💾 Archived View for envs.net › ~mskf1383 › stories › derakht.gmi captured on 2022-06-11 at 21:13:37. Gemini links have been rewritten to link to archived content

View Raw

More Information

⬅️ Previous capture (2022-06-03)

➡️ Next capture (2023-01-29)

🚧 View Differences

-=-=-=-=-=-=-

بازگشت

درخت سرنوشت

خودرو با سرعت به درختی برخورد کرد. رئیس‌پلیس، پخشِ فیلم را متوقف کرد و با عصبانیت گفت: «تا کِی این وضع می‌خواد ادامه پیدا کنه؟! هر روز شاهدِ کلی مرگ‌ومیر به خاطرِ تصادفِ این خودران‌ها هستیم!»

سپس خطاب به منشی‌اش گفت: «رئیسِ شرکتِ ایران‌خودران رو احضار کن.»

منشی به دستور او عمل کرد و طی یک تماس تلفنی، این پیام را به رئیسِ شرکتِ ایران‌خودران رساند.

ساعتی بعد، رئیسِ شرکتِ ایران‌خودران به اداره‌ی پلیس راهنمایی و رانندگی رسید. او که کت‌وشلواری مشکی به تن و عینکِ دودیِ گران‌قیمتی به چشم داشت، مغرورانه قدم برمی‌داشت.

وقتی به اتاقِ رئیس‌پلیس رسید، رئیس‌پلیس با خشم گفت: «معلومه دارید توی شرکت‌تون چی تولید می‌کنید؟! خودروهای شما روزانه تعدادِ زیادی مجروح و کشته می‌دن!»

_ هوممم… به من ربطی داره؟

_ دارم می‌گم خودروهای شما!

_ خودروهای ما از نظرِ ایمنی فوق‌العاده هستن. مشکل از جاده‌هاست!

رئیس‌پلیس که به دمای جوش نزدیک شده بود، به عنوانِ جمله‌ی آخرش گفت: «توی دادگاه می‌بینم‌تون.»

رئیسِ شرکت ایران‌خودران از اداره‌ی پلیس راهنمایی و رانندگی خارج شد و به سمت خودروی مشکی‌رنگش حرکت کرد. خودروی او هم محصولی از ایران‌خودران بود؛ اما مُدلی خاص که به سفارشِ خودِ او تولید شده بود.

او سوارِ خودرو شد و خطاب به آن گفت: «می‌رم شرکت.»

_ در حالِ مسیریابی… تا پانزده دقیقه‌ی دیگر به مقصد می‌رسید. سفرِ خوشی را برای شما آرزومندم.

خودروی مشکی به راه افتاد و شتاب گرفت. خودرو در مسیرِ خود حرکت می‌کرد که ناگهان از مسیرِ خود منحرف شد و با سرعت به درختی برخورد کرد.

یادداشت نویسنده

این داستان را در واقع برای درسِ نگارش نوشته بودم؛ اما چون خیلی خوب شده بود، تصمیم گرفتم این‌جا هم منتشرش کنم.

کلیدواژه‌ها: علمی‌تخیلی، خودران، انشا

منتشر شده تحتِ پروانه‌ی CC BY-SA 4.0