه که جویده شود. «مُخَلَّقَةٍ»: تامّ الخلقه. دارای شکل و اندام. «غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ»: ناقصالخلقه. ناکامل و نابسامان. «نُقِرُّ»: نگاه میداریم و از درون پرت نمیکنیم. «طِفْلاً»: کودک. حال است. ذکر آن به صورت مفرد بدان علّت است که مصدر است، یا به اعتبار جنس و یا این که کلّ واحد افراد است. «أَرْذَلِ الْعُمُر»: پستترین مرحله عمر، و آن پیری و فرتوتی فراوانی است که بدان هنگام عقل دچار فراموشی و اندیشه دستخوش پریشانی میشود. «هَامِدَةً»: خشک و خاموش. مراد زمین خشکیده و مرده است. «إهْتَزَّتْ»: به حرکت و تکان میافتد. مراد حرکت و تکانی است که به سبب جنبش عناصر گیاهان در داخل آن پیدا و پدیدار میگردد. «رَبَتْ»: بالا آمد و پفیده شد. مراد رشد و نمو گیاهان است. «زَوْج»: صنف. نوع. «بَهِیجٍ»: زیبا و باطراوت. سُرورآفرین و شادیبخش. سرسبز و خرّم.]]
[6] آن (چیزهائی که در آیات پیشین دربارهی مراحل مختلف آفرینش انسان و جهان گیاهان بازگو شد) بدان خاطر است که (بدانید) خدا حق است و (لذا نظامی را که آفریده نیز حق بوده و بیهوده و بیهدف نیست، و به زبان حال به شما میگوید:) او مردگان را زنده میگرداند، و وی بر هر چیزی توانا است. [[«ذلِکَ»: آن. اشاره به آفرینش انسان و دیگر چیزهای بعد از آن دارد. مبتدا است و جار و مجرور خبر آن است.]]
[7] و (این که بدانید) بدون شکّ قیامت فرا میرسد و جای هیچ گونه تردیدی نیست، و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیدهاند دوباره زنده میگرداند. [[«یَبْعَثُ»: دوباره حیات میبخشد و زنده میگرداند.]]
[8] گروهی از مردم دربارهی (یگانگی آفریدگار و صفات و افعال و اعمال) خداوندگار بدون هیچ دانشی و رهنمودی و کتاب روشنگری به مجادله میپردازند. [[«عِلْمٍ»: مراد علم ضروری و بدیهی است. از قبیل: اطّلاع انسان از زنده بودن خود، و این که یک، نصف دو است. «هُدیً»: مراد استدلال درست و حجّت صحیح است. «کِتَابٍ»: مراد کتاب آسمانی است (نگا: أحقاف / 4). «مُنِیر»: روشنگر. بیانگر حق و حقیقت (نگا: آلعمران / 184). روشن و واضح (نگا: فرقان / 61).]]
[9] مستکبرانه دوشهایشان را بالا میاندازند و مغرورانه رویشان را برمیگردانند تا (بدین وسیله مردمان را از راه خدا) گمراه سازند. بهرهی آنان در این جهان خواری و رسوائی است، و در روز قیامت عذاب آتش سوزان (دوزخ) را بدیشان میچشانیم. [[«ثَانِیَ»: پیچاننده. برگرداننده. حال ضمیر مستتر در (یُجَادِلُ) است. «عِطْف»: از سر تا سرینها را میگویند. پهلو. جانب. «ثَانِیَ عِطْفِهِ»: پهلوی خود را پیچ میدهد. پهلو پیچدادن مترادف است با روگردانی (منافقون / 5) و پشت کردن (اسراء / 83) که کنایه از تکبّر و بیاعتنائیاست. «خِزْیٌ»: خواری و رسوائی (نگا: بقره / 85). «الْحَرِیق»: سوزان (نگا: آلعمران / 181).]]
[10] (بدو گفته میشود: خواری و عذابی را که میبینی) این نتیجهی همان کارهائی است که خودت قبلاً انجام دادهای و پیشاپیش فرستادهای، و اصلاً خداوند کمترین ستمی نسبت به بندگان روا نمیدارد. (نه کسی را بیجهت کیفر میدهد، و نه بر میزان مجازات کسی بدون دلیل میافزاید، و بلکه برنامهی او سراسر عدالت و دادگری است). [[«قَدَّمَتْ یَدَاکَ»: دستهایت آن را پیشاپیش فرستاده است. از آنجا که اغلب کارها توسّط دست انجام میپذیرد، اعمال سائر اعضاء بدان نسبت داده شده است. «لَیْسَ بِظَلاّمٍ»: کمترین ستمی روا نمیدارد (نگا: آلعمران / 182، نساء / 40).]]
[11] بعضی از مردم هم، خدا را در حاشیه و کناره میپرستند (و دارای عقیدهی سستی هستند. ایمانشان بر پایهی مصالحشان استوار است، و لذا) اگر خیر و خوبی بدیشان برسد، به سبب آن شاد و آسوده خاطر و (بر دین) استوار و ماندگار میشوند، و اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد، (به سوی کفر برمیگردند و) عقبگرد میکنند. بدین ترتیب هم (آرامش ایمان به قضا و قدر و مدد و یاری خداوند را در) دنیا و هم (نعمت و سعادت) آخرت را از دست میدهند، و مسلّماً این زیان روشن و آشکاری است (که انسان هم دنیا و هم آخرتش بر باد فنا رود). [[«حَرْفٍ»: لبه. کناره. «یَعْبُدُ اللهَ عَلی حَرْفٍ»: مراد متزلزل و مذبذب بودن در پذیرش فرمان یزدان و ایمان به اسلام است. انگار چنین فردی بر لبه چیزی قرار گرفته است و با تکان مختصری از مسیر خارج میشود، و یا این که در جنگی که درگرفته است خویشتن را به کناری میکشد و در اطراف و جوانب میدان میجنگد، تا اگر پیروزی نصیب لشکریان شد، با ایشان بماند، و اگر ترس شکست و احتمال بلائی در میان بود، فرار بکند. «إِطْمأَنَّ بِهِ»: ثابت و استوار میماند بر باور و عقیدهای که ظاهراً پذیرفته است. ماندگار میماند به سبب آن. «فِتْنَةٌ»: بلا و مصیبت. امتحان و آزمایش. «إِنقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ»: بازگشت میکند. از ایمان برمیگردد و به کفر میگراید (نگا: بقره / 143، آلعمران / 144).]]
[12] آنان جز خدا چیزهائی را به فریاد میخوانند و میپرستند که نه زیانی میتوانند بدیشان برسانند و نه سودی را. این، سرگشتگی فراوان، و گمراهی بسیار دور (از حق و حقیقت) است. [[«یَدْعُو»: به فریاد میخواند (نگا: شعراء / 72). عبادت میکند (نگا: انعام / 56). در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی به دنبال دارد. «الْبَعِید»: (نگا: بقره / 176).]]
[13] کسانی را به فریاد میخوانند و میپرستند که زیانشان بیش از سودشان میباشد. چه یاوران و سروران بدی، و چه همدمان و دوستان بدی هستند! [[«لَمَنْ»: لام زائد است و برای تأکید به اوّل مفعول افزوده شده است. مراد از (ما) در آیه قبلی بتها، و مراد از (مَنْ) در این آیه، میتواند طاغوتهائی چون فرعون باشد. «یَدْعُو»: (نگا: حجّ / 12). «ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ»: استعمال اسم تفضیل (أَقْرَب) بدان خاطر است که طاغوتها ممکن است به پیروان خود حقوق و جوائزی در دنیا بدهند، لیکن در برابر عذاب و عقاب آخرت بسی ناچیز است (نگا: اعراف / 113). یا این که استعمال اسم تفضیل به معنی وجود صفتی در طرفین مورد مقایسه نیست، و چه بسا طرف ضعیفتر، اصلاً فاقد آن چنان صفتی باشد. وقتی که میگوئیم: «عذاب آتش جهان، بهتر از عذاب دوزخ است». مفهوم سخن، آن نیست که عذاب جهان خوب است.]]
[14] خداوند کسانی را که ایمان بیاورند و کارهای پسندیده بکنند، داخل باغهای بهشت میکند که رودبارها در زیر (درختان و کاخهای) آنها روان است. بیگمان خداوند هر چه را اراده کرده و بخواهد به انجام میرساند (چه عذاب و عقاب مفسدان، و چه جزا و سزای مؤمنان باشد). [[«یُدْخِلُ»: وارد میسازد. داخل مینماید.]]
[15] کسی که (از میان کفّار) گمان میبرد خدا پیغمبرش را در دنیا و آخرت یاری نمیدهد و پیروز نمیگرداند، (بداند که خداوند به کوری چشم او وی را در هر دو سرا پیروز میگرداند. لذا از خشم بترکد و بمیرد و هر کاری که از دستش ساخته است انجام دهد، مثلاً) او ریسمانی به سقفخانه بیاویزد و سپس (خویشتن را حلقآویز و راه نفس را) قطع نماید و (تا سر حدّ مرگ پیش رود و بدین هنگام بنگرد و) ببیند آیا این کار خشم او را فرو مینشاند (و خودکشی پیروزی را از محمّد باز میگرداند؟). [[«لَن یَنصُرَهُ اللهُ»: خداوند پیغمبرش را هرگز پیروز نخواهد کرد. ضمیر (ه) به پیغمبر برمیگردد که از سیاق کلام مفهوم میشود. نظیر آن (نگا: نحل / 61، قدر / 1). «مَن کَانَ یَظُنُّ»: مراد ترکیدن از خشم و خودکشی برای رهائی از آتش حسادت درون است (نگا: آلعمران / 119). «سَبَب»: ریسمان. وسیله (نگاه: کهف / 84). «السَّمَآءِ»: سقف و آسمانه خانه. آسمان. «لِیَقْطَعْ»: پاره کند. بربندد. مراد قطع گردن یا جلو راه نفس کشیدن است. یادآوری: معنی آیه را به گونه دیگری نیز بیان داشتهاند: کسی که گمان میبرد خداوند هرگز پیغمبرش را - نه در دنیا و نه در آخرت - پیروز نمیگرداند، (بداند به کوری چشم او خداوند وی را در هر دو جهان پیروز و رستگار میگرداند، و پیروزی را بدو میرساند. برای این که از این پیروزی جلوگیری شود) او با هر وسیلهای که میتواند خویشتن را به آسمان برساند و (از پیروزی) جلوگیری کند و ببیند نیرنگ و چارهسازی وی چیزی را برطرف مینماید که او را بر سر خشم آورده است (نگا: ص / 10).]]
[16] این گونه روشن، ما قرآن را به صورت آیههای کاملاً واضح و آشکار فرو فرستادهایم (تا وضوح و سادگی قرآن، حجّتی بر مردم شود) و بیگمان خداوند (با این قرآن) هرکه را بخواهد هدایت و راهنمائی میکند. [[«کَذلِکَ»: این گونه. مشارالیه میتواند انزال مذکور بعد از اسم اشاره بوده و یا انزال آیات بر پیغمبران پیشین مراد باشد. «آیاتٍ»: حال ضمیر (ه) است. «وَ أَنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یُرِیدُ»: این جمله خبر مبتدای محذوفی مثل (أَلأمْر) بوده و تقدیر چنین است: أَلأمْرُ أَنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یُرِیدُ. یا این که لامی مقدّر شود و چنین باشد: لاِنَّ اللهَ ...]]
[17] قطعاً خداوند روز قیامت داوری خواهد کرد در میان مؤمنان و یهودیان و ستارهپرستان و مسیحیان و زرتشتیان و مشرکان، (و برحقّ و ناحقّ را بدانان میشناساند). مسلّماً خداوند حاضر و ناظر بر هر چیزی است. [[«الصَّابِئِینَ»: ستارهپرستان (نگا: بقره / 62). «الْمَجُوسَ»: زرتشتیان. آتشپرستان. آنان کسانی هستند که به دو مبدأ خیر و شر یا نور و ظلمت معتقدند و خدای نیکیها را اهورامزدا، و خدای شر و ظلمت را اهریمن میدانند و آتش را احترام بسیار میگذارند. «شهید»: حاضر و ناظر.]]
[18] آیا ندیدهای و ندانستهای که تمام کسانی که در آسمانها بوده و همهی کسانی که در زمین هستند، و خورشید و ماه و ستارهها و کوهها و درختان و جانوران و بسیاری از مردمان، برای خدا سجده میبرند (و به تسبیح و تقدیس او مشغول و سرگرمند؟) و بسیاری از مردمان هم (غافل بوده و برای خدا سجده نمیبرند و) عذاب ایشان حتمی است (و مستحقّ عقابند، و اینها در نزد پروردگارشان بیارزش میباشند) و خدا هرکه را بیارزش کند، هیچ کسی نمیتواند او را گرامی دارد (و مشمول عنایت و سعادت آسمانی کند. چرا که تنها این) خدا است که هر چیزی را که بخواهد انجام میدهد. [[«یَسْجُدُ لَهُ ...»: (نگا: رعد / 13 و 15، اسراء / 44). «الدَّوَآبُّ»: جمع دابّه، هر نوع حیوان و جانداری (نگا: بقره / 164).]]
[19] اینان که دو دستهی مقابل هم (مردمان، به نام مؤمنان و کافران) میباشند (و در آیههای متعدّد ذکری از ایشان رفته است) دربارهی (ذات و صفات) خدا به جدال پرداختهاند و به کشمکش نشستهاند. کسانی که کافرند، (خداوند برایشان آتش دوزخ را تهیّه دیده، و انگار آتش آن) جامههائی (است که به تن آنان چست بوده و) برای آنان از آتش بریده (و دوخته) شده است. (علاوه بر آن) از بالای سرهایشان (بر آنان) آب بسیار گرم و سوزان ریخته میشود. [[«هذَانِ»: این دو گروه. مراد مؤمنان و کافران بوده که پیوسته در صفوف مختلف مبارزه با یکدیگرند. «خَصْمَانِ»: طرفین دعاوی. دو دسته مقابل هم. خصم برای یک نفر و بیشتر استعمال میگردد، و در اینجا مراد دسته و گروه است (نگا: ص / 21). «یُصَبُّ»: ریخته میشود. «الْحَمِیمُ»: آب بسیار گرم و سوزان و جوشان.]]
[20] (این آب جوشان آنچنان در بدنشان نفوذ میکند که) آنچه در درونشان است بدان گداخته و ذوب میگردد، و هم پوستهایشان. [[«یُصْهَرُ»: ذوب و گداخته میگردد. پخته میشود. «الْجُلُود»: جمع جِلد، پوستها.]]
[21] و تازیانههائی از آهن برای (زدن و سرکوبی) ایشان (آماده شده) است. [[«مَقَامِع»: جمع مِقْمَعَة، تازیانه. گرز. چکش چوگان مانندی که با آن بر سر فیل میزنند.]]
[22] هر زمان که دوزخیان بخواهند خویشتن را از غم و اندوه عظیم آتش برهانند، بدان برگردانده شوند (و آمرانه بدیشان گفتهشود:) بچشید عذاب سوزان را. [[«مِنْ غَمٍّ»: از غم عظیمی از غمهای آتش. در این صورت (مِنْ غَمٍّ) بدل از ضمیر (ها) میباشد. به سبب غم بزرگ حاصل از آن. «وَ ذُوقُوا»: در آن (بدیشان گفته شود) حذف است و عطف بر (أُعِیدُوا) است و تقدیر چنین است: أُعِیدُوا فِیهَا، وَ قِیلَ لَهُمْ: ذُوقُوا (نگا: سجده / 20).]]
[23] (این حال گروه اوّل، یعنی کافران در قیامت است. امّا گروه دوم که مؤمنانند) خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، به باغهائی (از بهشت) داخل میگرداند که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودبارها جاری است. آنان با دستبندهائی از طلا و مروارید زینت مییابند، و جامههایشان در آنجا از حریر است. [[«یُحَلَّوْنَ»: زینت داده میشوند. از مصدر (تَحْلِیَة) به معنی آراستن، و از ماده (حلی). «أَسَاوِرَ»: (نگا: کهف / 31). «مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ»: حرف (مِنْ) نخست برای بیان جنس، و دومی برای تبعیض است. «لُؤْلُؤاً»: درّ. مروارید. عطف بر محلّ (مِنْ أَسَاوِرَ) است.]]
[24] آنان به سوی (گفتن) سخنان زیبا، و راه (انجام کارهای) پسندیده رهنمود میگردند. [[«هُدُوا»: راهیاب و رهنمود میگردند. «الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»: سخنان زیبا و پسندیده. مراد سخنان روحپرور و نشاطآور و لبریز از صفا و صمیمیّت و معنویّت است. یا سخنانی که دالّ بر تقدیس خدا و بیانگر اعتراف به فضل او است (نگا: یونس / 10، فاطر / 34 و 35). «الْحَمِیدِ»: پسندیده. بایسته. «صِرَاطِ الْحَمِیدِ»: راه بایسته. مراد انجام افعال نیکو است. برخی (الْحَمید) را به معنی خدای ستوده دانستهاند. در این صورت معنی چنین میشود: آنان به سوی سخنان زیبائی (که روح را در مدارج کمال سیر میدهد) رهنمود میشوند، و به راه خدای شایسته ستایش هدایت میگردند (تا بدانجا که به آخرین درجه قرب یزدانی و لذّات روحانی میرسند). برخی معنی آیه را مربوط بدین جهان دانسته و گفتهاند: مؤمنان در این جهان به سوی سخنان زیبا (که توحید است) رهنمود میگردند، و به سوی راه خدا (که اسلام است) سوق داده میشوند.]]
[25] بیگمان کسانی که کفر میورزند و (مردمان را) از راه خدا (که دین اسلام است) و (مؤمنان را) از (ورود به) مسجدالحرام باز میدارند که (مکّه است و ما) آن را برای همهی مردمان، اعم از کسانی که در آنجا زندگی میکنند و یا از نقاط دیگر بدان وارد میشوند، یکسان (حرم امن و امان و محلّ مراسم حجّ و عمره) نمودهایم، همچنین کسانی که با توسّل به ظلم (از حدّ اعتدال خارج میشوند و) در آن سرزمین مرتکب خلاف میگردند، عذاب دردناکی بدیشان میچشانیم. [[«الْمَسْجِدِ الْحَرَام»: مراد مکّه است که به سبب اهمّیّت فراوان مسجدالحرام، از مکّه بدان تعبیر شده است. «سَوَآءً»: برابر و یکسان. مفعول دوم است. «الْعَاکِفُ»: ساکن. مقیم. فاعل (سَوَآءً) میباشد. «الْبَادِ»: از بادیه آینده. مراد زُوّار و حجّاجی است که از اطراف و اکناف به مکّه میآیند. اصل آن (الْبادی) است. «بِإلْحَادٍ»: إلحاد به معنی انحراف از حد اعتدال است. مفعولبه است و حرف (ب) در اوّل آن زائد است (نگا: مریم / 25). «بِظُلْمٍ»: ستمگرانه. به سبب ظلم. «مَن یُرِدْ فِیهِ بِإلْحَادٍ بِظُلْمٍ»: هرکس در آنجا از روی ستم مرتکب کجروی و انحراف شود. هرکس در آنجا منحرفانه و ستمگرانه مرتکب هرگونه گناهی شود. مفعول فعل (یُرِدْ) یا محذوف است که (شَیْئاً) است، و حرف (ب) برای ملابسه میباشد، یا این که این حرف زائد است و إلحاد مفعول است. (بِظُلْمٍ) حال یا بدل (بِإلْحادٍ) بوده و جنبه تأکید را دارد.]]
[26] (ای پیغمبر! به خاطر بیاور) زمانی را که محلّ خانهی کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم و (پایههای قدیمی) آن را بدو نمودیم (و دستور دادیم به بازسازی آن بپردازد. هنگامی که خانهی کعبه آماده شد، به ابراهیم خطاب کردیم که این خانه را کانون توحید کن و) چیزی را انباز من منمای و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوع برندگان و سجده برندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمییز و پاکیزه گردان. [[«بَوَّأْنَا»: آمادهساختیم. وارد کردیم. شناساندیم. «بَوَّأْنا لإِبْرَاهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ»: جای کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم. مکان قدیمی کعبه را به ابراهیم نشان دادیم. ابراهیم را به محلّ کعبه رساندیم. «شَیْئاً»: مفعولبه یا مفعول مطلق است. «الطَّآئِفِینَ»: طواف کنندگان دور کعبه. «الْقَآئِمِینَ»: ایستادگان در نماز. «الرُّکَّعِ»: رکوع برندگان در نماز. «السُّجُودِ»: سجدهبرندگان در نماز. این سه واژه اشاره دارند به سه رکن از ارکان مهمّ نماز که قیام و رکوع و سجود است، و لذا ذکر آنها کنایه از خود نماز است. یادآوری: از آنجا که مکتب ابراهیم خلیل و محمّد مصطفی و همه انبیاء یکی است (نگا: آلعمران / 95، یوسف / 38، نحل / 123) فرمان (لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ ...) در این آیه، و (أَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ ... وَ ...) و احکام مترتّب بر آن، متوجّه خاتمالانبیاء بوده است (تفسیر المنتخب، حجّ / 27) و این است که در سال فتح مکّه بتها سرنگون و کعبه از لوث اصنام زدوده میگردد (نگا: تفسیر أضواء البیان، حجّ / 26). لذا آیات بعدی خطاب به پیغمبر اسلام است (نگا: تفسیر ابن کثیر، حاشیه کازرونی بر تفسیر بیضاوی). در این صورت عطف بر جمله مقدّری مثل: اِقْتِدَآءً بِإِبْرَاهِیمَ است.]]
[27] (ای پیغمبر!) به مردم اعلام کن که (افراد مسلمان و مستطیع)، پیاده، یا سواره بر شتران باریک اندام (ورزیده و چابک و پرتحمّل، و مرکبها و وسائل خوب دیگری) که راههای فراخ و دور را طی کنند، به حجّ کعبه بیایند (و ندای تو را پاسخ گویند). [[«أَذِّنْ»: اعلام کن. آگهی کن. «رِجَالاً»: جمع راجِل، پیادگان. حال است. «ضَامِر»: شتر لاغر و باریک اندام. مراد استفاده از مرکبهای قوی و دارای عضلات سفت و محکمی است که تاب تحمّل بیابانهای خشک و سوزان و بیآب و علف را داشته باشند. «رِجَالاً وَ عَلَی کُلِّ ضَامِرٍ»: مراد استفاده از هرگونه امکانات، برای شرکت در این فریضه مهمّ است. «فَجٍّ عَمِیقٍ»: راه فراخ. راه دور (نگا: أنبیاء / 31، نوح / 20).]]
[28] (آنان به این سرزمین مقدّس بیایند) تا منافع خویش را با چشم خود ببینند (و به سود مادی و معنویشان برسند و ناظر فوائد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی حجّ باشند)، و در ایّام معیّنی که (روز عید قربان و دو و یا سه روز بعد از آن است، به هنگام ذبح قربانی) نام خدا را بر چهارپایانی (همچون بز و گوسفند و شتر و گاو) ببرند که خدا نصیب ایشان کرده است. پس (از ذبح حیوانات، ای حجّاج) خودتان از (گوشت) آنها بخورید و بینوایان مستمند را نیز بخورانید. [[«مَنَافِعَ»: مراد سود مادی همچون تجارت و بازرگانی، و سود معنوی همچون عبادت و عفو و مغفرت است. «أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ»: چند روز معیّن و مشخّص. مراد روز عید و دو روز یا سه روز بعد از آن است. برخی هم روز عرفه و روز عید و یک روز بعد از آن و بعضی هم ده روز ذیالحجّه دانستهاند. «بَهِیمَةِ الأَنْعَامِ»: چهارپایان اهلی (نگا: مائده / 1). «فَکُلُوا مِنْهَا وَ ...»: معنی مستفاد از این بخش آیه، این است که گوشت قربانی باید به مصرفهای لازم برسد. دیگر گوشتهای قربانی در سرزمین مِنی بر روی زمین انداخته نشود تا گندیده و یا در زیر خاکها مدفون گردد. بلکه اگر نیازمندانی در آنجا و در آن زمان پیدا نشوند، باید گوشتها - در صورت امکان - هرگونه که شده است به مناطق دیگری حمل و به مصرف برسد. «الْبَآئِسَ»: سخت نیازمند. مستمند.]]
[29] بعد از آن باید آلودگیها (و چرک و کثافت، و زوائد بدن همچون مو و ناخن) را از خود برطرف سازند، و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند، و خانهی قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند. [[«لِیَقْضُوا»: قطع کنند. به پایان برسانند. برطرف سازند. «تَفَثَ»: چرک و کثافت و آلودگی. از قبیل: موهای زائد و ناخن و عرق بدن. «لِیَقْضُوا تَفَثَهُمْ»: مراد تَقْصیر است که از مناسک حجّ بشمار است و به دنبال از احرام به در آمدن انجام میپذیرد. «نُذُورَهُمْ»: مراد نذرهای حلال است. از قبیل: قربانیهای اضافی و صدقات و خیرات. «لِیَطَّوَّفُوا»: مراد طواف اضافه است که بعد از عرفه و از احرام به در آمدن انجام میپذیرد. «الْعَتِیقِ»: عتیق چیزی است که از نظر زمان یا مکان و یا مرتبه متقدّم باشد. آزاد (از تسلّط جبّاران و قلدران).]]
[30] آن (چیزی که گذشت، برنامه و مناسک حجّ بود) و هر کس اوامر و نواهی خدا را (به ویژه در مراسم و امور مربوط به حجّ) بزرگ و محترم دارد، از نظر خدا چنین کاری (در دنیا و آخرت) برای او بهتر است. (خوردن گوشت) چهارپایان (همچون شتر و گاو و بز و گوسفند) برای شما حلال گشته است، مگر (گوشت) آن چهارپایانی که (در قرآن) برایتان بیان میشود (همچون مردار و غیره). و از (پرستش) پلیدها، یعنی بتها دوری کنید، و از گفتن افتراء (بر مردم و بر خدا) بپرهیزید. [[«ذلِکَ»: این گونه اسماء اشاره، برای جداسازی دو نوع سخن از هم، و یا فاصله انداختن بخش پیشین سخنی از قسمت پسین آن به کار میرود (نگا: ص / 55). خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: أَلأمْرُ هُوَ ذلِکَ. «حُرُمات»: مقدّسات. چیزهائی که نباید حرمت آنها پایمال شود. مراد مراسم و مناسک حجّ و به طور کلّی احکام اوامر و نواهی خدا است (نگا: بقره / 194). «عِندَ رَبِّهِ»: از نظر پروردگارش. در پیشگاه خداوندگارش. «إِلاّ مَا یُتْلَی ...»: (نگا: مائده / 3). «الرِّجْسَ»: ناپاک. پلید. در اینجا ناپاک و پلید معنوی مراد است و لذا با (الأوْثان) یعنی بتان بیان و توضیح داده شده است. «مِنْ»: مِن بیانیّه است. «قَوْلَ الزُّورِ»: افتراء. سخن باطل و بیاساس.]]
[31] حقّگرا و مخلص خدا باشید، و هیچ گونه شرکی برای خدا قرار ندهید. زیرا کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکّههای بدن) او را میربایند، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و درّهی ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود). [[«حُنَفَآءَ»: جمع حَنیف، حقّگرایان و دوری گزیدگان از باطل. مخلصین (نگا: بقره / 135، آلعمران / 67 و 95). حال ضمیر (و) در فعل (إِجْتَنِبُوا) است. «غَیْرَ»: عطف بر (حُنَفآءَ) و حال است. «خَرَّ»: سقوط کرد. فرو افتاد. «السَّمَآءِ»: مراد آسمان ایمان است. شخص به هنگام سقوط از آن بر اثر اضطراب فراوان، احساس بیوزنی و بیارجی در درون روح و جان خود میکند و خویشتن را بیپایگاه میبیند. «الطَّیْرُ»: مراد پرندگان هواها و هوسها است که افکار شخص را پریشان میسازند. «تَهْوِی بِهِ»: او را پرت میکند. وی را به پائین میاندازد. «الرِّیحُ»: مراد ابلیس ملعون است که کافر را در وادی ضلالت سرگردان و ویلان میسازد و هلاک و تباهش مینماید. «سَحِیقٍ»: بسیار ژرف. دور افتاده و پرت.]]
[32] (مطلب) چنین است (که گفته شد)، و هر کس مراسم و برنامههای الهی را بزرگ دارد (و از جمله مناسک حجّ را گرامیشمارد)، بیگمان بزرگداشت آنها نشانهی پرهیزگاری دلها (و خوف و هراس از خدا) است. [[«ذلِکَ»: (نگا: حجّ / 30). «شَعَآئِرَ»: (نگا: بقره / 158، مائده / 2). «فَإِنَّهَا»: شعائر و مناسک. حیوانات قربانی.]]
[33] در این حیوانات قربانی، منافع (دنیوی از قبیل سوار شدن و بار کردن و استفاده از شیر و پشم و تولید مثل آنها برایتان آزاد) است تا زمان معیّن (که روز ذبح آنها است) و بعد هم که در کنار خانهی قدیمی و گرامی (کعبه، یعنی در قربانگاه منی و دیگر جاهای حرم) آماده گردیدند (و ذبح شدند، شما میتوانید از منافع مادی و معنوی آنها برخوردار شوید). [[«لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ ...»: مراد این است که استفاده از فرآوردههای حیوانات قربانی آزاد است. یا این که: در مراسم و مناسک، سود شما است. «اَجَلٍ مُّسَمّیً»: وقت مشخّص. مراد روز ذبح است. «مَحِلُّهَا»: حلال بودن ذبح، یا محلّ و یا زمان حلال بودن ذبح حیوان قربانی. یا این که: محلّ مردم از احرامشان تا کعبه است. یعنی پس از مناسک، کعبه را طواف میکنند. «إِلَی الْبَیْتِ»: حرف (إِلی) به معنی (عِندَ) یعنی نزد، و مراد از بیت، کلّ حرم است.]]
[34] (قربانی تنها منحصر به شما مسلمانان نبوده، و بلکه) ما برای هر ملّتی (که پیش از شما به خدا ایمان داشتهاند) قربانی را (که سمبل آمادگی انسان برای فدا شدن در راه خدا است) مقرّر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطاء نموده است. خدای شما و ایشان خدای واحدی است (و برنامهی او هم برنامهی واحدی است. حال که چنین است) پستسلیم (فرمان) او بوده، و (اعمالتان خالصانه برای او باشد. ای پیغمبر) مژده بده مخلصان متواضع (در برابر فرمان خدا) را (به بهشت و پاداش فراوان آفریدگارشان). [[«مَنسَکاً»: عبادت. در اینجا به قرینه (لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللهِ ...) مراد قربانی، یعنی ذبح حیوان برای فقراء است. «أَسْلِمُوا»: مخلص شوید. منقاد و مطیع شوید. «الْمُخْبِتِینَ»: افراد متواضع و مُقِرّ به بندگی و مطمئنّ از ایمان خود (نگا: هود / 23، حجّ / 54). ایمانداران خاضع و خاکی.]]
[35] آنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود (به خاطر درک مقام باعظمت یزدان) دلهایشان به هراس میافتد، و در برابر مصائبی که گریبانگیرشان میگردد، شکیبائی پیش میگیرند (و ایستادگی میکنند، چرا که تسلیم فرمان قضا و قدرند)، و نماز را چنان که باید میخوانند، و از اموالی که بدیشان عطاء کردهایم (در کارها و راههای خیر) صرف میکنند. [[«وَجِلَتْ»: به خوف و هراس افتاد (نگا: اَنفال / 2، حجر / 52 و53).]]
[36] ما (ذبح) شتران (چاق و فربه، و دیگر چهارپایان) را (در حجّ) برای شما از جملهی مراسم و مناسک (دین و نشانههای آئین) الهی قرار دادهایم، و در چنین حیواناتی خیر (دنیا و اجر آخرت) شما است. پس در حالی که به صف ایستادهاند (و دستها و پاها را جفت هم کردهاند و آمادهی ذبح میباشند) نام خدا را بر آنها ببرید (و به نام خدا ذبحشان کنید)، و هنگامی که (نقش زمین شدند و) بر پهلوهایشان افتادند، خودتان (اگر خواستید) از گوشت آنها بخورید و به مستمند (غیر گدا) و به فقیر (گدا پیشه) بخورانید. این گونه (که میبینید) شتران را رام و مطیع شما کردهایم تا این که (از الطاف کریمانه و انعام بزرگوارانهی آفریدگار خود) سپاسگزاری کنید. [[«الْبُدْنَ»: جمع بَدَنَة، شتران چاق و فربه و تنومند. مفعول فعل مقدّری است که فعل مذکور بعد از آن، یعنی (جَعَلْناها) بیانگر آن است. «صَوَآفَّ»: جمع صَآفَّة، برپا ایستاده و صف کشیده، دستها و پاها را جفت کرده و دراز کشیده. از لحاظ نحوی حال است و از نظر صرفی غیر منصرف. «وَجَبَتْ»: فرو افتاد. نقش زمین گردید. «جُنُوب»: جمع جنب، پهلوها. «الْقَانِعَ»: مستمندی که عفیفالنفس است و دست تکدّی دراز نمیکند، و یا این که بدانچه بدو دهند راضی میگردد و الحاح و اصرار نمیکند. «الْمُعْتَرَّ»: فقیری که آشکارا دست تکدّی دراز و با الحاح و اصرار از طرف درخواست میکند. «کَذلِکَ»: این گونه. مثل چنین. نعت مصدر محذوفی است و در اصل چنین است: سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ تَسْخیراً کَذلِکَ.]]
[37] گوشتها و خونهای قربانیها (که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچ وجه مورد توجّه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمیرسد (و موجب رضای او نمیگردد) و بلکه پرهیزگاری (و ورع و اخلاص) شما بدو میرسد (و رضا و خوشنودیش را کسب میکند). این گونه که (میبینید) خداوند حیوانات را مسخّر شما کرده است تا خدا را به خاطر این که هدایتتان نموده است (و به سوی انجام اعمال نیکو رهنمودتان کرده است) بزرگ دارید و (سپاسگزار الطاف او باشید. ای پیغمبر!) نیکوکاران را (به پاداش عظیم و لطف عمیم خدا) مژده بده. [[«لَن یَنَالَ اللهَ ...»: این آیه اشاره بدان دارد که خداوند گوشت و خون قربانیهائی را نمیپذیرد که از تقوا و پرهیزگاری و نیّت خالص و درست سرچشمه نگیرد. «لِتُکَبِّرُوا»: تا این که تکبیر گوئید و بزرگ دارید. «عَلی مَا هَدَاکُمْ»: به خاطر این که ب�� کارهای خیری همچون قربانی و انجام مناسک حجّ رهنمودتان کرده است.]]
[38] خداوند دفاع میکند از مؤمنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند). چرا که مسلّماً خداوند خیانت پیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مؤمن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد). [[«خَوَّانٍ»: بسیار خیانتکار. صیغه مبالغه خائن است (نگا: نساء / 107). «کَفُورٍ»: شدیدالْکفر. بس کفرپیشه. صیغه مبالغه کافر است. استعمال صیغه مبالغه (خَوَّان) و (کَفُور) متوجّه مبالغه در نفی محبّت است (نگا: آلعمران / 182). چرا که خداوند هیچ گونه خائنی (نگا: انفال / 58) و کافری (نگا: آلعمران / 32) را دوست نمیدارد.]]
[39] اجازه (ی دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) میگردد، چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدّتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. [[«أُذِنَ»: اجازه داده شده است. «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ ...»: خدا به کسانی که بدیشان حمله و تعدّی میشود اجازه دفاع از خود داده است (نگا: بقره / 190).]]
[40] همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانهی خود اخراج شدهاند (و از مکّه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است! اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیلهی بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همهجاگیر میگردد و صدای حق را در گلو خفه میکند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشتهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراکز پرستش خود را فراموش نمیکند) و به طور مسلّم خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز میگرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقّق وعدههایش جلوگیری نماید). [[«دَفْعُ»: برگرداندن. جلوگیری نمودن (نگا: بقره / 251). «صَوَامِعُ»: جمع صَوْمعه، دیرها. محلّ رهبانیّت راهبان که اسلام آن را منسوخ کرده است (نگا: حدید / 27). «بِیَعٌ»: جمع بیعَة، کلیساها. «صَلَوَاتٌ»: جمع صَلاة، معرَّب واژه عبری (صَلُوقا)، معابد یهودیان، کنشتها. «یُذْکَرُ فِیهَا ...»: مرجع (ها) میتواند (مساجد) یا این که معابد به طور کلّی باشد.]]
[41] (آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعدهی یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند، و سرانجام همهی کارها به خدا برمیگردد (و بدانها رسیدگی و دربارهی آنها داوری خواهد کرد، همان گونه که آغاز همهی کارها از ناحیهی خدا است). [[«إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی ...»: اگر ایشان را تسلّط و تصرّف دهیم و قدرتشان بخشیم (نگا: انعام / 6، اعراف / 10). «لِلّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ»: سرنوشت کارها به دستور و فرمان خدا بستگی دارد و هر که را بخواهد غالب، و هرکه را بخواهد مغلوب میگرداند. کارها عاقبت به دادگاه الهی برگشته و مورد بررسی واقع میگردد.]]
[42] (ای پیغمبر! در برابر اذیّت و آزار و یاوهگوئی مردمان غمگین و ناراحت مباش). اگر تو را تکذیب میکنند (کار تازهای نیست) پیش از اینان نیز قوم نوح (نوح را) و قوم عاد (هود را) و قوم ثمود (صالح را اذیّت و آزار رسانده و) تکذیب کردهاند. [[«کَذَّبَتْ»: فاعل آن اسم جمع (قوم) و مفعول آن به سبب کمال ظهور محذوف است.]]
[43] و همچنین قوم ابراهیم (ابراهیم را) و قوم لوط (لوط را).
[44] و اهل مدین (پیغمبر خود شعیب را تکذیب نمودهاند) و (بالأخره سایر پیغمبران اذیّت و آزار دیدهاند و تهدید و تکذیب شدهاند و از جمله توسّط فرعون و فرعونیان) موسی (هم) تکذیب شده است (و درد و رنج و شکنجه و آزاری را دیده که تو دیده و خواهی دید). امّا کافران (آزاررسان و اقوام بیایمان) را مدّتی مهلت دادهام و (فوراً به گناهانشان نگرفتهایم، تا بلکه به خود آیند و فرمان حق را پذیرا گردند، ولیکن وقتی که آنان به افتراء پرداخته و به آزار وتکذیب پیغمبران خود ادامه دادهاند) آن گاه ایشان را گرفتار (انواع عذاب) نمودهام. (در آیات متعدّد قرآنی باید دیده باشی) عاقبت چگونه کارشان را ناپسند شمردهام (و زشتی آن را با تازیانههای عقاب بدیشان نمودهام؟). [[«أَصْحَابُ مَدْیَنَ»: اهل شهر مدین، یعنی قوم شعیب (نگا: اعراف / 85). «أَمْلَیْتُ»: مهلت دادهام (نگا: آلعمران / 178). «أَخَذْتُهُمْ»: ایشان را گرفتار عقاب کردهام (نگا: آلعمران / 11، اعراف / 96، عنکبوت / 40). «نَکِیرِ»: زشت دانستنم و ناپسندیدنم. نکیر به معنی انکار بوده و اشاره دارد به این که خداوند نعمت را به نقمت، سلامت را به هلاکت، آبادانی را به ویرانی، و سعادت را به شقاوت تبدیل فرموده است.]]
[45] چه بسیار شهرها و آبادیهائی که آنجاها را نابود کردهایم، و به سبب ستمگری (ساکنانشان) فرو تپیده و برهم ریخته است، و چاههائی که بیاستفاده رها گشته است، و کاخهای برافراشته و استواری که بیصاحب و متروک مانده است. [[«فَکَأَیِّنْ ...»: چه بسیار. چه زیاد. «قَرْیَةٍ»: اشاره به ساکنان ستمگر آبادیها دارد (نگا: نساء / 75، انبیاء / 6 و 11 و 74 و 95). «خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا»: (نگا: بقره / 259، کهف / 42). «مَشِیدٍ»: استوار. برافراشته. آراسته (نگا: نساء / 78).]]
[46] آیا در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند تا (از دیدن آثار گذشتگان و مشاهدهی ویرانههای کاخهای ستمگران) دلهائی به هم رسانند که بدانها (وظیفهی خود را در قبال دعوت حق درک و) فهم کنند، و گوشهائی داشته باشند که بدانها (اخبار جبّاران، و ندای وجدان، و فرمان یزدان را) بشنوند؟ چرا که این چشمها نیستند که کور میگردند، و بلکه این دلهای درون سینهها هستند که نابینا میشوند. [[«آذَانٌ»: جمع أُذُن، گوشها. «تَعْمَی»: کور میگردد و نمیبیند. «الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»: جار و مجرور (فِی الصُّدُورِ) جنبه تأکید را دارد. چرا که مکان قلبها سینهها است. همان گونه که خواهیم گفت: رَأَیْتُهُ بِعَیْنِی. سَمِعْتُهُ بِأُذُنِی (نگا: انعام / 25 و اسراء / 46).]]
[47] (ای پیغمبر! کافران، مسخرهکنان) از تو میخواهند که هرچه زودتر عذابی را بر سر ایشان بیاوری (که آنان را از آن میترسانی. این عذاب بدون شکّ گریبانگیرشان میگردد) و خداوند به هیچ وجه خلاف وعده نمیکند (و عذاب را گریبانگیرشان میسازد، هرچند سالها طول بکشد، اصلاً زمان نسبت به خدا مطرح نیست، و مثلاً در همین جهان) یک روز خدا، بسان هزار سالی است که شما میشمارید و به حساب میآرید. [[«یَسْتَعْجِلُونَکَ»: عجولانه از تو میخواهند (نگا: انعام / 57 و 58، رعد / 6). «إِنَّ یَوْماً ...»: اشاره به این است که زمان نسبی است، و زمان با توجّه به خدای ازلی و ابدی معنی ندارد، و لذا او برای رساندن عذاب شتاب نمیگیرد و عجله نمیکند.]]
[48] چه آبادیها و شهرهای بسیاری که با وجود این که (مردمانشان) ستمگر بودهاند، ما بدیشان مهلت دادهایم (و در عذابشان شتاب نکردهایم، تا بلکه بیدار شوند و به سوی ما برگردند. ولی چون به ستمکاری و زشتکاری ادامه دادهاند) بعدها ایشان را به عذاب گرفتار نمودهایم و (زیر ضربات مجازات گرفتهایم. پس ای کافران! به سبب تأخیر عذاب مغرور نشوید و بدانید که) برگشت (همگان در روز قیامت به سوی خداوند، و تمام خطوط منتهی) به من است (که خالق جهانم، همان گونه که آغاز از من بوده است). [[«الْمَصِیر»: مرجع. بازگشت.]]
[49] بگو: ای مردم! من تنها و تنها بیمدهندهی آشکاری برای شما هستم و بس. (دیگر نه عقاب و عذاب شما در دست من است، و نه حساب و کتاب شما مربوط به من). [[«نَذِیرٌ مُّبِینٌ»: بیمدهنده آشکار. بیمدهندهای که بیانگر اوامر و نواهی آسمانی و روشنکننده حقائق از اباطیل باشد.]]
[50] کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته بکنند، آمرزش (یزدان شامل گناهان ایشان میشود) و رزق و روزی ارزشمند و پاک و فراوانی (در بهشت) دارند. [[«رِزْقٌ»: روزی. فضل و نعمت. «کَرِیمٌ»: پاک و فراوان. ارزشمند.]]
[51] و کسانی که در راه مسابقه و مبارزهی با قرآن، دربارهی (نادرست و ناچیز جلوه دادن) آیههای ما به تلاش میایستند، آنان ساکنان دوزخند. [[«سَعَوْا فِی آیَاتِنَا»: تلاش و کوشش میکنند در راه باطل قلمداد کردن آیههای قرآنی ما. گاهی آن را سحر (نگا: سبأ / 43) و زمانی آن را شعر (نگا: انبیاء / 5) و چه بسا آن را افسانههای گذشتگان (نگا: انعام / 25) میخوانند. «مُعَاجِزِینَ»: مبارزان. مسابقهدهندگان. درماندهکنندگان (نگا: سبأ / 5 و 38). حال ضمیر (و) در فعل (سَعَوْا) میباشد.]]
[52] ما پیش از تو رسولی و نبیی را نفرستادهایم، مگر این که هنگامی که (آن رسول یا نبی آیات و احکام خدا را برای مردم) تلاوت کرده است اهریمن (با ایجاد وساوس و اباطیل در دل شنوندگان سست ایمان، و با پخش یاوهسرائی توسّط ذرّیّه و دارودستهی خود) در تلاوت او القاء (شبهه) نموده است (و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانهها و خرافات پیشینیان جلوهگر ساخته است). امّا خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده است (توسّط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانهروزی پیروان ایشان در همه جا و همه آن) از میان برداشته است (و شبهات و ترّهات اهریمنان انس و جان را از صفحهی دل مردمان زدوده است) و سپس آیات خود را (در برابر سخنان ناروا و دلائل نابهجای نیرنگبازان بیمایه و دسیسهبازان بیپایه) پایدار و استوار داشته است، زیرا که خدا بس آگاه (از کردار و گفتار و پندار شیطان و شیطان صفتان بوده و همهی کارهایش از روی فلسفه و) دارای حکمت است (و لذا اهریمن و پیروان او را همیشه مهلت داده است تا به دسایس و وساوس خود بپردازند). [[«رَسُولٍ»: پیغمبری که شرع جدید و برنامه ویژهای را با خود بیاورد. «نَبِیٍّ»: پیغمبری که شرع جدید و برنامه ویژهای را با خود نیاورد، و بلکه تنها عهدهدار تبلیغ و تقریر شرع و برنامه پیغمبران پیشین باشد، مانند انبیاء بنیاسرائیلی که در فاصله بین موسی و عیسی زیستهاند. «تَمَنّی»: قرائت و تلاوت کرده است. آرزو کرده است و دوست داشته است. «أُمْنِیَّةِ»: قرائت و تلاوت. امید و آرزو. اگر واژه (تمنّی) به معنی (خوانده است) و (أُمْنِیَّة) به معنی (خواندن) در نظر گرفته شود معنی آیه چنان است که گذشت. ولی اگر (تمنّی) به معنی (آرزو کرده است) و (أُمْنِیَّة) به معنی (آرزو) باشد، معنی آیه چنین میشود: ما پیش از تو رسولی و نبیای را نفرستادهایم، مگر این که هنگامی که (آن رسول یا نبی) آرزو کرده است (و تلاش نموده است که دعوتش در بین مردم با سرعت موفّق و هرچه زودتر همهجا گستر شود) شیطان (انس و جنّ، مشکلات و موانعی در سر راه دعوت او با شایعهپراکنیها و یاوهسرائیها) پدید آورده است. امّا خداوند آنچه را که شیطان پدید آورده است (توسّط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانهروزی پیروان ایشان ... «یَنسَخُ اللهُ»: از میان برمیدارد و باطل میگرداند (نگا: انبیاء / 18). «یُحْکِمُ»: محکم و استوار و ثابت و پایدار میدارد (نگا: رعد / 17). «أَلْقی، یُلْقی»: مراد از القاء شیطان در آیه، ایجاد موانع در راه دعوت پیغمبران و بازداشتن مردم از پذیرش آئین آسمانی ایشان با دسائس و وساوس و شبهات است و بس (نگا: انعام / 112، فصّلت / 26، شعراء / 221 و 222). امّا این که شیطان الفاظ و جملاتی را بر زبان پیغمبران و به ویژه رسول اکرم جاری و داخل در کتابهای آسمانی و از جمله قرآن کند، مخالف نصّ صریح آیات متعدّد قرآن است که بیانگر عدم سلطه شیطان بر مؤمنان - چه رسد بر پیغمبران - است (نگا: ابراهیم / 22، حجر / 42، نحل / 99 و 100، اسراء / 65). مگر نه این است که قرآن در حفظ و پناه یزدان است و جز وحی آسمانی سخنی در آن نیست؟ (نگا: حجر / 9، فصّلت / 42، نجم / 3 و 4).]]
[53] این وسوسههای شیطانی (و ایجاد مشکلات در راه دعوت آسمانی توسّط مخالفان برنامههای یزدانی) بدان خاطر است که خداوند میخواهد آنها را آزمایش کسانی سازد که در دلهایشان بیماری (نفاق ریشه دوانده) است، و آزمون کسانی کند که سنگین دل (از کفر و ضلال) هستند، و مسلّماً ستمگران (منافق و کافر نام، با برنامههای الهی به ویژه اسلام) عداوت عمیق و مخالفت سختی داشته و دارند. [[«فِتْنَةً»: آزمایش و آزمون. بلا و محنت. «القَاسِیَةِ»: سخت. سنگین. «فِتْنَةً لِّلَّذِینَ ...»: (نگا: اسراء / 60، مدّثّر / 31). «قُلُوبُهُمْ»: فاعل (القَاسِیَة) است. «شِقَاقٍ»: عداوت. «بَعید»: شدید. سخت. ریشهدار و تمام عیار.]]
[54] و این که عالمان و آگاهان بدانند که آنچه (پیغمبران به مردم میگویند) حق بوده و از جانب پروردگار تو است، پس باید بدان ایمان بیاورند تا دلهایشان بدان آرام گیرد و در برابرش تسلیم و خاضع شود. قطعاً خداوند مؤمنان را به راه راست رهنمود مینماید (و شبههها و وسوسههای شیطانی را در پرتو هدایت و وحی آسمانی بدیشان میشناساند و حیران و سرگردانشان نمیگذارد). [[«أَنَّهُ»: مراد قرآن، یا همه چیزهائی است که به پیغمبران وحی شده است. اگر مرجع ضمیر (ه) قرآن باشد، چون اصل اصیل حقی است که کفّار و منافقان با آن دشمنی دارند، قبلاً نامی از آن نرفته است. «تُخْبِتَ»: خضوع و خشوع کند (نگا: هود / 23، حجّ / 34). «لَهَادِ الَّذِینَ ...»: اصل آن (لَهَادِی الَّذِینَ ...) است و در رسمالخطّ قرآنی یاء حذف شده است.]]
[55] کافران همواره دربارهی آن، (یعنی آنچه پیغمبران با خود آوردهاند، به ویژه قرآن) در شکّ و تردید بسر خواهند برد تا این که وقت (مرگ) ایشان به ناگاه فرا میرسد، و یا عذاب روز سترون، آنان را در بر میگیرد (که قیامت است و خیر و رحمتی، و خوشی و نعمتی برای ایشان به همراه ندارد). [[«الَّذِینَ کَفَرُوا ...»: مراد اغلب کفّار و افراد متعصّب و کینهتوز ملحد است؛ نه همه کافران. چرا که بسیاری در ادامه راه بیدار شدهاند و به صفوف پیغمبران و پیروان ایشان پیوستهاند. «مِرْیَةٍ»: شکّ و تردید. «السَّاعَةُ»: دم مرگ که نخستین مرحله و اوّلین منزل قیامت است (نگا: انعام / 31). قیامت. «یَوْمٍ عَقِیمٍ»: روز نازا و سترون. یعنی قیامت که دیگر روزی به دنبال ندارد، و بیخیر و رحمت و راحت و خوشی برای کفّار است (نگا: ذاریات / 41).]]
[56] ملک و فرمانروائی در آن روز مال خدا است (و کسی نه مالک چیزی و نه صاحب قدرت و فرمانی است. در چنین روزی تنها) او است که میان بندگان خود فرمان میراند و داوری مینماید. کسانی که (در جهان عاجل) ایمان آورده باشند و کارهای پسندیده کرده باشند، (در جهان آجل) در باغهای پرنعمت (بهشت) بسر خواهند برد. [[«الْمُلْکُ»: پادشاهی و فرمانروائی. دارائی. «جَنَّاتِ النَّعِیمِ»: (نگا: مائده / 65، توبه / 21، یونس / 9).]]
[57] و کسانی که (در جهان عاجل) کافر بودهاند و آیات (خواندنی یا دیدنی) ما را تکذیب نموده و دروغ خواندهاند، عذاب خوارکنندهای خواهند داشت. [[«آیَات»: آیههای کتابهای آسمانی به ویژه آیات قرآن. نشانههای کَون و مکان دالّ بر وجود یزدان.]]
[58] و کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند و سپس (در میدان رزم) کشته شدهاند و یا این که (به مرگ طبیعی) مردهاند، خدا جزا و نعمت زیبائی (و جایگاه و مقام توصیفناپذیر و والائی) بدیشان عطاء خواهد کرد، چرا که خداوند بهترین نعمترسان و دهندهی خیر و عطاء (به دیگران) است. [[«الَّذِینَ هَاجَرُوا ...»: مراد مهاجران صدر اسلام به طور خاصّ، و مهاجران همه ادیان در طول زمان به طور عام است. «رِزْقاً حَسَناً»: عطاء زیبا و والا. مراد پاداش ویژه است، ولی جز خدا کسی ماهیّت و مقدار آن را نمیداند. «الرَّازِقِینَ»: در اصل (رازق) به معنی روزیآفرین است، ولی در اینجا مراد از (رازق) عطاء کننده خیر و رساننده نعمت به دیگران است.]]
[59] خداوند چنین کسانی را به جایگاهی وارد میکند که از آن راضی و خوشنود خواهند بود. بیگمان خدا کاملاً آگاه (از اعمال این بندگان جان فدا، و) شکیبا است (و در پاداش دادن به مؤمنان، و کیفر رساندن به کافران عجله و شتاب نمیکند). [[«مُدْخَلاً»: مکان دخول. مراد بهشت است که نیکان در آخرت بدان وارد میشوند.]]
[60] (مسأله) به همین منوال است. و هر فرد (مؤمنی که در برابر ستم و جنایتی که به او شده است) دست به ستم و جنایت زند به همان اندازه که بدو ستم و جنایت شده است و سپس دوباره به وی ستم و جنایت شود (و جنایتکار دیگر بار دست تعدّی دراز کند) حتماً خداوند او را (علیه متعدّی) یاری خواهد کرد (و کسی را پیروز میگرداند که تمام نیروی خود را برای دفاع در برابر ظالم بسیج میکند و باز هم از طرف ستمگر تحت ستم قرار میگیرد)، و خداوند بسیار عفوکننده و بس بخشاینده است (و کار به ظاهر ستم قصاص گیرنده را عفو، و لغزشهای او را میبخشاید). [[«ذلِکَ»: (نگا: حجّ / 30). به همین منوال. این وعدهای است که به مهاجران دادهایم. «عَاقَبَ»: ستم و جنایت کرد. مراد قصاص کردن و انتقام گرفتن است که برای مشاکله لفظی، قصاص، عقاب نامیده شده است. «بُغِیَ عَلَیْهِ»: ستم و جنایت بدو شد (نگا: بقره / 173، انعام / 146).]]
[61] (مسأله) به همین منوال است (و این وعده از سوی خدای قادر توانا است. بلی) خدا که شب را در روز، و روز را در شب داخل میگرداند (و از یکی میکاهد و بر یکی میافزاید و طبق نظام معیّنی چرخهی زمان را به گردش میاندازد) و او شنوای (گفتار ستمدیدگان و) بینای (کردار ستمگران) است (و داد مظلومان را از ظالمان میگیرد). [[«ذلِکَ»: (نگا: حجّ / 30). به همین منوال. این پیروزی. «یُولِجُ»: داخل میکند (نگا: آلعمران / 27).]]
[62] (مسأله) به همین منوال است. و خداوند حق است و آنچه را که بجز او به فریاد میخوانند و پرستش مینمایند باطل است، و خداوند والامقام و بزرگوار است. [[«ذلِکَ»: به همین منوال. این پیروزی و این قدرت. «یَدْعُونَ»: پرستش میکنند. به فریاد میخوانند (نگا: یونس / 106، انعام / 56).]]
[63] (ای عاقل!) آیا نمینگری که خداوند از (ابر) آسمان آب (باران) را فرو میآورد، و زمین (به وسیلهی آن، گیاهان گوناگونی از خود میرویاند و) سبز و خرّم میگردد؟ واقعاً خدا (با بندگان خویش) بسیار بالطف، و بس دقیق و آگاه است (در همهچیز، از جمله در تولید و تبخیر آب شیرین و آفرینش و پرورش بذر گیاهان، و بالیده و بارور کردن درختان). [[«السَّمَآءِ»: مراد از آسمان، ابر آسمان است (نگا، اعراف / 57، نور / 43). «مُخْضَرَّةً»: سبز و خرّم. پوشیده از گیاهان و درختان سبز.]]
[64] آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین است، از آن خدا است، و تنها خدا غنی (بالذّات در عالم هستی و بینیاز از کمک دیگران است، و) شایستهی هرگونه حمد و ستایش (از جانب بندگان) میباشد. [[«الْغَنِیُّ»: بینیاز. خدا خالق و مالک همهچیز است و نیازی به بندگان و آفریدگان خود ندارد، و بلکه همهکس و همه چیز نیازمند بدو و لطف و وجود او است.]]
[65] مگر نمیبینی (ای انسان) که یزدان (سبحان به سبب رحم و لطفی که نسبت به شما بندگان دارد، تمام مواهب و امکانات) چیزهائی را که در زمین است در اختیار و دسترس شما قرار داده است و همچنین کشتیها را با مشیّت خود در حال حرکت در دریا، فرمانبردار شما کرده است، و (از این گذشته) خداوند نمیگذارد (سنگهای سرگردان و اشعّههای کیهانی) آسمان بر زمین فرو افتد مگر (بدان اندازه که مورد نیاز بوده و) او اجازه دهد. واقعاً یزدان بسی مهربان و دارای مرحمت فراوان (در حق بندگان) است. [[«سَخَّرَ لَکُمْ ...»: (نگا: بقره / 164، اعراف / 54، رعد / 2). «الْفُلْکَ تَجْرِی ...»: (نگا: بقره / 164). «یُمْسِکُ السَّمَآءَ أَن تَقَعَ ...»: مراد این است که خدا هریک از کرات آسمانی را در مدار خود به حرکت درآورده است و نیروی دافعه حاصل از گریز از مرکز را درست معادل نیروی جاذبه بین آنها قرار داده است تا هر یک در مدار خود به حرکت درآیند، بی آن که در فاصلههای آنها دگرگونی حاصل بشود، و تصادم و برخوردی در میانشان روی بدهد. همچنین اتمسفر زمین را آن چنان آفریده است که اشعّههای مرگبار کیهانی را برگرداند، و سنگهای سرگردان را بگدازد و متلاشی سازد.]]
[66] خدا کسی است که شما را زندگی بخشیده است (و جان به کالبدتان دمیده است) و بعد (از طیّ دورهی حیات) شما را میمیراند (و به خاک گورتان داخل میگرداند) و سپس (بار دیگر در رستاخیز) شما را زنده میکند (و برای محاسبهی حسنات و سیّئات، حیات نوینتان میبخشد). واقعاً (جای شگفت است که با وجود مشاهدهی این همه دلائل قدرت، و دیدن آثار نعمت، باز هم) انسان سخت منکر (بودن آفریدگار) و بسی ناسپاس (نعمتهای بیشمار پروردگار) است. [[«کَفُورٌ»: بسیار ناباور و بیایمان. بس ناسپاس و ناشکر (نگا: هود / 9، اسراء / 27 و 67).]]
[67] برای هر ملّتی برنامهای (ویژه، جهت معاملات و عبادات، با توجّه به شرائط زمان و مکان) قرار دادهایم که برابر آن رفتهاند و بدان عمل کردهاند. (برای تو هم واپسین برنامهی آسمانی را فرستادهایم که ناسخ همهی برنامههای پیشین است و تا قیامت مردمان را بسنده است). پس باید دربارهی این امر با تو ستیزه نکنند (و مثلاً اهل کتاب گمان نبرند آنچه در تورات و انجیل است به عنوان برنامهی شریعت ایشان را کافی و بسنده است. بلکه باید بدانند که حکم آنها به وسیلهی قرآن، لغو و منسوخ گردیده است). تو به سوی پروردگارت دعوت کن که (راه راست همین است که تو میپوئی و) تو قطعاً بر راستای راه هدایتی. [[«مَنسَکاً»: مراسم شریعت. برنامه عبادت. مراد شیوه معاملات و کیفیّت عبادات است که با توجّه به ظروف و احوال، مختلف و متغیر بوده است؛ نه اصول عقائد و اصول اخلاق که در همه شریعتها و برنامههای انبیاء یکی بوده است (نگا: مائده / 48، شوری / 13). لذا برنامه عبادات و معاملات از بعثت موسی تا بعثت عیسی تورات، و از بعثت عیسی تا بعثت محمّد - صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمعین - انجیل، و از بعثت محمّد تا جهان باقی است قرآن میباشد و بقیّه مردود و منسوخ هستند. «نَاسِکُوهُ»: عاملین بدان. انجام دهندگان آن. «الأمْرِ»: کار و بار. مراد شریعت پیغمبر خاتم است.]]
[68] و اگر با تو به ستیز پرداختند، پس (با ایشان ستیزه مکن و بلکه) بگو: خدا از کارهائی که میکنید آگاهتر از هر کسی است (و آشنا به اباطیلی است که میگوئید و مطّلع از تحریفی است که نسبت به کتابهای آسمانی روا میدارید).
[69] خداوند در روز رستاخیز میان شما دربارهی آنچه اختلاف میورزید داوری میکند (و راهیاب را ثواب و گمراه را عقاب میدهد).
[70] (ای عاقل!) مگر نمیدانی خداوند قطعاً مطّلع است از همهی چیزهائی که در آسمان و زمین است (و چیزی از اعمال و اقوال مردم بر او مخفی نمیماند) و همهی چیزها در کتابی (به نام لوح محفوظ) ثبت و ضبط است، و مسلّماً این کار برای خدا ساده و آسان است. [[«کِتَابٍ»: مراد لوح محفوظ است که همه چیز، حتی قرآن در آن نوشته شده است (نگا: انعام / 59، حدید / 22، بروج / 21 و 22). «یَسِیرٌ»: آسان. کم و ناچیز (نگا: یوسف / 65).]]
[71] مشرکان بجز خدا چیزهائی را میپرستند که خدا (در هیچ یک از کتابهای آسمانی) دلیلی برای پرستش آنها نازل نکرده است، و از روی علم و آگاهی (ناشی از عقل هم) چنین نمیکنند (و بلکه تنها از روی تقلید از آباء و اجداد آنها را پرستش مینمایند و به خود ستم روا میدارند) و ستمگران را یاری و مددکاری نیست (اعم از بت و غیربت که ایشان را در روز قیامت از آتش دوزخ برهاند). [[«سُلْطَاناً»: حجّت و برهان (نگا: آلعمران / 151، نساء / 91 و 144 و 153).]]
[72] هنگامی که آیات واضح و روشن ما بر آنان خوانده میشود، در چهرههای کافران، اخم و تخم (و آثار کینه و خشم) را خواهی دید. بلکه (از شدّت ناراحتی و کینهتوزی) نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر ایشان میخوانند (و صدای حق را به گوششان میرسانند). بگو: به بدتر از این (تنور کینه و خشم تافته از نزول آیات الهی) شما را خبر دهم و بیاگاهانم؟ (آن چیز که بدتر از این شما را بدحال میکند و میسوزاند) آتش دوزخ است. آتشی که خداوند آن را به کافران وعده داده است و بدترین جایگاه است. [[«بَیِّنَاتٍ»: جمع بیّنة، واضح و روشن. یعنی آشکارا بر عقائد حقه و احکام صادقه و بر بطلان عبادت ایشان دلالت دارند. حال (آیَاتُ) میباشد. «الْمُنکَرَ»: زشت. مراد اخم و تخم و ترشروئی و چهره درهم کشیدن است. مصدر میمی است. «یَکادُونَ یَسْطُونَ»: نزدیک است پا شوند و حملهور گردند. «النَّارُ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هِیَ النَّارُ. یا این که مبتدا و خبر آن (وَعَدَهَا اللهُ الَّذِینَ کَفَرُوا) است. «الْمَصِیر»: جایگاه (نگا: نساء / 97 و 115).]]
[73] ای مردم! مثلی زده شده است (با دقّت) بدان گوش فرا دهید. آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید و پرستش مینمائید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگر دهند. حتّی اگر هم مگس چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که بتان سنگی و یا معبودان دروغینند) درمانده و ناتوانند. [[«مَثَلٌ»: ضربالمثل (نگا: بقره / 26). «تَدْعُونَ»: به کمک میطلبید و به فریاد میخوانید. پرستش میکنید. «الَّذِینَ»: کسانی که. در اینجا بیشتر مراد بتها است. «لا یَسْتَنقِذُوهُ»: آن را نمیتوانند برگردانند و برهانند.]]
[74] آنان خدای را آن گونه که باید بشناسند نشناختهاند (چرا که سنگها و دیگر آفریدگان عاجز و ضعیف را همتای خدا میسازند). به حقیقت خدا توانا (برهر کاری و) چیره (بر هر چیزی) است. (چرا که همهی کائنات را آفریدهاست. او همچون بتان و معبودان دروغین نیست که بر آفرینش مگسی توانائی ندارند). [[«مَا قَدَرُوا»: نشناختهاند (نگا: انعام / 91).]]
[75] خداوند از میان فرشتگان پیامآورانی (همچون جبرئیل) را برمیگزیند (و به سوی انبیاء گسیل میدارد) و هم از میان انسانها پیغمبرانی (همچون موسی و عیسی و محمّد) را (برمیگزیند و به سوی مردم میفرستد، و از کار همهی آنان باخبر است) چرا که خداوند شنوا و بینا است. [[«یَصْطَفِی»: برمیگزیند. «مِنَ الْمَلآئِکَةِ رُسُلاً»: انتخاب فرشتگان برای ابلاغ وحی به پیغمبران و کارهای دیگر جز آن است (نگا: فاطر / 1، انعام / 61).]]
[76] خداوند میداند آنچه را در پیش روی آنان است (که حال و آیندهی ایشان است) و میداند آنچه را که در پشت سر آنان است (و گذشتهی ایشان است) و همهی کارها به خدا بازگردانده میشود (و مرجع کلّیّهی امور او است و همگان در برابرش مسؤول میباشند). [[«یَعْلَمُ مَا بَیْنَ ...»: (نگا: بقره / 255). «تُرْجَعُ الأمُورُ»: (نگا: بقره / 210).]]
[77] ای کسانی که ایمان آوردهاید! (برای آفریدگار خویش) رکوع (و کرنش برید،) و سجده کنید (و به خاک افتید،) و پروردگار خود را پرستش نمائید و کارهای نیک انجام دهید، تا این که رستگار شوید. [[«إرْکَعُوا وَ اسْجُدُوا»: اشاره به اقامه نماز است. «لَعَلَّکُمْ»: تا این که شما.]]
[78] و در راه خدا جهاد و تلاش کنید آن گونه که شایستهی جهاد و بایستهی تلاش در راه او است (تا در میدان جهاد اصغر که نبرد با دشمنان دین است، و در پهنهی جهاد اکبر که مبارزه با نفس امّاره است، پیروز گردید). خدا شما را (از میان مردم برای یاری دین خود) برگزیده است (و به شما شخصیّت و عظمت بخشیده است) و در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است (و بلکه تکالیف و وظائفی مقرّر نموده است که با فطرت سالم هماهنگ و با توان انسانی سازگار است. این دین همان) آئین پدرتان ابراهیم است. خدا شما را قبلاً (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمانهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوهی حسنهی ملّتهای دیگر کرده است) تا پیغمبر (با شهادت عملی خود) گواه بر شما باشد (و در روز قیامت رفتار و کردارش مقیاس سنجش اعمال شما مسلمانان گردد) و شما هم (با شهادت عملی خود) گواه بر مردمان باشید (و رفتار و کردارتان به عنوان امّت نمونه، محکّ سنجش اعمال سایرین، و الگوی بارز خداپرستان راستین گردد). پس (برای حصول این منظور) نماز را بخوانید و زکات مال به در کنید و به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاور شما او است، و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمککنندهی خوبی است! [[«إجْتَبَاکُمْ»: شما را برای نصرت دین و پیروزی آئین خود برگزیده است. «حَرَجٍ»: ضیق. مشقّت (نگا: مائده / 6، اعراف / 2). «مِلَّةَ»: دین. آئین. برابر قاعده اِغراء، مفعول به فعل محذوفی است و تقدیر چنین است: إلْزَمُوا مِلَّةَ ... إِتَّبِعُوا مِلَّةَ. یا بدل از محلّ جار و مجرور (فِیالدِّینِ) است که منصوب به (مَاجَعَلَ) است. «أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ»: خدا ابراهیم را پدر امت محمّد (نامیده است با وجود این که همگان از نسل او نیستند. این بدان خاطر است که ابراهیم نیای رسول خدا بوده و او هم از لحاظ شفقت و رحمت همچون پدر امت خویش است (نگا: بقره / 128، توبه / 128). «هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ»: خدا شما را مسلمان نامیده است. مراد از (هُوَ) خدا است، به دلیل این که: فی هذا، یعنی در این کتاب که قرآن است، ابراهیم کاری و دخالتی ندارد. همچنین فاعل افعال (إِجْتَبَاکُمْ) و (ماجَعَلَ) خدا است. «مِن قَبْلُ»: مراد در کتابهای آسمانی پیشین و از جمله توسّط ابراهیم. «فِی هذا»: در این کتاب که قرآن است. «لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدَآءَ عَلَی النَّاسِ»: مراد شهادت عملی است (نگا: بقره / 143). یعنی: پیغمبر اسوه و الگوی شما امت محمّدی است، و شما امت محمّدی هم اسوه و الگوی مردم جهانید. چرا که محمّد پیغمبر نمونه و شما نیز با داشتن والاترین آئین مقیاس و الگوئی برای سنجش شخصیّت و فضیلت در میان همه امتها هستید. لذا پیدا است که چه مسؤولیّت بزرگ و وظیفه سترگی بر عهده ما پیروان محمّد است. پروردگارا به ما این توفیق و سعادت مرحمت فرما که سراپا تسلیم فرمان تو، و با چنگ زدن به قرآن، مردمی نمونه باشیم.]]